عید قربان / حاج دکتر نورعلی تابنده مجذوبعلیشاه
عید قربان : متن سخنرانی در سال ۱۳۷۹
اعیاد اسلامی فقط عید فطر و عید قربان است و برای این دو عید احکام شرعی خاصی مقرر شده است ؛ مثلا همانطور که نماز دارای احکام خاصی است و همه مسلمانان باید آن را رعایت کنند ، این دو عید نیز دارای احکام خاصی که همه مسلمانان موظف به اجرای آن هستند . البته خواندن نماز عید ، مستحب موکد است و شیعه می گوید که در زمان غیبت امام ، نماز عید واجب نیست ، بنابر این قضا ندارد حتی اگر در خواندن نماز عید اشتباهی رخ دهد نیازی به قضای آن نیست و نمی شود گفت که آن نماز باطل است . ان شاء الله نماز عید قبول است زیرا از نمازهای واجب نیست .
عید برای این است که گذشته ها و نگرانی های خود را کمی فراموش کنیم و امید به رحمت حق داشته باشیم و اینکه به سوی او بازمی گردیم . این همان حالت خوف و رجایی است که در عرفان به دو بال سلوک تعبیر شده است . از یک جهت هر روز را می شود عید و هر روز را هم می شود عزا گرفت . هر روزی که آن روز ، بهتر از دیروز باشد آن روز برای ما عید است ؛ وای به وقتی که امروز ما مثل دیروز باشد ؛ اگر امروز ما مثل دیروز باشد این رکود است ؛ چون همیشه باید در حال حرکت و پویایی در راه حق بود . از این رو پیامبر دستور به عزاداری نداده اند . (۱)
همه مسلمین در این عید شریک هستند ، ان شاء الله این موضوع موجب الفت بین همه مسلمین گردد ؛ البته هرکس که بیشتر مقید به احکام پیغمبر است ، از این عید ، بیشتر سهم دارد ، ولی برای همه مسلمین عید است . در قنوت نماز عید اینچنین خوانده می شود : « بحق هذا الیوم الذی جعلته للمسلمین عیدا » ؛ به حق امروز که آن را برای مسلمین عید قرار دادی .
خداوند به حضرت موسی می فرماید : « و ذکرهم بایام الله » (۲) ، ایام الله را به یاد آنان بیاور . برای مسلمین ایام الله دو روز است : یکی عید فطر و دیگری عید قربان . این دو روز مقررات خاصی دارد ، از جمله گرفتن روزه در این دو روز حرام است . عمده مقصود از مراسم این دو روز تبریک روز عید و ایجاد انس و الفت بیشتر بین همه مسلمین است .
اما چرا عید قربان می گویند ؟ قربان یعنی قربانی کردن ، که می گویند : خود کلمه از ریشه « قرب » است . یعنی با این قربانی کردن ، قرب به خدا می جویید . این قربانی کردن از یک طرف تجدید خاطره ای است از جد پیغمبر ما ، حضرت ابراهیم ، و از طرف دیگر چون تا آن تاریخ ، قربانی کردن بین اقوام بشر رسم بوده و حتی فرزندانشان را هم قربانی می کردند ، از این تاریخ به بعد خداوند قربانی کردن انسان ها را ممنوع کرد . (۳)
انسان طرفه معجونی است که از طرفی از فرشته ، و از طرف دیگر از خصایص حیوانی سرشته شده است و لذا مجموع خصال حیوانات هم در او هست . مثلا آن خصلت تهاجم که در همه حیوانات هست ، در انسان به صورت دعاوی بین آنها ظاهر می شود ، ولی در اسلام این تهاجم به صورت جهاد یا احکام مشخص شرعی جلوه گر شده است . چون خداوند این خصلت را در بشر آفریده و به آن توجه دارد ، شاید اگر شخص سالی یکبار قربانی کند ، آن حالت تهاجمی زاید از حد او از بین برود .
