سلام

درویشی درويشي سلسله نعمت‌اللهی نعمت‌الهیه نعمه‌الهی نعمه‌اللهیه نعمت اللهی نعمه الهی نعمت اللهي نعمت‌اللهي نعمه‌اللهي نعمت الهیه نعمه اللهیه سلطانعلیشاهی سلطانعليشاهي سلطان علیشاهی سلطان عليشاهي سلطان‌علیشاهی سلطان‌عليشاهي گنابادی گنابادي گنابادیه گناباديه عرفان تصوف صوفی صوفي صوفیه صوفيه عرفا صوفیان صوفيان درویش قطب اقطاب مزار سلطاني سلطانی mysticism sufism shiism sufism shiah sufism islamic sufism nimatullahi order gunabadi

یکشنبه

عارفان - اقطاب : سلطانعلیشاه ، سلطانمحمد بن حیدر ، ۱۲۵۱ - ۱۳۲۷ ق - بخش پنجم

از سال ۱۳۱۰ تا ۱۳۲۷ قمری



تعیین مشایخ


عرفا برای سالکین راه حقیقت ، مقامات و حالات مختلف ذکر کرده اند و مراحل و منازل راه را هم برحسب اختلاف حالات روندگان به بیان های مختلف گفته اند ؛ ولی بطور کلی برای سلوک چهار سفر ذکر کرده اند :
سفر اول از خلق به سوی حق و از خود به سوی خدا ، سفر دوم از حق به سوی حق یعنی از مقام خودی گذشته و در عالم انوار که عالم اسماء و صفات است سیر می کند ، سفر سوم از مقام مشیت فعلیه به مقام فیض اقدس که مقام اتصال و رفع همه تعینات است و این سفر نهایت قوس صعود است ، سفر چهارم از خدا به سوی خلق یعنی پس از کامل شدن خود مامور هدایت و تکمیل دیگران می شود و این سفر ویژه پیمبران و پیشوایان دین و ماذونین از جانب آنان است .
البته پیمودن این راه و انجام دادن این سفرها نیز برحسب مراتب و حالات شخصیه متفاوت می شود و هریک از این سفرها برحسب اختلاف احوال اشخاص دارای مراتب و درجات زیاد است ؛ بنابر این لازم نمی آید که تمام کسانی که در یکی از این سفرها باشند از حیث مقام و رتبه مساوی باشند ، مثلا انبیا و صاحبان ولایت مطلقه کلیه که همه آنها سفر چهارم را پیموده اند لازم نیست در یک مرتبه باشند زیرا سفر چهارم نیز دارای مراتب متفاوته است چنانکه در اخبار ائمه اطهار (ع) و در اشارات احادیث ، معراج حضرت خلیل (ع) کامل تر از موسی (ع) و موسی (ع) کامل تر از عیسی (ع) ذکر شده در صورتی که همه آنها اسفار اربعه سلوک را پیموده بودند و حضرت خاتم الانبیا (ص) آخرین درجه کمال سفر چهارم را داشت .
اولیای جزء نیز که مامور دعوت و هدایت اشخاص می شوند برحسب استعداد شخصی این سفرها را می پیمایند و لازم نیست که در مقام با صاحبان ولایت کلیه مساوی باشند بلکه در ظل هدایت آنان سیر می کنند و مراتب را هم مطابق استعداد خود پیموده اند . مطابق این اصطلاح عرفا می گویند : تا سالک سفر سوم را تکمیل نکند و به مقام طمس [ به فتح طاء و سکون میم ] و محو و محق [ به فتح میم و سکون حاء ] که فانی در افعال و صفات و ذات است نرسد و این مراتب را به قدر استعداد خود نپیماید ، لیاقت ماذون شدن در هدایت دیگران ندارد و رسیدن به این مقام را هم ، خودش یا ماذون دیگری نتوانند درک کنند بلکه تشخیص آن به عهده مربی و راهنماست .
