جمع عید و عزا / حاج دکتر نورعلی تابنده مجذوبعلیشاه
بخش اول : متن سخنرانی حاج دکتر نورعلی تابنده مجذوبعلیشاه در روز اول فروردین سال ۱۳۸۱ خورشیدی ، به مناسبت حلول سال نو و تقارن با ماه محرم ، در حسینیه امیرسلیمانی تهران
بسم الله الرحمن الرحیم
در شروع نوروز امسال نمی دانیم چه بگوییم . گاهی باید از وقایع محرم سال ۶۱ در تاسف باشیم و گاهی هم باید شادی کنیم که بنا به سنت چند هزار ساله اجداد ما ، نوروز یادگار زرتشت پیغمبر است و مورد تایید معصومین (ع) چون حضرت صادق نیز قرار گرفته است ، یعنی باید آب و آتش را با هم جمع کنیم . ما به طریق معمولی نمی توانیم آب و آتش را با هم جمع کنیم . البته اگر روی آتش آب بریزند هر دو از بین می روند ولی سماور را درست کرده اند که آتش آب را گرم می کند و آب هم نمی گذارد نیروی آتش به هدر رود . یا کسانی که قلیان می کشند ، می بینند که چگونه در قلیان آب با آتش جمع می شود .
در همه دستورات مذهبی ما فرموده اند و عمل هم می شود که چه در عزا و چه شادی ( عروسی یا عید ) در همه اینها باید به یاد خدا باشیم و شکر خدا را بکنیم . بنابر این از این حیث عید و عزا تشابهی دارند و بلکه مثل هم می باشند . تفاوتی که دارند در جنبه عاطفی می باشد . البته جنبه عاطفی بشری و نه عاطفی مذهبی . هر بشری وقتی عزیزی را از دست می دهد ، ناراحت می شود و وقتی که به مناسبتی خبر خوبی به او می رسد ، شاد می گردد . خود پیغمبر (ص) وقتی فرزند دو ساله شان ، ابراهیم رحلت کرد خیلی نارحت شدند و حتی گریه کردند . این امر اختیاری نیست ، طبیعت بشری است و باید هم اینجور باشد ، خداوند بشر را به گونه ای آفریده که همه با هم مهربان باشند و انس و الفت داشته باشند . لذا یک ریسمان و نخ معنوی بین شخص و آن کسی که دوست دارد برقرار است . وقتی این نخ بریده شود ناراحت می گردد و این امر به این اندازه طبیعی است . اما در این جا مساله محرم و جریان عاشورا است که مقارن شده است با عید نوروزی که عرف ما آن را تایید می کند . برای اینکه حضرت جعفر صادق (ع) هم عید ما را تایید فرمودند و دعایی هم دستور دادند و گفتند که در آن زمان به یاد خدا باشید و حتی در خبر دیگری که شاید زیاد معتبر نباشد ولی شبیه فرمایشات حضرت است ، به معلی بن خنیس دستور مفصلی دادند که عید نوروز چنین و چنان کنید و نماز بخوانید . یعنی عید نوروز را به رسمیت شناختند .
حضرت جعفر صادق (ع) فرزند همان امام حسین (ع) بودند ، فرزند همان کسی که حضرت سجاد در تمام عمر وقتی آب می آوردند که وضو بگیرند یا مصرف کنند و بنوشند ، حضرت مدتی گریه می کردند . این اختیاری نیست . بارها گفته شده که در اسلام - چه در مقررات رسمی و چه در سنت پیغمبر - عزا نداریم . دو عید داریم : یکی عید قربان و دیگری عید فطر که مراسم رسمی عبادی مثل نماز خواندن در آن بر قرار کرده اند ، و یک عید هفتگی داریم که جمعه است . پس عزا نداریم . وقایع تاثرانگیزی که برای پیغمبر اتفاق افتاد ، هیچکدام را عزا نگرفتند و سنوات بعد هم سالروز نگرفتند . ما هم که بر سنت پیغمبر هستیم و ائمه هم به سنت پیغمبر بودند و ما هم بر سنت آنها . این مساله یاد امام حسین که اسمش را « روضه » گذاشته اند و این اسم ماخوذ از کتاب « روضه الشهدا » است که از ملاحسین کاشفی می باشد و آقایان واعظین به تدریج از آن زمان بالای منبر از روی این کتاب می خواندند و ذکر مصیبت می کردند . لذا ، یاد حضرت را روضه خوانی گفتند . در زمان ائمه ، یاد حضرت به این اسم و به این صورت نبود ولی به هر جهت یاد این وقایع مرتبا بود .
