عرفان ، تصوف : کلمات قصار جناب رضاعلیشاه (۱)
برخی کلمات بزرگان سلسله (۴) / حاج سلطانحسین تابنده گنابادی رضاعلیشاه ( بخش اول )
دلیل وجود حق
هر کسی که بر حق دلیل آورد ، مثل این است که با چراغ بخواهد آفتاب را پیدا بکند . آفتاب خودش روشن تر از این است که درک شود .زهی نادان که او خورشید تابان
به نور عقل جوید در بیابان
به نور عقل جوید در بیابان
سیمرغ
مراد از سیمرغ ، احدیت ذات حق است تعالی شانه که در پس پرده اسماء و صفات است . به آن مقام راهی نیست ، اما به مقام اسماء و صفات می توان ارتباط پیدا کرد و به خودیت خود رسید .اسماء الهی
همه موجودات اسماء الهی هستند ، زیرا اسم عبارت از چیزی است که دلالت بر مسمی نماید و همه عالم نزد هوشیار نشانه عظمت خالق و آفریننده است ، از این رو عرفا همه موجودات را اسماء الهی گفته اند و به همین نظر بزرگان دین ما فرموده اند : « نحن اسماء الله الحسنی » ، یعنی مائیم نام های بهتر خدایی .اسم اعظم
اسم اعظم آن است که بر وجود شخص غلبه پیدا کرده باشد . به هر کس هر دستوری که داده اند اگر آن را مراقب باشد ، همان اسم که ابتدا عظیم است ، موقعی که بر شخص غلبه کند اعظم می شود ، یعنی اعظم بر وجودش می شود .چو اسم اعظمم باشد چه باک از اهرمن دارم
علم حقیقی
علم حقیقی مثل آبشاری است که از بالا ریزش می کند ، از عالم دریای غیب بر دل انسان ریزش می کند . آن علم دیگر محتاج به تحصیل نیست ، موهبتی است که در اثر تفضل الهی در دل ریزش می کند .نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مساله آموز صد مدرس شد
علم حقیقی معرفت خداوند است که حقایق امور نیز از آن طریق بر شخص مکشوف می گردد و آن بسته به عنایت غیبی است که بر قلب مومن القا می فرماید ، ولی وظیفه ما نیز جهد و کوشش است که :به غمزه مساله آموز صد مدرس شد
گرچه وصالش نه به کوشش دهند
در طلبش هرچه توانی بکوش
علم واقعی در دل جای دارد نه تن ، منتهی دلی که مرکز جان است و رابط بین خدا و بنده ، آن دل مرکز علم است .در طلبش هرچه توانی بکوش
علمی که ما را به طرف کثرت ببرد و از خدا دور بکند علم نیست ، علم حقیقی به وحدت می رساند : « العلم نقطه کثره الجاهلون » .
آنکه به ظاهر دنبال علم برود اما در باطن به دنبال دنیا باشد ، دستش به هادی راه نمی رسد و هرچه بیشتر در پی علم باشد ، گمراه تر می شود .
یکی از صفات داشتن علم ، تواضع و فروتنی است ، زیرا عالم واقعی می فهمد که هنوز علم او در مقابل آن علم بی پایان الهی هیچ است .
علم به معنای دانایی است ؛ دانایی حقیقی ، دانایی ای که ملازم عمل باشد .
علم از درون بیرون را آراسته نماید و از بیرون به درون نور نیاید ؛ علم آن است که ملازم عمل باشد و حال نیک ، نتیجه علم است .