از این رو کسانی که سفر چهارم را کرده و ماذون در دستگیری شده اند در هر زمان کم و معدود می باشند و این امر در سلسله نعمت اللهیه هم مرسوم بوده و عده مشایخ در بیشتر زمان ها خیلی کم بوده ، حتی در بعضی زمان ها مانند زمان مرحوم آقای سعادتعلیشاه غیر از قطب سلسله ، دیگری دستگیری ننموده است . از این رو جناب حاج ملا سلطانمحمد نیز در اوایل زمان خود فقط میرزا محمد صادق شیرازی را اجازه داد و پس از وفات او مدت ها کسی را تعیین ننمود و فرمود : پس از میرزا کسی را لایق این مقام نمی دانم و صادقی نمی بینم که اجازه دهم . و در آن چند سال هر که طالب فقر می شد در گناباد خدمت خود آنجناب می رسید .
و در آن اوقات که وسایل مسافرت سخت تر از این دوره بود کسانی که می خواستند خدمت جنابش برسند متحمل صدمات و سختی هایی شده مدت زیادی در بین راه می بودند و حتی بعضی از آنان پیاده راه را می پیمودند ؛ چنانکه حاج محمد علی اصفهانی چند سفر پیاده از اصفهان از راه جندق و بیابانک به گناباد رفت و آقای شیخ اسدالله ایزدگشسب (۱) نیز با آقای شیخ غلامحسین حاجیانی از نجف پیاده به قصد زیارتش آمدند ، هرچند که تحمل مشقت و رنج در راه رسیدن به مطلوب برای شخص جویا راحت است :
رنج راحت دان چو شد مطلب بزرگ / گرد گله توتیای چشم گرگ
از این رو تحمل صدمات راه و پیاده روی برای جویندگان راه و مشتاقان زیارت آنجناب آسان بود ، ولی این حالت برای همه کس موجود نیست و موانع دنیوی و جهات دیگر برای دیگران نمی گذاشت که همه خود را به گناباد رسانند و شرع هم در این قبیل موارد که موجب عسر و حرج است رفع تکلیف شاق فرموده است ، از این رو بزرگان کوشش داشتند که نمایندگان و نواب در جاهای مختلف برای خود تعیین نمایند تا مردم دسترسی به آنان داشته باشند و به توسط آنان راهنمایی شوند .
آنجناب هم ابتدا میرزا محمد صادق شیرازی (۲) را اجازه داد ولی او دیری نپایید و بدرود زندگانی گفت و قریب نه سال کسی از طرف آنجناب ماذون در هدایت و دستگیری نبود تا آنکه در شوال سال ۱۳۱۱ هجری دو نفر را اجازه دستگیری داد :
یکی جناب حاج ملا محمد جعفر برزکی کاشانی (۳) که از علما و معاریف کاشان و خدمت میرزا محمد صادق تلقین ذکر یافته بود و پس از چند سفر که به گناباد آمد و ریاضت ها کشید ماذون در دستگیری شده « محبوبعلی » لقب یافت .
دیگری جناب حاج شیخ عبدالله حایری (۴) که کوچکترین فرزندان مرحوم شیخ زین العابدین مجتهد مازندرانی بود و در سفر مکه مجذوب آنجناب گردیده بارها با حال جذب به گناباد مسافرت نمود و نفس را ریاضت ها داد و مطیع کرد و در همان روز که جناب برزکی ماذون شد او نیز ماذون گردید و « رحمتعلی » لقب یافت .
پس از اجازه یافتن آن دو نفر ، جویندگانی که طالب راه بودند احتیاج به پیمودن مسافت گناباد نداشته و نزد آنان دستگیری می شدند و اجازه یافتن آنان موجب تسهیل امر بر طالبین گردید .
مشایخی که آنجناب تعیین نمود همین سه نفر بودند و دیگری را اجازه دستگیری نداد به جز جناب حاج ملا علی فرزندش که جانشین خود قرار داد و امور فقری و طریقتی را بعد از خود به او مفوض فرمود . (۵)