ائمه هم که بهتر از ما اسلام را می شناختند و اصلا خودشان اسلام مجسم بودند . در این یادآوری یک حکمتی بود که در این حکمت ، شیعیان و از بین ملت های مختلف مسلمان ، ملت ایران افتخار داشت و دارد که دنباله روی و پیروی از سنت حضرت می کند . ما همه ائمه را به حکم اینکه « کلهم نور واحد » هستند ، « اتوالی آخرهم کما توالیت اولهم » ، یعنی همانطوری که اولی را دوست داریم آخری را هم دوست داریم . بنابر این رحلت هر یک از ائمه برای ما تاثرانگیز است . اما چطور شده که در طول تاریخ چند تا وفات برای ما خیلی برجسته است . آنقدر برجسته است که یک عرف و سنت چند هزار ساله ما را تحت نفوذ قرار داده و با هم ، هم ردیف هستند و هر دو را به اصطلاح عرف حساب کرده اند و از آنها آثاری رد و بدل می شود که تاثیر و تأثر صورت می پذیرد .
از وفات هایی که مراسم می گیرند یکی شهادت علی (ع) و یکی رحلت حضرت فاطمه (ع) و یکی دیگر هم شهادت حضرت امام حسین (ع) است . این وفات ها چه خصوصیاتی داشته اند که برجسته شده اند ؟
البته شیعیان رحلت امام حسن را هم یادآوری می کنند و اظهار ارادت می نمایند ، به سایر ائمه هم همینطور اظهار ارادت کرده اند ولی این سه مورد برجستگی خاصی دارد که از اول مورد توجه و نظر شیعیان و ایرانیان بوده است .
شهادت حضرت علی (ع) به منزله حمله قشریون به معنویت اسلام بود . خوارج بسیار قشری بودند . آنها آنقدر متعبد بودند که پیشانی شان پینه بسته بود . نه اینکه پیشانی را داغ کنند ، واقعا تمام شب را در سجده بودند و آنقدر نماز می خواندند که از کار و زندگی می افتادند . به قول حضرت که فرمودند : « کلمه حق یراد به الباطل » . مورد استنادشان قول خوارج بود که هیچ کس جز خداوند نمی تواند حکم کند : « ان الحکم الا لله » (۱) . از این سخن بهترچیست ؟ ولی همانطور که حضرت فرمودند : « کلمه حق یراد به الباطل » .
این چه اثری در ایران و ایرانیان داشت ؟ بحث و بررسی پیرامون وقایع کربلا را اگر عمری و توفیقی باشد در سحر عاشورا درباره اش سخن خواهیم گفت . امروز بیشتر از ارتباط این وقایع با ایرانی و عید نوروز صحبت می کنیم . ایرانی ها می دیدند که خلفا - و با صد درجه بدتر خلفای بنی امیه - عرب را ترجیح می دهند و عجم را هم تحقیر می کردند چنانکه به غیر عرب « عجم » می گفتند . عجم لغتا به معنی گاو است . در حالی که علی (ع) به حکم قرآن می فرمودند : « ان اکرمکم عندالله اتقیکم » (۲) . سیاه و سفید ، عرب و غیر عرب ، همه مثل هم هستند ، همه مسلمان هستند . هرکدام باتقوا تر باشید نزد خدا محبوب تر هستید . بنابر این ایرانیان دور علی جمع شدند . به همین دلیل است که برخی از مستشرقین اشتباها ولی با حسن نیت یا با سوء نیت می گویند : تشیع را ایرانیان علم کردند . بدین قرار از شهادت علی (ع) به ایران و ایرانی لطمه ای خورد . حضرت فاطمه هم وقتی که آن دو نفر برای تعزیت و سرسلامتی حضرت فاطمه آمدند ، اجازه ندادند که وارد منزل شوند . در این فاصله حضرت علی (ع) هم از بیرون آمدند دم در آنان را دیدند و پرسیدند چرا ایستاده اید ؟ گفتند : به ما اجازه ورود به منزل را ندادند . حضرت رفت و از فاطمه پرسید : آیا اجازه می دهی که اینها بیایند ؟ حضرت فاطمه فرمود : منزل تو است . هر چه تو بگویی من حرفی ندارم . و بعد آنها با اجازه و راهنمایی علی (ع) وارد شدند . حضرت فاطمه به آنها گفت : شنیدید که پدرم فرمود هرکه فاطمه بر او غضب کند ، من بر او غضب کرده ام و هر که من بر او غضب کنم ، خدا لعنتش می کند . گفتند : بله شنیده ایم . فاطمه (ع) فرمودند : پس بدانید که من از شما ناراضی هستم و بر شما غضب کرده ام ( حالا عین عبارت دقیقا یادم نیست ولی منظور اینکه من به شما غضب کرده ام ) و دیگر سخنی نگفتند . آنها گریه کنان بیرون آمدند و بخصوص ابوبکر گریه می کرد و می گفت : مرا چه به این کار ؟
به هرجهت این هم یک مقطعی بود که برای تشیع مساله مهمی است . چون اسلام ایرانیان ، اسلام تشیع بود . حالا اسلام هزاران تکه شده ؛ وهابی ها مسلمانان هستند ، زیدی ها مسلمان اند ، اسماعیلیه مسلمان هستند ، همه مسلمان هستند . آن زمان اسلام اینگونه نبود . بدین قرار لطمه ای به تشیع که اسلام اساسی بود ، وارد شد .