عقل و شرع
اگر در بعض موارد عقل ما به حکمت احکام دینی پی نبرد باید حمل بر نقص و قصور عقل خود کنیم که حکم عقل کامل با حکم شرع فرقی ندارد و عقل کامل آنچه را حکم کند ، شرع نیز حکم می کند که « کل ما حکم به العقل حکم به الشرع » (۱) ؛ البته نه هر عقلی بلکه عقلی که به اصطلاح فلاسفه متقدمین به مقام عقل مستفاد رسیده و افروخته به نور الهی شده باشد .اولیای دین
حقیقت کمال و حقیقت معرفت و انسانیت در وجود آن بزرگواران است ، مانند مرکز دایره ای که همه دوایر کوچک در اطراف آنها در گردش اند . ولی آن نقطه ساکن است و همه به او متوجه هستند ، پس بی خود نباید این طرف و آن طرف رفت .بندگان گمنام خدا
به ظاهر آسمان آنجایی است که به خدا نزدیک باشد و زمین آنجایی است که از او دور باشد . ولی چه بسیار افرادی که در روی کره زمین هستند و گمنام اما مقامشان مافوق عرش است .خشت زیر سر و بر تارک هفت اختر پای
دست قدرت نگر و منصب صاحب جاهی
دست قدرت نگر و منصب صاحب جاهی
خضر
مقصود از خضر صاحب وقت است ، صاحب الزمان است که همه در انتظار ظهور او هستیم ، که باید در دل هم ظاهر بشود . او را خضر نیز می نامیم زیرا خضر راهنمای گم شدگان است .قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن
ظلمات است بترس از خطر گمراهی
ظلمات است بترس از خطر گمراهی
خضر و موسی
حضرت خضر به موسی فرمود : تو مقام اعیانیت و ریاست داری ، آسایش داری ، حال چطور می توانی که با من بیابانگرد همراهی کنی ؟ موسی عرض کرد : تو اسم مرا از کجا می دانی ؟ حضرت فرمود : همان کسی که من را به تو معرفی کرد ، ترا هم به من معرفی کرد .سر پنهان ست اینجا بس نهان
که سوی خضری شود موسی روان
که سوی خضری شود موسی روان
محمد و علی ( علیهما السلام )
محمد (ص) به هر آسمان که می رفت علی (ع) را می دید ، زیرا او به علی (ع) محبت داشت و خداوند هم صورت علی (ع) را برایش جلوه گر می ساخت .غیبت امام
اصبغ بن نباته خدمت حضرت امیر (ع) عرض می کند : مدت غیبت چقدر است ؟ حضرت می فرماید : شش روز یا شش ماه یا شش ساعت . یعنی چه ؟ یعنی از انانیت خود شخص تا به مراتب عالیه ، شش عالم است ، وقتی به عالم ششم در مرتبه بالا رسید آنوقت دیگر حضور است ، تجلی است .کرد شهنشاه عشق در حرم دل ظهور
قد ز میان برفراشت رایت الله نور
قد ز میان برفراشت رایت الله نور
ظهور امام
آن کسی که برای او در دل ظهور پیدا شده ، عین این است که در رکاب حضرت قائم (عج) و یا در خیمه قائم است و جهاد می کند . جهاد اکبر همین است .دعا
دعا از نهاد دل ما بالا می رود و نه به ظاهر از این آسمان بلکه از آسمان حقیقی که در جان ماست ، البته اگر دل صاف و مخلص باشد .آسمان ها ست در ولایت جان
کارفرمای آسمان جهان
کارفرمای آسمان جهان
نیت عبادت
یکی برای رسیدن به بهشت عبادت می کند و دیگری برای دور شدن از جهنم و آن یکی برای رسیدن به معرفت و امثال اینها ، همه اینها مذهب است و صوفی مافوق چنین مذهب و منشی حرکت می کند ، زیرا که پای بند خداست .یکی جان و یکی جانان پسندد
یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد
یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد
درخواست از بزرگان
دنیا هرچه باشد کم است و از بزرگان و صاحبان کرم نباید کم خواست و وقتی آخرت را خواستیم ، دنیا در جنب آن گم است .هرکس که پیش بزرگی می رود ، پیش محبوب خودش می رود ، هدیه ای می برد که در آنجا کمتر وجود داد . حالا ما هم که به درگاه خدا می رویم ، هدیه ای که در آنجا نیست چیست ؟ آن فقر است ، احتیاج است ، چون خدا غنی است و ما محتاجیم . در آنجا فقر و نداری و عجز و نیازمندی می پسندد . این است که فرمود : « الفقر فخری » .