خداوند این روز را برای ما عید قرار داده است و برای ما همین کافی است که این روز را عید بدانیم . اما عید از ریشه « عود » به معنای بازگشت است ؛ بازگشت به سوی خدا . پس به قول آن گوینده والامقام : عید آن روز نیست که انسان لباس نو بپوشد و یا ... بلکه عید زمانی است که شخص از بلیه خداوند امنیت پیدا کند . (۴)
جنبه دیگری که می توان برای این عید قائل شد ، این است که خداوند در مورد حضرت ابراهیم خطاب به پیغمبر می فرماید : « مله ابیکم ابراهیم » (۵) ؛ یعنی در این آیه خداوند حضرت ابراهیم را پدر همه ما معرفی می کند ، پس حضرت ابراهیم غیر از اینکه پدر نسبی پیغمبر ما است ، پدر همه ما هم محسوب می شود . و در ادامه همین آیه خداوند می فرماید : « هو سمیکم المسلمین من قبل » ؛ او از قبل شما را لقب « مسلم » داد ، مسلم به معنای عام یعنی تسلیم شدن به امر الهی است . خداوند وقتی چنین مقامی را برای آن پیغمبر بزرگوار که پدر همه ما است قائل می شود ، مسلما باعث شعف و شادمانی ما هم می گردد . وقتی این مقامات دینی را به کسی می دهند ، همه می روند و به او تبریک می گویند و خود آن شخص هم خوشحال می شود . پس یک جنبه عید بودن این روز هم به همین خاطر است ، چون در این روز آخرین درجه نبوت برای آنحضرت مقرر شده است .
می گویند نبوت چهل مرحله دارد که در این مراحل ، اول صدای فرشته را در خواب و سپس در بیداری می شنود . (۶) در مرحله بعدی فرشته با او سخن می گوید و در آخرین درجه ، فرشته را مجسم می بیند و با او حرف می زند همانطور که جبرئیل بر پیغمبر ما با صورت واقعی خودش نازل می شد و پیغبر او را می دید . (۷) در مورد حضرت ابراهیم هم در آخرین امتحان مقرر شده به او وحی شد که فرزند منحصرش را قربانی کند .
سن ساره همسر حضرت ابراهیم از سن بارداری گذشته بود و مثل اینکه از اول هم عقیم بود ، به هر جهت نمی توانست اولاددار شود . حضرت فقط یک فرزند از هاجر داشت آن هم بعد از سال ها در سن هشتاد و شش سالگی . در روایات ما نقل است و در « تورات » هم نوشته شده است که در سن هشتاد و شش سالگی خداوند فرزندی به او داد که تنها فرزندش بود ؛ آنوقت خداوند امر می کند که این تنها فرزندت را قربانی کن . این بالاترین امتحان است که حضرت از این امتحان هم موفق بیرون آمد ؛ نه تنها خود حضرت بلکه همان پسرش هم که باید قربانی می شد ، از امتحان سربلند بیرون آمد . حضرت ابراهیم وقتی خواسته و امر خداوند را به فرزندش اسماعیل گفت ، اسماعیل به پدر عرض کرد : « یا ابت افعل ما تومر ستجدنی ان شاء الله من الصابرین » (۸) ؛ پدر آنچه ماموری ، انجام بده ، ان شاء الله خواهی دید که من هم صابرم .
بعد اسماعیل به پدرش گفت و یا خود حضرت ابراهیم به این مساله توجه کرد که بهتر است در موقع ذبح ، صورت فرزند را نبیند که مبادا با هیجان مهر فرزندی ، ذره ای تردید در دلش ایجاد شود . پس روی فرزندش اسماعیل را به طرف خاک برگرداند تا صورت او را نبیند که داستان آن را می دانید . در اینجا بود که جبرئیل آمد و پیغام آورد که : « و فدیناه بذبح عظیم » (۹) . منظور از ذبیح عظیم - ذبیحه بزرگ - این نیست که آن حیوان ، گوسفندی چاق و یا گوساله چاقی بود . منظور عظمت معنوی آن است . یعنی به قدری این مساله و این جلسه امتحان مهم بود که خداوند نتیجه گیری آن را به عنوان ذبح عظیم بیان فرمود .
