سلام

درویشی درويشي سلسله نعمت‌اللهی نعمت‌الهیه نعمه‌الهی نعمه‌اللهیه نعمت اللهی نعمه الهی نعمت اللهي نعمت‌اللهي نعمه‌اللهي نعمت الهیه نعمه اللهیه سلطانعلیشاهی سلطانعليشاهي سلطان علیشاهی سلطان عليشاهي سلطان‌علیشاهی سلطان‌عليشاهي گنابادی گنابادي گنابادیه گناباديه عرفان تصوف صوفی صوفي صوفیه صوفيه عرفا صوفیان صوفيان درویش قطب اقطاب مزار سلطاني سلطانی mysticism sufism shiism sufism shiah sufism islamic sufism nimatullahi order gunabadi

شنبه

جمع عید و عزا / حاج دکتر نورعلی تابنده مجذوبعلیشاه

بخش اول : متن سخنرانی حاج دکتر نورعلی تابنده مجذوبعلیشاه در روز اول فروردین سال ۱۳۸۱ خورشیدی ، به مناسبت حلول سال نو و تقارن با ماه محرم ، در حسینیه امیرسلیمانی تهران



بسم الله الرحمن الرحیم

در شروع نوروز امسال نمی دانیم چه بگوییم . گاهی باید از وقایع محرم سال ۶۱ در تاسف باشیم و گاهی هم باید شادی کنیم که بنا به سنت چند هزار ساله اجداد ما ، نوروز یادگار زرتشت پیغمبر است و مورد تایید معصومین (ع) چون حضرت صادق نیز قرار گرفته است ، یعنی باید آب و آتش را با هم جمع کنیم . ما به طریق معمولی نمی توانیم آب و آتش را با هم جمع کنیم . البته اگر روی آتش آب بریزند هر دو از بین می روند ولی سماور را درست کرده اند که آتش آب را گرم می کند و آب هم نمی گذارد نیروی آتش به هدر رود . یا کسانی که قلیان می کشند ، می بینند که چگونه در قلیان آب با آتش جمع می شود .
در همه دستورات مذهبی ما فرموده اند و عمل هم می شود که چه در عزا و چه شادی ( عروسی یا عید ) در همه اینها باید به یاد خدا باشیم و شکر خدا را بکنیم . بنابر این از این حیث عید و عزا تشابهی دارند و بلکه مثل هم می باشند . تفاوتی که دارند در جنبه عاطفی می باشد . البته جنبه عاطفی بشری و نه عاطفی مذهبی . هر بشری وقتی عزیزی را از دست می دهد ، ناراحت می شود و وقتی که به مناسبتی خبر خوبی به او می رسد ، شاد می گردد . خود پیغمبر (ص) وقتی فرزند دو ساله شان ، ابراهیم رحلت کرد خیلی نارحت شدند و حتی گریه کردند . این امر اختیاری نیست ، طبیعت بشری است و باید هم اینجور باشد ، خداوند بشر را به گونه ای آفریده که همه با هم مهربان باشند و انس و الفت داشته باشند . لذا یک ریسمان و نخ معنوی بین شخص و آن کسی که دوست دارد برقرار است . وقتی این نخ بریده شود ناراحت می گردد و این امر به این اندازه طبیعی است . اما در این جا مساله محرم و جریان عاشورا است که مقارن شده است با عید نوروزی که عرف ما آن را تایید می کند . برای اینکه حضرت جعفر صادق (ع) هم عید ما را تایید فرمودند و دعایی هم دستور دادند و گفتند که در آن زمان به یاد خدا باشید و حتی در خبر دیگری که شاید زیاد معتبر نباشد ولی شبیه فرمایشات حضرت است ، به معلی بن خنیس دستور مفصلی دادند که عید نوروز چنین و چنان کنید و نماز بخوانید . یعنی عید نوروز را به رسمیت شناختند .
