سلام

درویشی درويشي سلسله نعمت‌اللهی نعمت‌الهیه نعمه‌الهی نعمه‌اللهیه نعمت اللهی نعمه الهی نعمت اللهي نعمت‌اللهي نعمه‌اللهي نعمت الهیه نعمه اللهیه سلطانعلیشاهی سلطانعليشاهي سلطان علیشاهی سلطان عليشاهي سلطان‌علیشاهی سلطان‌عليشاهي گنابادی گنابادي گنابادیه گناباديه عرفان تصوف صوفی صوفي صوفیه صوفيه عرفا صوفیان صوفيان درویش قطب اقطاب مزار سلطاني سلطانی mysticism sufism shiism sufism shiah sufism islamic sufism nimatullahi order gunabadi

سه‌شنبه

عارفان - اقطاب : سلطانعلیشاه ، سلطانمحمد بن حیدر ، ۱۲۵۱ - ۱۳۲۷ ق - بخش سوم

اجازه یافتن جناب حاج ملا سلطانمحمد


سیر و سلوک و کشف و شهود جناب حاج ملا سلطانمحمد


جناب حاج ملا سلطانمحمد پس از صدمات و رنج های زیاد که در راه طلب و جستجوی حقیقت متحمل شد و به هر دری سری زد و هرجا بزرگی دید خدمتش رسید بالاخره دست ارادت به دامان جناب حاج آقا محمد کاظم سعادتعلیشاه زده و از خدمت از کسب فیض نموده و منازل سلوک را پیمود .
چون سه روز از ورود او به فقر گذشت ، جناب سعادتعلیشاه در مجلس فقرا فرمود که این خراسانی راهی که فقیر سالک در شصت سال طی می نماید در مدت سه روز پیمود ( این طفل یک شبه ره صد ساله می رود ) .
در آن اوقات ایشان به حسب امر پیر در مدرسه در کوشک اصفهان حجره ای داشته و روزها به ملاقات ایشان می رفت . آقای دکتر علی نور از پدر خود از آنجناب نقل کرد که در آن سفر شب ها را ریسمانی به گردن خود بسته و طرف دیگر آن را به زنجیر در وصل کرده بود که مانع خواب شود و از این رو بیشتر ساعات شب را به توجه و تذکر اشتغال داشته و کمتر می خوابید ، البته « خواب بر عاشقان حرام بود » :
عجبا للمحب کیف ینام / کل نوم علی المحب حرام (۱)
روزی آقای سعادتعلیشاه به ایشان امر کردند که به مجلس درس حاج شیخ محمد باقر مسجدشاهی (۲) حاضر شوند ایشان برای اطاعت امر از روی اکراه حاضر شده اتفاقا همان روز اول موضوعی مطرح و در اطراف آن مباحثه زیادی شده بود . ایشان جواب صحیح مساله را به یک نفر از طلاب که پهلوی ایشان نشسته بود گفته ، او نیز آن را در مجلس درس اظهار کرد . استاد گفت : این جواب از خودت نیست زیرا فکر تو اینقدر عمیق نیست که جوابی به این خوبی تهیه نمایی . او مجبورا اظهار کرده بود که جواب را این شخص ناشناس بیان نموده . ایشان مورد توجه حاج شیخ محمد باقر واقع شده و روز بعد که موضوعی دیگر مطرح شده بود ، پس از اجازه شروع به جواب و رفع اشکال نموده بطوری که استاد و همه شاگردان متحیر شده و ایشان مورد محبت و احترام همه واقع شد و استاد از منبر پایین آمده و از ایشان تقاضا کرده بود که شما افاده بفرمایید . آنجناب گفته بودند : من برای استفاده آمده ام نه برای افاده .