در این روز ، این قضیه آخرین امتحان حضرت ابراهیم به درگاه خداوند بود که بعد از آن رسول شد ، خلیل شد ، امام شد . خلیل یعنی دوست خداوند ، و امام یعنی پیشوای مردم . حضرت ابراهیم از جهت نسبتی که با حق یافت ، خلیل شد و از جهت سمتی که با خلق پیدا کرد ، امام شد . پس یک علت دیگر که ما امروز را عید می دانیم و جشن می گیریم ، این است که پدرمان ابراهیم از آخرین امتحان نیز موفق بیرون آمد . او چندین امتحان داد و از همه آنها سربلند و موفق بیرون آمد و مقامی عالی گرفت . نه فقط آنحضرت بلکه فرزند خردسالش حضرت اسماعیل هم در کودکی همراه پدر این امتحان الهی را به نحو احسن جواب داد .
حال این ذبیح الله ، اسماعیل بود یا اسحاق ، اختلاف نظر است . حضرت ابراهیم دو فرزند داشت . وقتی حضرت اسماعیل سیزده ساله بود ، اسحاق به دنیا آمد . البته اسماعیل از هاجر بود که کنیز بود و اسحاق از ساره ، که به اعتباری همسر عقدی آنحضرت بود . « تورات » ذبیح الله را اسحاق می داند گرچه در خود « تورات » هم نقل شده که به ابراهیم وحی شد که فرزند منحصرت را بکش . پس چطور می گوید آن فرزند اسحاق بود ، در حالی که اسحاق وقتی به دنیا آمد ، اسماعیل سیزده ساله بود ؟ در « تورات » می نویسد : وقتی ساره دید که اولاددار نمی شود و ابراهیم خیلی غصه دار است ، کنیز خودش - هاجر - را به عقد او درآورد . یعنی او را آزاد کرد و به عقد ابراهیم درآورد . « تورات » می گوید : به عقد ابراهیم درآورد و نمی گوید او را بخشید . به هرحال چون حضرت ابراهیم او را به همسری گرفت فرقی نمی کند که آن کنیز را ساره بخشید یا آزاد کرد . و از او اسماعیل ، زاده شد و بعد هاجر را کمی غرور گرفت و نسبت به ساره که خیلی مورد محبت الهی بود ، اندکی گردنکشی کرد . و چون ساره ناراحت شد ، خداوند به حضرت ابراهیم فرمود : زن و فرزندت را به جایی دور دست ببر که داستانش را می دانید .
یهودی ها در آن ایام به زن عقدی اهمیت می دادند و به زن کنیز و فرزندی که از کنیز بود ، بهای کمتری می دادند . شاید آنها به همین علت ، اسماعیل را به رسمیت نمی شناختند و می خواستند بگویند که او فرزند حضرت ابراهیم نیست و وقتی که خداوند فرمود : فرزندت را قربانی کن ، منظور اسحاق است . در حالی که وقتی این دستور داده شد ، اسحاق یا به دنیا نیامده بود و یا بسیار کوچک بود . حال یک بچه چند ماهه را قربانی کردن سخت تر است یا یک فرزند برومند مثل اسماعیل سیزده ساله را ؟
به علاوه خود « تورات » می گوید هاجر را به ازدواج حضرت درآورد . فرضا اگر هم قول آنها درست باشد که می گویند اسماعیل فرزند کنیز بوده ، ولی وقتی که هاجر به ازدواج ابراهیم درآمد دیگر کنیز نیست ؛ پس نمی توان گفت که اسماعیل فرزند کنیز است چون طبق گفته « تورات » هاجر به ازدواج حضرت درآمد . همچنین خداوند در « تورات » به حضرت ابراهیم می فرماید : اولاد تو را ، نسل تو را ، از این ( اسماعیل ) زیاد خواهم کرد . پس خداوند اسماعیل را تایید می کند و می فرماید : نسل تو را از او زیاد خواهیم کرد و دوازده سلطان یا دوازده امیر از او به وجود خواهیم آورد که بعدا « تورات » دوازده اسم را به عنوان پسران اسماعیل ذکر می کند ولی در تاریخ هیچ نامی از آنها نیست . به احتمال قوی آنطور که قراین ثابت می کند ، شاید منظور همان دوازده امام ما است که از نسل اسماعیل هستند ، به هر حال این مطلبی است که « تورات » می گوید .