حضرت جعفر صادق (ع) فرزند همان امام حسین (ع) بودند ، فرزند همان کسی که حضرت سجاد در تمام عمر وقتی آب می آوردند که وضو بگیرند یا مصرف کنند و بنوشند ، حضرت مدتی گریه می کردند . این اختیاری نیست . بارها گفته شده که در اسلام - چه در مقررات رسمی و چه در سنت پیغمبر - عزا نداریم . دو عید داریم : یکی عید قربان و دیگری عید فطر که مراسم رسمی عبادی مثل نماز خواندن در آن بر قرار کرده اند ، و یک عید هفتگی داریم که جمعه است . پس عزا نداریم . وقایع تاثرانگیزی که برای پیغمبر اتفاق افتاد ، هیچکدام را عزا نگرفتند و سنوات بعد هم سالروز نگرفتند . ما هم که بر سنت پیغمبر هستیم و ائمه هم به سنت پیغمبر بودند و ما هم بر سنت آنها . این مساله یاد امام حسین که اسمش را « روضه » گذاشته اند و این اسم ماخوذ از کتاب « روضه الشهدا » است که از ملاحسین کاشفی می باشد و آقایان واعظین به تدریج از آن زمان بالای منبر از روی این کتاب می خواندند و ذکر مصیبت می کردند . لذا ، یاد حضرت را روضه خوانی گفتند . در زمان ائمه ، یاد حضرت به این اسم و به این صورت نبود ولی به هر جهت یاد این وقایع مرتبا بود .
ائمه هم که بهتر از ما اسلام را می شناختند و اصلا خودشان اسلام مجسم بودند . در این یادآوری یک حکمتی بود که در این حکمت ، شیعیان و از بین ملت های مختلف مسلمان ، ملت ایران افتخار داشت و دارد که دنباله روی و پیروی از سنت حضرت می کند . ما همه ائمه را به حکم اینکه « کلهم نور واحد » هستند ، « اتوالی آخرهم کما توالیت اولهم » ، یعنی همانطوری که اولی را دوست داریم آخری را هم دوست داریم . بنابر این رحلت هر یک از ائمه برای ما تاثرانگیز است . اما چطور شده که در طول تاریخ چند تا وفات برای ما خیلی برجسته است . آنقدر برجسته است که یک عرف و سنت چند هزار ساله ما را تحت نفوذ قرار داده و با هم ، هم ردیف هستند و هر دو را به اصطلاح عرف حساب کرده اند و از آنها آثاری رد و بدل می شود که تاثیر و تأثر صورت می پذیرد .
از وفات هایی که مراسم می گیرند یکی شهادت علی (ع) و یکی رحلت حضرت فاطمه (ع) و یکی دیگر هم شهادت حضرت امام حسین (ع) است . این وفات ها چه خصوصیاتی داشته اند که برجسته شده اند ؟
البته شیعیان رحلت امام حسن را هم یادآوری می کنند و اظهار ارادت می نمایند ، به سایر ائمه هم همینطور اظهار ارادت کرده اند ولی این سه مورد برجستگی خاصی دارد که از اول مورد توجه و نظر شیعیان و ایرانیان بوده است .
شهادت حضرت علی (ع) به منزله حمله قشریون به معنویت اسلام بود . خوارج بسیار قشری بودند . آنها آنقدر متعبد بودند که پیشانی شان پینه بسته بود . نه اینکه پیشانی را داغ کنند ، واقعا تمام شب را در سجده بودند و آنقدر نماز می خواندند که از کار و زندگی می افتادند . به قول حضرت که فرمودند : « کلمه حق یراد به الباطل » . مورد استنادشان قول خوارج بود که هیچ کس جز خداوند نمی تواند حکم کند : « ان الحکم الا لله » (۱) . از این سخن بهترچیست ؟ ولی همانطور که حضرت فرمودند : « کلمه حق یراد به الباطل » .