اینجا تن ضعیف و دل خسته می خرند
بازار خودنمایی از آن سوی دیگر است
بازار خودنمایی از آن سوی دیگر است
استجابت دعا
بعضی می گویند که چرا دعاهای ما مستجاب نمی شود . این مثل این است که آب سرشاری به حوضی سرازیر می شود . ظاهرا باید این حوض پر بشود ، ولی می بینیم که پر نمی شود . پس منفذی دارد که این آب جمع نمی شود .هدایت الهی
هرکس در هر طریق خداجو باشد و خدمت به جامعه نموده ، از آزار دیگران بپرهیزد ، خداوند اجر او را ضایع نمی کند که « ان الله لا یضیع اجر المحسنین » (۲) و بالاخره ولو در دم مرگ باشد ، خداوند هدایتش می فرماید و نجات غیر از کمال می باشد که منوط به هدایت است .توسل
اگر کسی ندانسته و نفهمیده به بتی متوسل بشود ، ولی مقصودش بت نباشد بلکه معبود حقیقی باشد ، خوب توسل او رد نمی شود و بالاخره او را به اشتباهش واقف کرده و به او می فهمانند که این راه ، راه حقیقی نیست ؛ مانند قضیه آن چوپانی که از روی عشق و با الفاظ اشتباه با خدا حرف می زد و می گفت :تو کجایی تا شوم من چاکرت
چارقت دوزم کنم شانه سرت
پس واقعش این است که اگر کسی او را از روی صدق و حقیقت بخواند و متوسل بشود ، لبیک می شنود .چارقت دوزم کنم شانه سرت
خواندن قرآن
خواندن قرآن باعث ترقی نفس می شود و ما را بالا می برد : « اقرا و ارق » ، یعنی بخوان و بالا برو . منتهی ما متوجه نیستیم زیرا پرده جلو چشممان است .یاد گذشتگان
یاد گذشتگان سبب یاد آنها از احیا می شود ، از این رو دعا و خیرات هم برای احیا و هم برای اموات خوب و مفید است .صلوات بر پیامبر (ص)
حضرت محمد (ص) فرمود : هرکس که نام مرا بشنود و بر من صلوات نفرستد ، بر من جفا کرده . صلوات یعنی درود یا به اصطلاح ما التماس دعا . البته او بی نیاز از دعای ما است اما وقتی ما به او متوسل می شویم ، او را متوجه خود می سازیم و عنایت او شامل حال ما می شود .رویت حق
موسی عرض کرد که خدایا خودت را به من بنمایان و خدا فرمود که مرا نخواهی دید و ممکن نیست که با خودیت و با این هستی مرا ببینی .دیده ای وام کنم از تو برویت نگرم
ز انکه شایسته دیدار تو نبود نظرم
ز انکه شایسته دیدار تو نبود نظرم
جلوه حق
اگر جلوه حق باشد که دیگر انانیتی باقی نمی ماند ، و وقتی که انانیت باقی است جلوه حق نیست .جهان طور است و من موسی ، که من بیهوش و او رقصان
ولیکن این کسی داند که بر میقات من گردد
ولیکن این کسی داند که بر میقات من گردد
نقش حقیقت
وقتی که دل از کدورت ها و هوی و هوس زدوده و قلب صاف باشد ، آنوقت منقش به حقیقت می شود و هرچه در عالم وجود است عکسش در آن می افتد .برو تو خانه دل را فرو روب
مهیا کن مقام و جای محبوب
چو تو بیرون شوی او اندر آید
به تو بی تو جمال خود نماید
مهیا کن مقام و جای محبوب
چو تو بیرون شوی او اندر آید
به تو بی تو جمال خود نماید
خودیت شخص