اما بعضی مسلمین اهل سنت هم ، اسحاق را ذبیح الله می دانند . البته این مساله ربطی به شیعه و سنی بودن ندارد و یک مساله تاریخی است . یک مورخ می گوید ذبیح ، اسماعیل است و مورخ دیگر اسحاق را ذبیح می داند ؛ ممکن است یک شیعه هم بگوید که اسحاق ذبیح بوده و یک سنی بگوید اسماعیل بوده است . این مطلب چندان ربطی به اصول مذهب ندارد . البته از مورخین مسلمان ، عجیب است که چنین مطلبی را بیان کنند ، چون گذشته از این استدلال ها که راجع به « تورات » و یهود کردیم ، در اسلام و خود قرآن هم دلایلی در تایید ذبیح الله بودن اسماعیل هست . از جمله در سوره « و الصافات » از همه پیامبران نام می برد و در شرح حال هر یک به آنها سلام می گوید : « سلام علی نوح » (۱۰) ، « سلام علی موسی و هارون » (۱۱) و در آخر می فرماید : « سلام علی ال یاسین » (۱۲) . در این سوره داستان حضرت ابراهیم و داستان ذبیح و خواب حضرت را ذکر می کند و داستان اینکه حضرت رفت و خواست فرزند را قربانی کند ، سپس « و فدیناه بذبح عظیم » را ذکر می کند و در خاتمه می فرماید : « سلام علی ابراهیم (۱۳) انه من عبادنا المومنین » (۱۳) . بعد می فرماید : « و بشرناه باسحاق » . (۱۴) یعنی اسحاق را بعد از داستان حضرت ابراهیم و ذبح فرزندش ذکر می کند . اگر این عبارت « بشرناه باسحاق » قبل از آن عبارت « سلام علی ابراهیم ... انه من عبادنا المومنین » که در آخر شرح حال پیغمبر گفته شده آمده بود ، شاید باز می توانستیم بگوییم که ذبیح اسحاق است . ولی چون نام اسحاق بعد از تمام شدن داستان حضرت ابراهیم و ذبح فرزندش آمده ، پس نمی توان ذبیح را اسحاق دانست . پس اگر مسلمین در ظواهر عبارات قرآن هم دقت کنند ، ذبیح الله حضرت اسماعیل بوده است .
به هرجهت این عید و جشن ما چندین جنبه دارد ؛ یک جنبه آن همین است که خداوند آن را عید قرار داد : « بحق هذا الیوم الذی جعلته للمسلمین عیدا » . حال چه این روز ، عید باشد و چه روز دیگری ، هر روز را که خداوند عید قرار دهد برای ما عید است . مانند سه روز عرفه که مقرراتی برای حجاج دارد و امثال آن . جنبه دیگر اینکه یادبود خاطره آخرین امتحان حضرت ابراهیم است که موفق از آن بیرون آمد و به بالاترین مقام رسالت رسید .
جنبه سوم این است که همه مسلمین که امروز در مکه هستند - گو اینکه ممکن است یک عده دیروز را جشن گرفته باشند - موفق شده اند عبادت مهمی را که موجب الفت بین مسلمین شده است ، انجام دهند . (۱۵) ما همانطور که برای توفیق پدرمان حضرت ابراهیم که در امتحان موفق شد ، جشن می گیریم ، برای توفیق همه مسلمین که در حج هستند جشن می گیریم . البته قربانی هم برای آنها که در منی هستند واجب است که انجام دهند ، ولی برای حاجی ها در سنوات بعد واجب نیست و مستحب است که به عنوان یادگاری از این عید و سفری که خداوند توفیق انجام آن را به آنها داده است ، قربانی کنند . ان شاء الله همه ما توفیق این عبادت را پیدا کنیم .
پاورقی :
منبع :
سفر حج و عید قربان / نورعلی تابنده مجذوبعلیشاه .-- ویرایش ۲ .-- تهران : حقیقت ، ۱۳۸۵ / صص ۲۷ – ۳۹برچسبها: موضوعات دیگر
<< Home