این چه اثری در ایران و ایرانیان داشت ؟ بحث و بررسی پیرامون وقایع کربلا را اگر عمری و توفیقی باشد در سحر عاشورا درباره اش سخن خواهیم گفت . امروز بیشتر از ارتباط این وقایع با ایرانی و عید نوروز صحبت می کنیم . ایرانی ها می دیدند که خلفا - و با صد درجه بدتر خلفای بنی امیه - عرب را ترجیح می دهند و عجم را هم تحقیر می کردند چنانکه به غیر عرب « عجم » می گفتند . عجم لغتا به معنی گاو است . در حالی که علی (ع) به حکم قرآن می فرمودند : « ان اکرمکم عندالله اتقیکم » (۲) . سیاه و سفید ، عرب و غیر عرب ، همه مثل هم هستند ، همه مسلمان هستند . هرکدام باتقوا تر باشید نزد خدا محبوب تر هستید . بنابر این ایرانیان دور علی جمع شدند . به همین دلیل است که برخی از مستشرقین اشتباها ولی با حسن نیت یا با سوء نیت می گویند : تشیع را ایرانیان علم کردند . بدین قرار از شهادت علی (ع) به ایران و ایرانی لطمه ای خورد . حضرت فاطمه هم وقتی که آن دو نفر برای تعزیت و سرسلامتی حضرت فاطمه آمدند ، اجازه ندادند که وارد منزل شوند . در این فاصله حضرت علی (ع) هم از بیرون آمدند دم در آنان را دیدند و پرسیدند چرا ایستاده اید ؟ گفتند : به ما اجازه ورود به منزل را ندادند . حضرت رفت و از فاطمه پرسید : آیا اجازه می دهی که اینها بیایند ؟ حضرت فاطمه فرمود : منزل تو است . هر چه تو بگویی من حرفی ندارم . و بعد آنها با اجازه و راهنمایی علی (ع) وارد شدند . حضرت فاطمه به آنها گفت : شنیدید که پدرم فرمود هرکه فاطمه بر او غضب کند ، من بر او غضب کرده ام و هر که من بر او غضب کنم ، خدا لعنتش می کند . گفتند : بله شنیده ایم . فاطمه (ع) فرمودند : پس بدانید که من از شما ناراضی هستم و بر شما غضب کرده ام ( حالا عین عبارت دقیقا یادم نیست ولی منظور اینکه من به شما غضب کرده ام ) و دیگر سخنی نگفتند . آنها گریه کنان بیرون آمدند و بخصوص ابوبکر گریه می کرد و می گفت : مرا چه به این کار ؟
به هرجهت این هم یک مقطعی بود که برای تشیع مساله مهمی است . چون اسلام ایرانیان ، اسلام تشیع بود . حالا اسلام هزاران تکه شده ؛ وهابی ها مسلمانان هستند ، زیدی ها مسلمان اند ، اسماعیلیه مسلمان هستند ، همه مسلمان هستند . آن زمان اسلام اینگونه نبود . بدین قرار لطمه ای به تشیع که اسلام اساسی بود ، وارد شد .
واقعه دیگر یعنی شهادت حضرت حسین (ع) ، واقعه ای است که ما برایش عزادار هستیم . از این واقعه اسلام که به جای خود ، تشیع و ایرانیان لطمه خوردند . این واقعه ورق جدیدی بود از تاریخ تشیع و تاریخ ایرانیان . روش علی (ع) این بود که « ان اکرمکم عندالله اتقیکم » . علی (ع) به این فرمایش عمل می کرد و همه را مثل هم حساب می کرد در خاندان علی هم وضع همینطور بود . علی واضع آن نبود ، خداوند این قاعده را وضع کرد و در قرآن فرمود : « ان اکرمکم عندالله اتقیکم » ، علی هم که قرآن ناطق بود ، یعنی قرآن مجسم بود . یعنی اگر می خواهید بدانید قرآن چیست به علی نگاه کنید . این روش در تشیع اصیل نزد ائمه همیشه وجود داشت . کما اینکه حسین (ع) فرزند علی (ع) زن ایرانی گرفتند . به نام بی بی شهربانو ، دو خواهر بودند که از خاندان شاهی ایران در خلافت عمر طی جنگی با ایرانیان به اسارت درآمدند می خواستند آنها را مثل سایر اسرا تقسیم کنند و به کنیزی ببرند ولی علی (ع) فرمودند اولیای حکومت مخلوع - یعنی شاهزادگان حکومت مخلوع - کنیز نمی شوند . این همان چیزی است که حالا می گویند و مجرم سیاسی را احترام می کنند . در سیستم فرانسه است که می گویند مجرم سیاسی لباس زندان نباید بپوشد یا اینکه مکالماتش آزاد است ( البته تحت کنترل ) . یا مثلا در جنگ های اخیر اروپا در قرن گذشته که ناپلئون بناپارت را شکست دادند و اسیر شد و تبعیدش کردند و گفتند فرماندار آنجا باشد البته به اسم و بعد به جزیره سنت هلن تبعید شد . فرماندار انگلیسی هم به دیدنش می آمد ، احترام می گذاشت . یا وقتی می خواستند اسرا را محاکمه کنند می گفتند : قضات باید یک درجه بالاتر باشند مثلا اگر متهم سرهنگ است قاضی باید سرتیپ باشد و امثال اینها . گویی قوانین آنها درواقع همین فرمایش حضرت را تبعیت کرده است .