واقعه دیگر یعنی شهادت حضرت حسین (ع) ، واقعه ای است که ما برایش عزادار هستیم . از این واقعه اسلام که به جای خود ، تشیع و ایرانیان لطمه خوردند . این واقعه ورق جدیدی بود از تاریخ تشیع و تاریخ ایرانیان . روش علی (ع) این بود که « ان اکرمکم عندالله اتقیکم » . علی (ع) به این فرمایش عمل می کرد و همه را مثل هم حساب می کرد در خاندان علی هم وضع همینطور بود . علی واضع آن نبود ، خداوند این قاعده را وضع کرد و در قرآن فرمود : « ان اکرمکم عندالله اتقیکم » ، علی هم که قرآن ناطق بود ، یعنی قرآن مجسم بود . یعنی اگر می خواهید بدانید قرآن چیست به علی نگاه کنید . این روش در تشیع اصیل نزد ائمه همیشه وجود داشت . کما اینکه حسین (ع) فرزند علی (ع) زن ایرانی گرفتند . به نام بی بی شهربانو ، دو خواهر بودند که از خاندان شاهی ایران در خلافت عمر طی جنگی با ایرانیان به اسارت درآمدند می خواستند آنها را مثل سایر اسرا تقسیم کنند و به کنیزی ببرند ولی علی (ع) فرمودند اولیای حکومت مخلوع - یعنی شاهزادگان حکومت مخلوع - کنیز نمی شوند . این همان چیزی است که حالا می گویند و مجرم سیاسی را احترام می کنند . در سیستم فرانسه است که می گویند مجرم سیاسی لباس زندان نباید بپوشد یا اینکه مکالماتش آزاد است ( البته تحت کنترل ) . یا مثلا در جنگ های اخیر اروپا در قرن گذشته که ناپلئون بناپارت را شکست دادند و اسیر شد و تبعیدش کردند و گفتند فرماندار آنجا باشد البته به اسم و بعد به جزیره سنت هلن تبعید شد . فرماندار انگلیسی هم به دیدنش می آمد ، احترام می گذاشت . یا وقتی می خواستند اسرا را محاکمه کنند می گفتند : قضات باید یک درجه بالاتر باشند مثلا اگر متهم سرهنگ است قاضی باید سرتیپ باشد و امثال اینها . گویی قوانین آنها درواقع همین فرمایش حضرت را تبعیت کرده است .
به هرحال در اینجا علی (ع) به آن دو خواهر شاهزاده ایرانی فرمود که شما آزادید از میان جوان ها هر کدام را که پسندیدید همسرش بشوید . اینها مقدر الهی بود ولی به صورت ظاهر ، یکی از آنها زن حضرت امام حسین شد و خواهرش هم زن محمد بن ابی بکر که او هم مثل فرزند علی بود و علی (ع) مثل فرزندش او را تربیت کرده بود .
وجود این قاعده و روش برای ایرانیان خیلی مهم بود . ایرانی هایی که قبلا دیده بودند وقتی شاهپور در جنگ امپراطور روم را اسیر کرد ، امپراطور به پای اسب او زانو می زند و شاهپور پایش را بر پشت او می گذاشت و بعد روی رکاب اسب پا می گذاشت و سوار می شد . یا شاهپور ذوالاکتاف که شانه ها را سوراخ می کرد و نخ از میان آنها می گذرانید ، حال ایرانی ها که علی را دیدند و اینها را هم دیده بودند ، حق دارند ایشان را انتخاب کنند .