حجاب این عالم و آن عالم ، خودیت خود شخص است . تا وقتی که انسان از خودیت خود نگذرد به آن عالم نمی رسد و حقایق بر او جلوه نمی کند .آدمی در عالم خاکی نمی آید به دست
عالمی از نو بباید ساخت و ز نو آدمی
عالمی از نو بباید ساخت و ز نو آدمی
کوه انانیت
یا باید فرهاد وار کوه خودیت را از جا بکنیم و انانیت خودمان را از بین ببریم ، یا زلیخا وار محو دیدار گردیم تا بتوانیم به مقام حضور برسیم .نماز
نماز معراج مومن است و انسان را به کمال می رساند . ولی نمازی نماز است که با حال حضور قلب باشد و ما را بالا ببرد . لازمه نماز کامل ، سکینه قلبی است و لازمه سکینه قلبی این است که دل با وقار و خشوع باشد .خضوع و خشوع
لازمه نماز کامل و یا لازمه سکینه قلبی این است که دل خاشع باشد ( متواضع باشد ) . فرق خضوع و خشوع این است که خضوع ، تواضع ظاهری و خشوع تواضع قلبی است که در دل متواضع باشد ، یعنی لازمه سکینه الهی وقار و خشوع است .فتح دل
فتح قریب دل ( فتحا قریبا ) همان نزول سکینه است . محمد (ص) و علی (ع) هم سکینه داشتند ، منتهی سکینه ای که برای محمد و علی بود با هم فرق داشت .سکینه قلبی
سکینه قلبی یعنی آرامشی که از آن عالم برای اشخاصی نازل می شود که واقعا دلشان به آنجا مربوط است و آنهم به مراتب مختلف و مشاهدات متفاوت است . بالاترین مرتبه سکینه ، که خداوند در دل مومن نازل می کند نور خداست که به وسیله اولیای او ظاهر می شود . چون جلوه بدون واسطه نمی شود .عارف وقتی که سکینه واقعی پیدا کرد به جایی می رسد که زبانش بند می آید و دچار حیرت می شود ؛ حیرت در مقابل عظمت و قدرت حق تعالی است .
من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر
من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش
من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش
نفس و شیطان
حضرت محمد (ص) فرمود : « شیطانی اسلم علی یدی » شیطان من به دست من ایمان آورد و مطیع من شد ؛ پس مقصود نفس انسان است که تا وقتی که تابع هوی و هوس و شهوت و غضب باشد شیطان بر او مسلط است .ذکر و فکر
راه حرکت به سوی خدا و طی کردن طریق الی الله ، به این است که دل همواره به یاد خدا باشد با ذکر دوام و فکر مدام . ذکر و فکر سبب ترقی و تزکیه قلب و رفتن به سوی خدا می شود و حکم ذوالفقار یعنی شمشیر دو دم را دارد .خلوت
خلوت ، توجه دل به خداست که لازم هم نیست شخص در ظاهر هم خلوت داشته باشد . نه در میان انجمن هم می توان متوجه دل بود و صاحب دل ؛ خلوت هم داشت .هرگز حضور حاضر و غایب شنیده ای
من در میان جمع و دلم جای دیگر است
من در میان جمع و دلم جای دیگر است
ادامه : برخی کلمات بزرگان سلسله (۴) / حاج سلطانحسین تابنده گنابادی رضاعلیشاه ( بخش دوم )
پاورقی :
منبع :
خورشید تابنده / حاج علی تابنده محبوبعلیشاه .-- ویرایش ۲ .-- تهران : حقیقت ، ۱۳۷۷ / صص ۴۵۷ - ۴۶۵برخی کلمات بزرگان سلسله (۴) / حاج سلطانحسین تابنده گنابادی رضاعلیشاه ( بخش دوم )
برچسبها: عرفان ، تصوف
<< Home