به هرحال در اینجا علی (ع) به آن دو خواهر شاهزاده ایرانی فرمود که شما آزادید از میان جوان ها هر کدام را که پسندیدید همسرش بشوید . اینها مقدر الهی بود ولی به صورت ظاهر ، یکی از آنها زن حضرت امام حسین شد و خواهرش هم زن محمد بن ابی بکر که او هم مثل فرزند علی بود و علی (ع) مثل فرزندش او را تربیت کرده بود .
وجود این قاعده و روش برای ایرانیان خیلی مهم بود . ایرانی هایی که قبلا دیده بودند وقتی شاهپور در جنگ امپراطور روم را اسیر کرد ، امپراطور به پای اسب او زانو می زند و شاهپور پایش را بر پشت او می گذاشت و بعد روی رکاب اسب پا می گذاشت و سوار می شد . یا شاهپور ذوالاکتاف که شانه ها را سوراخ می کرد و نخ از میان آنها می گذرانید ، حال ایرانی ها که علی را دیدند و اینها را هم دیده بودند ، حق دارند ایشان را انتخاب کنند .
در دوران تسلط بر ایران ، ایرانیان همیشه با خلفای بنی امیه و بعد بنی عباس در جنگ بودند و اعراب یعنی قشون اسلام به تدریج همه جا را فتح کردند . آنچه از قلمرو اسلام که در زمان پیغمبر فتح کردند ، خود پیغمبر حاضر بود و نظاره می کرد . ولی جاهایی که بعدا فتح شد عموما روی تعصب عربی بود . لذا همه جا فرماندار عرب گذاشتند و همه جا اعراب حکومت می کردند . به همین دلیل مستشرقین اسم این جنگ ها را توسعه طلبی حکومت عرب می گذارند . یعنی حکومتی که اسمش حکومت اسلام بود ولی به دست عرب آلت دست شده بود . عرب از اسم اسلام استفاده می کرد و به نام اسلام می خواست حکومت کند . همه جاهایی که اسلام فتح کرده بود مثل شام ، سوریه و لبنان و فلسطین و شمال افریقا و سودان و حبشه همه به حکومت عرب تن دادند جز ایرانی ها . در تاریخ هم که می بینیم همه جا را حکومت عرب دربر گرفت . ایرانیان به حکومت حاکمانی که تعیین می کردند تن ندادند ، تن به حکومت اسلام دادند نه حکومت عرب . تمام انقلاباتی که بعدا ایرانی ها کردند برای این بود که می خواستند با حفظ اسلام ، استقلال ایران را داشته باشند . آنهایی که علیه عرب جنگ می کردند ، فرض می کردند ایران را عرب فتح کرده ولی اینها فرض کردند ایران را اسلام فتح کرده است . عرب روی موج سوار شد و آمد ایران را گرفت .
سمبل این وقایع زندگی امام حسین بود . یعقوب لیث صفاری قشون جمع کرده بود که علیه خلیفه عباسی جنگ کنند . او برای تحریک و آماده کردن قشون ، شرح زندگی حضرت حسین (ع) را بیان می کرد و می گفت : اینها همان جانشینان و وارثین قتله سبط پیغمبر هستند و ما درواقع می خواهیم انتقام حسین (ع) را بگیریم .