در دوران تسلط بر ایران ، ایرانیان همیشه با خلفای بنی امیه و بعد بنی عباس در جنگ بودند و اعراب یعنی قشون اسلام به تدریج همه جا را فتح کردند . آنچه از قلمرو اسلام که در زمان پیغمبر فتح کردند ، خود پیغمبر حاضر بود و نظاره می کرد . ولی جاهایی که بعدا فتح شد عموما روی تعصب عربی بود . لذا همه جا فرماندار عرب گذاشتند و همه جا اعراب حکومت می کردند . به همین دلیل مستشرقین اسم این جنگ ها را توسعه طلبی حکومت عرب می گذارند . یعنی حکومتی که اسمش حکومت اسلام بود ولی به دست عرب آلت دست شده بود . عرب از اسم اسلام استفاده می کرد و به نام اسلام می خواست حکومت کند . همه جاهایی که اسلام فتح کرده بود مثل شام ، سوریه و لبنان و فلسطین و شمال افریقا و سودان و حبشه همه به حکومت عرب تن دادند جز ایرانی ها . در تاریخ هم که می بینیم همه جا را حکومت عرب دربر گرفت . ایرانیان به حکومت حاکمانی که تعیین می کردند تن ندادند ، تن به حکومت اسلام دادند نه حکومت عرب . تمام انقلاباتی که بعدا ایرانی ها کردند برای این بود که می خواستند با حفظ اسلام ، استقلال ایران را داشته باشند . آنهایی که علیه عرب جنگ می کردند ، فرض می کردند ایران را عرب فتح کرده ولی اینها فرض کردند ایران را اسلام فتح کرده است . عرب روی موج سوار شد و آمد ایران را گرفت .
سمبل این وقایع زندگی امام حسین بود . یعقوب لیث صفاری قشون جمع کرده بود که علیه خلیفه عباسی جنگ کنند . او برای تحریک و آماده کردن قشون ، شرح زندگی حضرت حسین (ع) را بیان می کرد و می گفت : اینها همان جانشینان و وارثین قتله سبط پیغمبر هستند و ما درواقع می خواهیم انتقام حسین (ع) را بگیریم .
به همین دلیل ایران و ایرانی همانطور که نمی تواند عید نوروز و آثار و حواشی عید نوروز - مثل چهارشنبه سوری و سیزده عید - را فراموش کند ، همینطور هم نمی تواند و محال است که وقایع زندگی امام حسین را فراموش کند ، اینها در خونش عجین شده است . این عزا و این عید مثل همان آب و آتش است که گفتم هر دو به هم مدد می رسانند ، دو تا نیستند . این عید برای تجلیل این امر است که ما از زیر بوته در نیامده ایم و چهار ، پنج هزار سال پیش پیغمبری داشتیم که این حرف ها را گفته ، و این عزا هم برای این است که بگوییم ما بزرگانی داشته ایم که فرمودند : اگر اسلام جز با خون من آبیاری نمی شود بیایید شمشیرها ، زودتر مرا دربر گیرید . به اصطلاح هم جنبه مثبت این استقلال طلبی را و هم جنبه انفعالی یا منفی آن را نشان می دهد . این است که اینها با هم هیچ منافاتی ندارد . لازم نیست که کوششی بکنیم تا اینها را از هم تفکیک کنیم . به دلمان نگاه کنیم می بینیم این دو واقعه پهلوی هم است . انشاءالله بخصوص امسال برای ما عید باشد و البته هر روزمان که بهتر از روز قبل باشد ، برای ما عید است ، انشاءالله .
بخش دوم : متن سخنرانی حاج دکتر نورعلی تابنده مجذوبعلیشاه در روز سوم فروردین سال ۱۳۸۱ خورشیدی ، به مناسبت حلول سال نو و تقارن با ماه محرم ، در حسینیه امیرسلیمانی تهران
بسم الله الرحمن الرحیم
انشاءالله سال جدیدی که می آید ، همه ما موفق باشیم در پیروی از حسین بن علی (ع) که شیرینی عید ما هم یاد اوست . شیرینی ای که گفتم ، برای ما یادآوری به صورت عزا است ولی برای خود آنها عید وصال محبوب است . به هرجهت امسال دو واقعه عاطفی با هم همزمان شده که هیچکدام را نمی شود حذف کرد و هرکس بگوید این یکی را حذف کنید ، اشتباه کرده و قولش درروئی ندارد . و هرکس بگوید آن یکی را حذف کنید ، این قول هم درروئی ندارد . همانطور که انسان در درون خود عواطف و احساسات متضاد دارد ؛ هم مهر دارد و هم کین ، هم غضب دارد و هم شفقت ، هر دوی اینها در نهانخانه دل وجود دارد و هیچکدام را نمی تواند کنار گذارد . ما نیز هر دو اینها را کم و بیش داریم .