واقعه کاشان


یکی از حوادث زمان مرحوم حاج ملا سلطانمحمد قضیه کاشان بوده ؛ چون بعد از اجازه یافتن جناب حاج ملا محمد جعفر برزکی و مراجعت از گناباد فقرای کاشان گردش مجتمع شده و مردم هم از امر او استقبال کردند ، این امر که در سال ۱۳۱۲ قمری بود موجب حسد علمای کاشان شد و حکم به کفر جناب حاجی و پیروان او دادند ، از جمله حاجی میرزا فخرالدین کاشانی و ملا محمد علی آرانی مردم را از معاشرت و مراوده با آنان مانع شده ، دستور دادند که آنها را از آران و بیدگل و نوش آباد بیرون کنند و بعضی عوام از آخوند ملا محمد علی استفتاء کردند که حمام یکی از کوی ها که بیشتر مشتریان آن دراویش و متصوفه اند چه حکم دارد ؟ او این جواب را نوشت :
« بسم الله خیر الاسماء ، این حمام مذکور ، نجس است حتی آب خزینه آن که به تدریج به حد کر رسیده بنابر مشهور ، اگرچه این جانب حکم به نجاست خزینه بعد از بلوغ به حد کریت نمی کنم ، لکن کمال احتیاط را دارد . و اما رفتن مسلم به حمام مذکور درصورتی که توهین اسلام و اعانت بر اثم باشد نیز معصیت دارد و بنابر مشهور ، غسل او هم باطل است . »
پس از صدور این احکام ، عوام در اذیت و آزار این دسته تا توانستند کوشیدند و زنان هم از مردان پیروی نمودند و شب ها به درب خانه های آنان رفته ، زن و مرد و پسر و دختر کف می زدند و شعر می خواندند و هجو می گفتند و سرزنش و ملامت می کردند و تمام این فسادها توسط یک نفر از اهل بیدگل به نام میرزا عبدالباقی بود .
چون اذیت و آزار مردم زیاد شد جناب حاج ملا محمد جعفر شرحی به حاج میرزا فخرالدین نوشت و عقاید خود و جناب حاج ملا سلطانمحمد را توضیح داد و از رویه ناپسندی که در پیش گرفته بودند ، بدگویی کرد و ساحت خود و راهنمای خود را از اتهامات مردم تبرئه نمود . (۶) جمعی از فقرا ، از جمله آقای حاج سید مرتضی کاشانی که از فقرای نیک یک جهت بود به گناباد شرحی عرض کرده و از ظلم و ستم عوام شکوه نمود . آقای حاج ملا سلطانمحمد جواب داد که شما باید تمام آنها را از خدا بدانید و بر ذوق و شوق شما بیفزاید که متاسی به انبیا و اولیا شده اید و شرحی در این باب نوشته در آخر هم از خداوند خواسته بود که زودتر رفع شر نماید .
خود حاج ملا محمد جعفر هم شرحی حضور آنجناب عرض نموده جوابی مبنی بر لزوم صبر و تحمل مرقوم داشت و در آخر هم دستور داده بود که اعتماد التولیه اتابک را ملاقات نماید که دستور جلوگیری داده شود . خود فقرا هم به ناصرالدین شاه تلگراف نمودند و شاه در جواب تلگرافات آنان این شعر را تلگراف کرده بود :
ای گدایان خرابات خدا یار شماست / چشم انعام مدارید ز انعامی چند

قتل ناصرالدین شاه


ولی این اقدامات به واسطه نفوذ علما ، اثری نکرد و این قضیه موجب افسردگی و کدورت جناب حاج ملا سلطانمحمد شد و در مجلس درس فرمود که : « آقای سعادتعلیشاه مرگ ناصرالدین شاه را در ۱۳۱۸ قمری خبر دادند ، ولی ما به واسطه ظلم هایی که در زمان او واقع شده از خدا خواستیم که زودتر وقوع یابد . » کارمندان دولت هم خیلی مردم را اذیت و آزار می نمودند و به هر قسم بود از مردم پول هایی می گرفتند و بر کدورت آنجناب افزوده بود ؛ چنانکه آقای حسینعلی موثق السلطان نقل کند که روزی آنجناب در سر درس روی خود را به جناب حاج ملا علی فرزند خود نموده ، فرمود : « واقعا در این دوره حکام خیلی تعدی و اجحاف نسبت به مردم می کنند و حکومت قاجاریه خیلی مرا خسته کرد ، زیرا ظلم و تعدی در زمان آنها نسبت به مردم زیاد می شود و مرحوم آقای سعادتعلیشاه خبر داده اند که ناصرالدین شاه در سال ۱۳۱۸ از دنیا خواهد رفت ولی من از خدا خواستم که پنج سال زودتر قرار دهد » .
بطوری که آقای موثق گفتند : بعض اهالی پس از شنیدن این گفته ایشان به خیال آنکه پس از مردن شاه اغتشاش خواهد شد خواروبار و گندم و جو برای خود تهیه دیده به فکر ذخیره کردن آنها افتادند . آنجناب چون مسبوق شد به حاج ملا عبدالله ، خالوی حاج صدرالاشراف ، فرمود : « بگویید که ذخیره خود را بیرون بیاورند که اگر چنین امری واقع شود اغتشاش و آشوب نخواهد شد . »
اتفاقا در سال ۱۳۱۳ قمری که ۴۹ سال تمام از پادشاهی ناصرالدین شاه گذشته و می خواستند جشن پنجاهمین سال سلطنت او را بگیرند در روز هفدهم ذیقعده هنگامی که در حرم حضرت عبدالعظیم (ع) مشغول زیارت بود میرزا رضا کرمانی تیر به قلب او زده او را کشت و فرمایش جناب حاج ملا سلطانمحمد صدق کرد .