به همین دلیل ایران و ایرانی همانطور که نمی تواند عید نوروز و آثار و حواشی عید نوروز - مثل چهارشنبه سوری و سیزده عید - را فراموش کند ، همینطور هم نمی تواند و محال است که وقایع زندگی امام حسین را فراموش کند ، اینها در خونش عجین شده است . این عزا و این عید مثل همان آب و آتش است که گفتم هر دو به هم مدد می رسانند ، دو تا نیستند . این عید برای تجلیل این امر است که ما از زیر بوته در نیامده ایم و چهار ، پنج هزار سال پیش پیغمبری داشتیم که این حرف ها را گفته ، و این عزا هم برای این است که بگوییم ما بزرگانی داشته ایم که فرمودند : اگر اسلام جز با خون من آبیاری نمی شود بیایید شمشیرها ، زودتر مرا دربر گیرید . به اصطلاح هم جنبه مثبت این استقلال طلبی را و هم جنبه انفعالی یا منفی آن را نشان می دهد . این است که اینها با هم هیچ منافاتی ندارد . لازم نیست که کوششی بکنیم تا اینها را از هم تفکیک کنیم . به دلمان نگاه کنیم می بینیم این دو واقعه پهلوی هم است . انشاءالله بخصوص امسال برای ما عید باشد و البته هر روزمان که بهتر از روز قبل باشد ، برای ما عید است ، انشاءالله .


بخش دوم : متن سخنرانی حاج دکتر نورعلی تابنده مجذوبعلیشاه در روز سوم فروردین سال ۱۳۸۱ خورشیدی ، به مناسبت حلول سال نو و تقارن با ماه محرم ، در حسینیه امیرسلیمانی تهران



بسم الله الرحمن الرحیم

انشاءالله سال جدیدی که می آید ، همه ما موفق باشیم در پیروی از حسین بن علی (ع) که شیرینی عید ما هم یاد اوست . شیرینی ای که گفتم ، برای ما یادآوری به صورت عزا است ولی برای خود آنها عید وصال محبوب است . به هرجهت امسال دو واقعه عاطفی با هم همزمان شده که هیچکدام را نمی شود حذف کرد و هرکس بگوید این یکی را حذف کنید ، اشتباه کرده و قولش درروئی ندارد . و هرکس بگوید آن یکی را حذف کنید ، این قول هم درروئی ندارد . همانطور که انسان در درون خود عواطف و احساسات متضاد دارد ؛ هم مهر دارد و هم کین ، هم غضب دارد و هم شفقت ، هر دوی اینها در نهانخانه دل وجود دارد و هیچکدام را نمی تواند کنار گذارد . ما نیز هر دو اینها را کم و بیش داریم .
روز اول نوروز گوش و زبانمان را به نام حسین بن علی متیمن و متبرک کردیم و رسم ایران قدیم ، ایران باستان ، که سه روز تمام است ( البته بیشتر از سه روز بوده ولی اخیرا سه روز شده ) را هم رعایت کردیم . امری را که چند هزار سال در ذهن مردم مانده و از پدر به پسر ، تا به ما رسیده نمی توان گفت که رهایش کنیم و یا اصلا نادیده بگیریم . چنین چیزی محال است . فرض کنید شما تسبیحی یا انگشتری به یادگار از پدر و اجدادتان دارید و خیلی برایتان ارزش دارد ، هرچه این یادگار قدیمی تر باشد ، ارزشش بیشتر است . اگر فقط از پدرتان یادگار باشد یک ارزش دارد و اگر پدر بدهد و بگوید این از جد تو است ارزش بیشتری پیدا می کند . حال خاطره ای را که چند هزار سال است هر پدر ایرانی به پسرش منتقل کرده ، جامعه هم با آن همراهی کرده و در ذهن ما مستقر شده - به خصوص که مبنایش را به زرتشت پیغمبر منسوب می کنند و هر دو از دوران خیلی قدیم هستند - چگونه می توان کنار نهاد ؟
اولین جشن به عنوان جشن نوروز را به جمشید پادشاه افسانه ای نسبت می دهند . پادشاهان دوران پیشدادیان به غیر از جنبه سلطنت به قولی یک جنبه الهی هم داشتند - مثل انبیای بنی اسرائیل که مدت ها طالوت از طرف سموئیل پیغمبر به پادشاهی تعیین شده بود ، داوود هم منصوب از طرف سموئیل پیغمبر بود و خودش هم پیغمبر بود و سلیمان هم به همین ترتیب پادشاه و نبی بود . همانطور که آنها یادگارهایی از حضرت داوود و حضرت سلیمان نگه داشتند ، ما هم باید این یادگارها را نگه داریم . باید که می گویم ، مقصود این نیست که کسی ما را مجبور کند ، بلکه خودمان نگه می داریم .