روز اول نوروز گوش و زبانمان را به نام حسین بن علی متیمن و متبرک کردیم و رسم ایران قدیم ، ایران باستان ، که سه روز تمام است ( البته بیشتر از سه روز بوده ولی اخیرا سه روز شده ) را هم رعایت کردیم . امری را که چند هزار سال در ذهن مردم مانده و از پدر به پسر ، تا به ما رسیده نمی توان گفت که رهایش کنیم و یا اصلا نادیده بگیریم . چنین چیزی محال است . فرض کنید شما تسبیحی یا انگشتری به یادگار از پدر و اجدادتان دارید و خیلی برایتان ارزش دارد ، هرچه این یادگار قدیمی تر باشد ، ارزشش بیشتر است . اگر فقط از پدرتان یادگار باشد یک ارزش دارد و اگر پدر بدهد و بگوید این از جد تو است ارزش بیشتری پیدا می کند . حال خاطره ای را که چند هزار سال است هر پدر ایرانی به پسرش منتقل کرده ، جامعه هم با آن همراهی کرده و در ذهن ما مستقر شده - به خصوص که مبنایش را به زرتشت پیغمبر منسوب می کنند و هر دو از دوران خیلی قدیم هستند - چگونه می توان کنار نهاد ؟
اولین جشن به عنوان جشن نوروز را به جمشید پادشاه افسانه ای نسبت می دهند . پادشاهان دوران پیشدادیان به غیر از جنبه سلطنت به قولی یک جنبه الهی هم داشتند - مثل انبیای بنی اسرائیل که مدت ها طالوت از طرف سموئیل پیغمبر به پادشاهی تعیین شده بود ، داوود هم منصوب از طرف سموئیل پیغمبر بود و خودش هم پیغمبر بود و سلیمان هم به همین ترتیب پادشاه و نبی بود . همانطور که آنها یادگارهایی از حضرت داوود و حضرت سلیمان نگه داشتند ، ما هم باید این یادگارها را نگه داریم . باید که می گویم ، مقصود این نیست که کسی ما را مجبور کند ، بلکه خودمان نگه می داریم .
این تصور که با آمدن اسلام باید همه گذشته شسته شود غلط است . زمان چیزی است که اجزایش به هم متصل است . می گوییم پریروز ، دیروز ، امروز ، فردا ، پس فردا . اینها بریده نیست و مثل یک رشته به هم متصل است . وقایعی که در ملل مختلف به وجود آمده ، رشته ای است یکسره متصل . مقطع و قطعه قطعه نیست . اگر به فرض محال ، در جایی بریده شود ، مردمی که این کار را کرده اند ، ارتباطشان با گذشته خودشان قطع می شود مثل اینکه - بنا به اصطلاح رایج - از زیر بوته درآمده اند . این اصلا خودش یک بیماری روحی است . در بعضی ها بیماری آلزایمر ایجاد می شود که شخص گذشته خویش را به کلی از یاد می برد . حتی نزدیکانش را ممکن است نشناسد . البته این جنبه بدنی دارد ولی از نظر روانی هم کسی که گذشته اش را فراموش کند ، دچار یک بیماری است . جامعه ای هم که این کار را می کند دچار این بیماری است .