پس از چند روز که با بی میلی برحسب امر در مجلس درس حضور می یافت ، روزی در همان مجلس قلبا درخواست کرده بود که از آمدن به آن مجلس معافش دارند ، در همان موقع بسیاری از طلاب را به صور غیر مستحسنه دیده که همه بر روی کتاب افتاده و با هم در قیل و قال و جدال اند از این رو بر حالت انزجار او افزوده شد . چون درس تمام شده بیرون رفته خدمت پیر رسید ایشان گفتند : از امروز ریاضت تو در رفتن به درس تمام شد . معلوم می شود منظور از رفتن مجلس درس کشف حقیقت و نمایاندن صورت های واقعی بعض انسان صورتان بوده که آنجناب بطور شهود وضعیت باطنی آنها را ببیند .
همینطور روز به روز در خدمت پیر به ریاضت و آداب قلبی و معنوی ، سلوک نموده در اندک زمانی پرده های مادیت و کثرات را دریده و به مقام قرب رسید و از راه راست انسانیت عبور کرده به مقام فنا که نور چشم رهروان است واصل شده و آنچه را که به چشم و گوش ظاهر برای انسان مشهود نمی شود ، دید و شنید .
از پدر بزرگوارم آقای صالحعلیشاه و دیگران شنیدم که آنجناب چند مرتبه در مجلس درس نقل کرد موقعی که در اصفهان شرفیاب حضور آقای سعادتعلیشاه بودم ماه رمضان نزدیک شد و روز یکشنبه اول ماه بود . ایشان روز چهارشنبه هفته پیش [ از آن ]در مجلس فقرا گفتند : خوب است روز شنبه را هم برای پیشواز روزه بگیریم ؛ سپس گفتند : روز شنبه بدون جمعه خوب نیست و جمعه هم با پنجشنبه برادر است پس خوب است از روز پنجشنبه شروع به روزه کنیم . جناب حاج ملا سطانمحمد گفتند : من در این هنگام با خود فکر کردم که این روزه های صوری چندان مهم نیست و خوب است روزه بالاتر و روزه از وجود (۳) به ما عنایت شود . شب که خوابیدم ، دریای سیاه بیکرانی را در خواب دیدم که نهایت و ساحل آن پیدا نبود و آقای سعادتعلیشاه بر لب آن دریا ایستاده بودند چون مرا دیدند خطاب فرمودند که مقام بزرگی را خواستی و این دریا که می بینی بحر عدوان [ به ضم عین ] است ، هر وقت از آن گذشتی این روزه به تو عطا خواهد شد . این خواب را بعدها در مجلس درس مکرر بیان می کردند و هر وقت بیان می کرد اظهار می نمود که که هنوز نتوانسته ام از آن بگذرم تا هفته پیش از شهادت که پس از نقل آن گفته بودند : نزدیک است بگذرم .