شهرت شهادت


در سال ۱۳۱۲ قمری شهرت یافت که آنجناب را شهید کرده اند ، از این رو دوستان خیلی اندوهگین و دشمنان شاد شدند . در این باره ایشان در پاسخ نامه آقای موثق السلطان مرقوم داشت که : « شهادت امر بزرگی است و هنوز ما را آن سعادت نیست و فعلا هستیم و به آسایش زندگانی خواهیم کرد تا نزدیک هشتاد سالگی . » بعضی نامه را برای امتحان و تحقیق ضبط کردند و یک رونوشت هم برای شاهزاده محمد تقی میرزا رکن الدوله که والی فارس بود فرستادند .
همچنین در حاشیه نامه آقا محمد مهدی دلال از تهران که در این باره به حاج ملا علی فرزند آنجناب عریضه نوشته بود مرقوم داشت : « قبای رسای شهادت را به قامت هرکس نبرند ، حالا هم وقت ما نیست . »
این اشتهار یک مرتبه که در حضور خود آنجناب نیز عرض شد و جمعی از دشمنان هم حضور داشتند ، در جواب فرمود : « هر که منتظر مرگ ما هست نباشد که ما هنوز هستیم تا و پانزده سال دیگر به آسایش زندگانی خواهیم کرد بعد ، قرانی (۷) دارد که اگر آن قران بگذرد باز هم تا مدت ها زنده خواهیم بود . » و در آن هنگام ۶۱ سال از سن آنجناب گذشته بود .

ظلم مامورین رکن الدوله والی خراسان در گناباد


در سال ۱۳۱۶ قمری سه بار مامورینی از طرف رکن الدوله والی خراسان به گناباد آمده و توهین و اذیت و آزار نموده و پول زیاد گرفته و تاخت و تاز و ظلم و تعدی بسیار نمودند که موجب تنفر و انزجار همه مردم گردید و جناب حاج ملا سلطانمحمد هم خیلی ناراضی بود . دفعه آخر جمعی از سادات شهر برای شکایت به مشهد رفتند .
نزدیکی آن اوقات ، جناب حاج ملا سلطانمحمد به نوشتن کتاب « ولایتنامه » مشغول بود و بدین مناسبت فصلی در آداب مملکت داری و رعیت پروری نوشته ، به تعدی های شکوه السلطان پیشخدمت رکن الدوله والی خراسان و رفقایش اشاره نمود و مرقوم داشت که این ترتیب موجب از بین رفتن دولت و سلطنت است .
در همان اوقات کتاب « رجوم » که جناب حاج ملا علی [ نورعلیشاه ] در حالات جناب پدرش [ آقای سلطانعلیشاه ] نوشته ، منتشر شد و در آن کتاب بعض مطالب که بر دشمنی و حسد مخالفین می افزود ذکر شده . شکوه السلطان در مراجعت خود یک جلد آن را برای رکن الدوله برد و منظورش آن بود که ادعاهای این سلسله را به والی نشان داده ، ذم و قدح کند و او را بر دشمنی وادار نماید . رکن الدوله هرچند پیش اظهار ارادت نمی کرد ولی دشمنی هم نداشت لیکن چون آن کتاب را دید بنای مخالفت و دشمنی را گذاشت و درصدد اذیت و آزار پیروان آنجناب برآمد ، از جمله نسبت به مرحوم غلامرضا خان تفضلی مصدق السلطان و مرحوم اقبال التولیه ( بعدا مقبل السلطنه لقب یافت ) و مرحوم حسینعلی خان موثق السطان که هر سه از معروفین و پیروان بودند بنای بدرفتاری و اذیت گذاشت .


پاورقی :



منبع :

نابغه علم و عرفان در قرن چهاردهم / تالیف حاج سلطانحسین تابنده گنابادی رضاعلیشاه .-- تهران : حقیقت ، ۱۳۸۴ / صص ۱۱۳ - ۱۴۲ ؛ خلاصه شده ، با اندکی تغییرات لفظی


برچسب‌ها: ,