بعضی ها خواستند این کار را انجام دهند - ظاهرا به عنوان خیرخواهی - و شاید هم خودشان واقعا نیت خیرخواهی داشتند ولی نفهمیدند که نمی توان رابطه مردم و ملتی را با گذشته شان قطع کرد . اسلام که آمد دستور نداد که هرچه مربوط به گذشته شماست باید از بین برود . شما وقتی از نردبانی بالا می روید روی پله اول هستید . گو اینکه نمی ایستید و یکسره می روید بالا ، ولی در یک مقطع زمانی روی پله اول ایستاده اید و بعد می روید به پله دوم و سوم . وقتی در پله های بالاتر هستید ، درست است که روی پله اول نیستید ولی این پای شما مرهون پله اول است که اگر پله اول نبود شما توفیق پیدا نمی کردید که به پله بالاتر بروید ؛ بنابر این وقتی بالا رفتید ، راه های پشت سر را نباید خراب بکنید . وقتی از نردبان بالا می روید ؛ از پله اول ، دوم و سوم که بالا رفتید ، نباید پا بزنید و نردبان را بیندازید . ایرانی ها هم با قبول آن عادات و رسوم که زرتشت برایتان گذاشته بود و متدین به دین زرتشت بودند ، وقتی با مکتب الهی جدیدی برخورد کردند که مترقی تر از آنچه آنها داشتند ، بود ، این آیین جدید را پذیرفتند و دیدند که اسلام کاری ندارد که آنها عید نوروز را جشن بگیرند یا خیر . کاری ندارد که سفره هفت سین درست کنند یا نه . پس آنها فقط تیمنا قرآن را به سفره هفت سین اضافه کردند . یعنی قرآن مافوق الف ، ب ، سین و جیم و کلیه اشیایی است که حرف اولش حرف سین باشد . اینها همه سر جای خودش هست ولی قرآن اضافه شد . عظمت اسلام مانند چتر و روپوشی روی همه اینها قرار گرفت . به همین دلیل هم در علم تاریخ و جامعه شناسی و هم در حقوق و هم در طب می گویند که اسلام آداب و رسوم تمام ملل را محترم می شمرد مگر آنچه که با اصول مذهبی اش مخالف باشد . اصول اعتقادی همه ادیان الهی توحید و نبوت و معاد است . عادات و رسومی که با این اصول منافات داشته باشد اسلام قبول نمی کند ولی سایر عادت و رسوم را محترم می شمارد . یکی می خواهد دو وعده غذا بخورد : یکی صبح ، یکی شب ، و دیگری سه وعده غذا می خورد . این است که تمام عادات و رسوم ایرانیان در مدتی که اسلام را قبول کردند ، برجای مانده است و تا این تاریخ با اسلام مخالفتی نداشته است . برای اینکه اگر مخالفتی داشت علمای بزرگ شیعه یا سنی در طی تاریخ از آنها منع می کردند ولی وقتی منع نشده معلوم می شود که منافاتی با اسلام ندارد . مثلا سفره هفت سین را ممکن است بگویند : کار لغوی است ، بی معناست . ما هزار کار بی معنی می کنیم ، بگذارید این یکی را به خاطر پدرانمان ، اجدادمان ، به یاد آنها انجام دهیم .
دو خبر دیدم - با ذکر رواه - که پیغمبر به عده ای ایرانی که از جاهای دور آمده بودند و عید داشتند و مسلمان هم بودند ، فرمودند : خیلی خوب است انشاءالله سعی کنید شادی داشته باشید . خبر دیگری از معلی بن خنیس از حضرت جعفر صادق است که ایشان هم عید را تایید فرمودند و دعای « یا مقلب القلوب و الابصار » را که ما می خوانیم ، دستور دادند .
وقتی چیزی به تایید حضرت صادق رسید - حضرت صادق و حضرت سجادی که تمام عمر عزادار بودند ( مقایسه کنید با ما که حالا وقتی یک ماه محرمی را عزا می داریم ، در دلمان چقدر بر سر امام حسین و حضرت سجاد (ع) منت می گذاریم ) - آنگاه ما چه می توانیم بگوییم ؟ پیامبر فرمود : شاد باشید ، منتهی در شادی هم به یاد خداوند باشید . چراکه شادی از آن عواطف درونی است که متناسب با تحرک است ، یعنی تحرک و شادی دو چیز هستند که یکی جلوه برونی و یکی جلوه درونی آن است . بالعکس ، رکود و عزاداری و ناراحت بودن هم از یک سنخ اند . البته رکود و ناراحت بودن از لحاظ فردی است ولی از نظر اجتماعی اگر هر دو هدف داشته باشد موجب تحرک می شود . عزاداری همگانی که هدف دارد ، موجب تحرک می شود . یعنی وسیله ای که با آنها به مقصد می رویم ، اگر هدف داشته باشد خوب می رود . از اول مسیر مشخص است که رو به سوی آن می رود . ولی وقتی هدف نداشته باشد از هیچ جا نمی خواهد برود .