اجازه یافتن جناب حاج ملا سلطانمحمد


چون مدتی در خدمت پیر بزرگوار به تصفیه نفس و تجلیه قلب و تحلیه به کمالات اشتغال ورزید و مقامات و مراحل سلوک را پیمود و به مقام قرب و فنا نائل گردید ، جناب سعادتعلیشاه آن لطیفه را به بقای حقانی زنده نمود و جنابش را به دعوت خلق و تکمیل نفوس ، تربیت بندگان خدا مامور کرد و به خلعت فقر سرافراز گردانید و سلطنت کونین بخشید . مطابق گفته حافظ :
اگرت سلطنت فقر ببخشند ای دل / کمترین ملک تو از ماه بود تا ماهی
به پادشاهی فقر مفتخر گردانیده و به رسیدگی به امور و تربیت راهروان مامور فرمود ؛ ولی بطوری که در « رجوم » مرقوم است این اجازه در ابتدا به ظاهر تفویض امور نبوده بلکه شفاها بوده است . از عبارت اجازه هم معلوم می شود که لقب « سلطانعلی » قبلا به ایشان داده شده بود و نزد فقرا نیز به آن لقب اشتهار یافته بودند . سپس ایشان را به مراجعت به وطن مالوف امر کردند و آنجناب حسب الامر از اصفهان حرکت نموده رو به گناباد کرد و در سبزوار استاد خود ، مرحوم حاج ملاهادی ، که دلیل ایشان به سوی مقصود نیز بوده ملاقات نمود و حاجی از ایشان پرسیده بود : طالب گلی بودی ، چیدی ؟ جواب داده بود : بلی . حاجی گفته بود : الحمد لله .
این سفر بطوری که از موثقین شنیدم سفر اول آنجناب به اصفهان بوده و اگر هم قبلا سفری نموده بود به قصد تحصیل بوده نه برای طلب . ولی گمان نمی کنم سفری قبل از این سفر به اصفهان رفته باشند چون با آنکه در این باب تحقیقات نمودم از هیچ کس نشنیدم .
پس از مراجعت از اصفهان با صبیه مرحوم حاج ملا علی که پیش از سفر ، عقد نموده بود زفاف کرد و در بیدخت که مسکن اولی پدر و موطن حاج ملا علی بود ساکن شد و به کشاورزی که بهترین کارها است اشتغال ورزید و تا آخر هم مشغول کشاورزی بود و حتی خود آنجناب برای اصلاح درختان به باغ رفته ، پیوند زده و شاخه های زائد را قطع می نمود و ضمنا برای تربیت و توجه فقرا به تربیت باغبان و درختان مثل ها می زد از جمله می فرمود : درخت وجود انسان نیز تا از شاخه های زائد هوی و هوس پاک نشود و مربی نداشته باشد نمو نمی کند .
جانشینان آنجناب نیز آقای نورعلیشاه و آقای صالحعلیشاه همین شغل شریف را پیش گرفته و به کشاورزی و احداث قنوات و احیای اراضی موات کوشش زیادی داشته و دارند .
جناب حاج ملا سلطانمحمد از صبیه مرحوم حاج ملا علی دو فرزند داشت : اولی یک دختر سپس جناب حاج ملا علی نورعلیشاه ثانی که بعدا جانشین ایشان شد و در هفدهم ربیع الثانی سال ۱۲۸۴ هجری پا به عرصه وجود گذاشت . پس از چهار روز که از تولد ایشان گذشت آنجناب به قصد عتبات عالیات از گناباد حرکت کرد و در مراجعت خدمت جناب سعادتعلیشاه رسیده چندی به تصفیه و تجلیه اهتمام تمام ورزید و سعه کامل به هم رسانید و در همان سفر به خلعت ارشاد و جانشینی سرافراز (۴) و جناب آقا میرزا عبدالحسین ریابی که در خدمت ایشان بوده برای معاضدت و دلالت تعیین شد و ایشان را به وطن مراجعت دادند ؛ ولی آنجناب به واسطه عشق زیادی که به شرفیابی حضور پیر داشت در هیچ سفر راضی به حرکت نبود از جمله در باب یکی از سفرها گفته بودند : راضی بودم که تمام گوشت بدن من مقراض (۵) شود و مرا مرخص نفرمایند .
نام ایشان در متن فرمان جناب سعادتعلیشاه ، آخوند ملا سلطانعلی مذکور است ولی می دانیم که نام اصلی ایشان آخوند ملا سلطانمحمد بوده ؛ همانطور که گفتیم این نام طریقتی است که قبلا بر زبان جناب سعادتعلیشاه جاری شده و در محاورات و مراسلات هم سلطانعلیشاه خطاب شده و عموم فقرای زمان مرحوم سعادتعلیشاه این لقب را از زبان خود ایشان برای جناب حاج ملا سلطانمحمد شنیده و در این امر مخالفی وجود نداشته و جانشینی را هم از زبان خود مرحوم سعادتعلیشاه شنیده بودند ؛ از این رو اختلافی بعدا پیدا نشد . بعد از جناب سعادتعلیشاه هم دیگری ادعای جانشینی نکرد و برحسب همین اجازه جانشین ایشان جناب سلطانعلیشاه بوده و همه فقرا رو به سوی او آوردند .


پاورقی :



منبع :

نابغه علم و عرفان در قرن چهاردهم / تالیف حاج سلطانحسین تابنده گنابادی رضاعلیشاه .-- تهران : حقیقت ، ۱۳۸۴ / صص ۶۷ - ۸۸ ؛ خلاصه شده ، با اندکی تغییرات لفظی


برچسب‌ها: ,