به این طریق همه مراسمی که به یادگار مانده و از بین نرفته ، با اسلام موافق بوده است یعنی اسلام کاری به آن نداشته است . عید نوروز هم با همه تحولات و تغییرات و اصلاحاتی که در طی تاریخ رخ داده و اصلاحاتی که در تقویم به کار بردند ، مع ذلک به جای خودش باقی است . اگر تقویم را اصلاح کردند و اول فروردین را چند روز این طرف تر آوردند ، عید نوروز را هم این طرف آوردند . اینها به این مردم چسبیده بود . این مردم که می گوییم و می گوییم ایران ، منظور نه فقط این محدوده جغرافیایی است ، بلکه کسانی است که در این سنت و در این خطه فکر می کنند . چنانکه الآن در تاجیکستان عید نوروز می گیرند ، در افغانستان نیز ، هم شیعه و هم سنی عید نوروز می گیرند . در بسیاری جاهای دیگر مثل پاکستان ، هندوستان و عراق هم ، چنین است . برای اینکه این تقویم جلالی یک وقتی تقویم همه این ملت ها بود . اینکه اوضاع تاریخی موجب شده که در بعضی جاها فعلا عوض شود ، چیز دیگری است والا این تاریخ همه این ملت ها بوده است . در هر تقویمی یک اول سالی وجود دارد . تاریخ قمری اول سالش محرم است . بعضی از کشورهای عربی که من خودم در سوریه دیده ام ، روز اول محرم را جشن می گیرند البته نه به این عظمتی که ما برای نوروز قائل هستیم . در طی تاریخ محققینی که - یا با غرض یا بی غرض - می خواستند اختلافات را بیشتر کنند ، می گفتند : چون شما عزادار هستید آنها جشن می گیرند . ولی اینطور نیست . غالب محققین و فقهای آنها می گویند : در طی تاریخ اسلام بزرگان و صحابه بزرگواری بودند که کشته شدند ، مثل سمیه ، یاسر ، حضرت حمزه ، کسانی هم فوت کردند مثل حضرت ابوطالب و حضرت خدیجه و مسلمین متاثر هم شدند و تجلیل هم کردند ولی برایشان عزا نگه نمی دارند . و این کشورها نیز اول سال را جشن می گیرند .
در اسلام هم ، ما اول سال قمری را عید نمی گیریم ولی در تمام مدت سال دو عید داریم : یکی عید فطر و دیگری عید قربان که بزرگترین اعیاد اسلامی است . البته ما شیعیان عید ولایت را هم برای خودمان جشن می گیریم . چراکه مهمترین خاطره ای که برای شیعیان باقی مانده واقعه عید غدیر می باشد . بنابر این برای کسانی که معتقد به مساله ولایت هستند ، عید غدیر خیلی مهم است و مثل عید نوروز می باشد . عید دیگری در اسلام نداریم . البته عزا هم در اسلام نداریم . پیغمبر فرمودند : شاد باشید ولی به یاد خدا باشید ؛ چه در شادی و چه در اندوه ، به یاد خدا باشید . مسیحی ها ژانویه را به عنوان اول سال شان جشن می گیرند . ایرانی ها هم چنین حقی را دارند و لذا چند هزار سال است که اول سال شان را جشن می گیرند . اول سال در ابتدا متفاوت بود . چون اولین بار که خواستند اصلاحاتی در تقویم انجام دهند ، اردشیر بابکان آمد و سی روز برای هر ماه قائل شد و دوازده ماه برای یک سال . در قرآن مجید هم آمده : « ان عده الشهور عند الله اثنا عشر شهرا فی کتاب الله » (۳) ؛ عدد ماه ها در نزد خدا در یک سال دوازده ماه است . قبل از اسلام هم که می بینیم که تمام ملل سالشان ۱۲ ماه داشته است ؛ سالشان تغییر می کرده و کم و زیاد می شده ، ماه های قمری ۲۹ روز یا ۳۰ روز بوده است و در مجموع ماه در سال ۱۱ روز از حرکت خورشید و ستاره ها زودتر حرکت می کند ؛ بنابر این ۱۱ روز از سال شمسی عقب می ماند . اردشیر سال را به ۳۶۰ روز تقسیم کرد ولی می دانیم که سال ۳۶۵ روز است . و یک پنچ روزی می ماند . این پنج روز را بدون اینکه اسم بگذارند کنار گذاشتند و گفتند : چون خداوند هم خلوقاتش را در پنج روز آفرید و خلقت را انجام داد و روز ششم استراحت کرد و یا اینکه بشر را آفرید ، به هر جهت روز ششم اول سال بود که عید می گرفتند . این پنج روز خداوند کار می کرد و روز ششم استراحت می کرد . این مسائلی که به خداوند ارتباط دارد مثل خلقت و امثال اینها ، آنچه از زبان پیغمبران الهی صادر شده است واقعیتی دارد . منتهی به درجه فهم ما بیان شده . چون ما طاقت نداشتیم همه واقعیت را بشنویم ، مقداری از واقعیت را گفتند . شاید عید هم که در اینجا ما شش روز می گیریم و بعدا در مذاهب یهود و مسیحیت و اسلام هم آمد ، در این تاریخ سال را ۳۶۵ روز حساب می کردند و به اول سال شان نوروز می گفتند . سال بعد که اردشیر آمد به یاد قدیم ۳۶۰ روز را عید گرفتند و بعد از ۵ روز هم یک عید گرفتند یعنی دو تا نوروز و اینها به هم وصل شد مثل اینکه الآن ادارات و کارمندان بین التعطیلین را به اصطلاح پل می زنند . آنها هم بین اول فروردین خودشان یعنی عید نوروز قبل از اردشیر و عید نوروز بعد از اردشیر پل زدند و به همین دلیل در این ایام ۵ روز جشن می گرفتند و روز ششم جشن به حد اعلا می رسید و عید اولی را عید نوروز کوچک می گفتند و بعدی را عید نوروز بزرگ . آن وقت در آن ایام که به قول بعضی ها ( البته من خودم محقق در این قسمت نیستم ) و به قول مرحوم پارسازاد - که شاید خیلی ها او را بشناسید - معتقد بودند که تمام پادشاهان پیشدادی و کیانی جنبه معنوی و الوهیت هم داشتند یعنی ماذون به هدایت خلق بودند . همانطوری که قبلا گفتم و مثال زدم ، مثل بسیاری از سلاطین بنی اسرائیل که اینها هم حافظ سنت بودند و هم مصلح آن . اردشیر هم وقتی در تقویم ایراداتی پیدا شد ، او یا دیگران آن را اصلاح کردند ، چندین اصلاح شد . آخرین اصلاح ، تقویم جلالی بود که خیام بانی آن بود . تقویم جلالی همان تقویمی است که ما حالا داریم .
بنابر این ما این خاطرات را ارج می نهیم و هرچند بیشتر احترام بگذاریم ، ارج خودمان بیشتر می شود . ما هرچه بیشتر اظهار ارادت به مقام مقدس امام حسین بکنیم و واقعا ارادت قلبی به ایشان داشته باشیم ، معلوم می شود ارزش خودمان بیشتر است . البته ارج گذاشتن هم این نیست که فقط گریه کنیم و اشک بریزیم . حتی بعضی ها آنقدر قشری هستند که شیشه ای می آورند و اشک شان را جمع می کنند تا روز قیامت به حساب خدا بگذارند که ما این قدر اشک ریخته ایم . اینها ارزش ندارد ، ارادت قلبی آنست که وقتی حضرت می فرماید : « هل من ناصر ینصرنی ؟ » فریاد بزنیم : « لبیک » . البته این فریاد زدن و قبول دعوت این نیست که شمشیر برداریم . نه ، باید در راه او برویم . حضرت سجاد در زمان خود بالاترین ناصر و پیرو امام حسین بودند و در آن ایام دست به شمشیر نبردند . خودمان اگر فکر کنیم می فهمیم که راه امام حسین چیست ؟
نصرت امام حسین این است که در راه او بریم . این تعبیر و تفسیر کاملا درست است و منطبق با قرآن هم هست که قبلا هم در این باره صحبت کرده و گفتیم که عیسی (ع) خطاب به حواریون می فرماید : « من انصاری الی الله قال الحواریون نحن انصار الله » (۴) ؛ عیسی فرمود که کیست که مرا به سوی خدا یاری دهد ( من انصاری الی الله ) حواریون چه در جواب گفتند ؟ گفتند : ما یاران خداییم ( نحن انصار الله ) . یعنی همراهی امام حسین به سوی خداوند این است که ما بگوییم : « نحن انصار الله » ، ما هم یاران خدا هستیم . فرقی نمی کند .
به هرجهت تکرار می کنم انشاءالله سال جدید ، سال پربرکت و خیر و باز شدن تمام گره ها باشد . « یا مسبب الاسباب ، یا مفتح القلوب و الابصار » ؛ چشم ها و دل های ما را خداوند در این سال جدید از هم باز کند ، انشاءالله .
پاورقی :
منبع :
عرفان ایران ( مجموعه مقالات ) شماره ۱۲ / گردآوری و تدوین سید مصطفی آزمایش .-- تهران : حقیقت ، ۱۳۸۱ / ص ۵با تشکر از اخوی محترمی که در تهیه متن ما را یاری کردند .
برچسبها: موضوعات دیگر
<< Home