این تصور که با آمدن اسلام باید همه گذشته شسته شود غلط است . زمان چیزی است که اجزایش به هم متصل است . می گوییم پریروز ، دیروز ، امروز ، فردا ، پس فردا . اینها بریده نیست و مثل یک رشته به هم متصل است . وقایعی که در ملل مختلف به وجود آمده ، رشته ای است یکسره متصل . مقطع و قطعه قطعه نیست . اگر به فرض محال ، در جایی بریده شود ، مردمی که این کار را کرده اند ، ارتباطشان با گذشته خودشان قطع می شود مثل اینکه - بنا به اصطلاح رایج - از زیر بوته درآمده اند . این اصلا خودش یک بیماری روحی است . در بعضی ها بیماری آلزایمر ایجاد می شود که شخص گذشته خویش را به کلی از یاد می برد . حتی نزدیکانش را ممکن است نشناسد . البته این جنبه بدنی دارد ولی از نظر روانی هم کسی که گذشته اش را فراموش کند ، دچار یک بیماری است . جامعه ای هم که این کار را می کند دچار این بیماری است .
بعضی ها خواستند این کار را انجام دهند - ظاهرا به عنوان خیرخواهی - و شاید هم خودشان واقعا نیت خیرخواهی داشتند ولی نفهمیدند که نمی توان رابطه مردم و ملتی را با گذشته شان قطع کرد . اسلام که آمد دستور نداد که هرچه مربوط به گذشته شماست باید از بین برود . شما وقتی از نردبانی بالا می روید روی پله اول هستید . گو اینکه نمی ایستید و یکسره می روید بالا ، ولی در یک مقطع زمانی روی پله اول ایستاده اید و بعد می روید به پله دوم و سوم . وقتی در پله های بالاتر هستید ، درست است که روی پله اول نیستید ولی این پای شما مرهون پله اول است که اگر پله اول نبود شما توفیق پیدا نمی کردید که به پله بالاتر بروید ؛ بنابر این وقتی بالا رفتید ، راه های پشت سر را نباید خراب بکنید . وقتی از نردبان بالا می روید ؛ از پله اول ، دوم و سوم که بالا رفتید ، نباید پا بزنید و نردبان را بیندازید . ایرانی ها هم با قبول آن عادات و رسوم که زرتشت برایتان گذاشته بود و متدین به دین زرتشت بودند ، وقتی با مکتب الهی جدیدی برخورد کردند که مترقی تر از آنچه آنها داشتند ، بود ، این آیین جدید را پذیرفتند و دیدند که اسلام کاری ندارد که آنها عید نوروز را جشن بگیرند یا خیر . کاری ندارد که سفره هفت سین درست کنند یا نه . پس آنها فقط تیمنا قرآن را به سفره هفت سین اضافه کردند . یعنی قرآن مافوق الف ، ب ، سین و جیم و کلیه اشیایی است که حرف اولش حرف سین باشد . اینها همه سر جای خودش هست ولی قرآن اضافه شد . عظمت اسلام مانند چتر و روپوشی روی همه اینها قرار گرفت . به همین دلیل هم در علم تاریخ و جامعه شناسی و هم در حقوق و هم در طب می گویند که اسلام آداب و رسوم تمام ملل را محترم می شمرد مگر آنچه که با اصول مذهبی اش مخالف باشد . اصول اعتقادی همه ادیان الهی توحید و نبوت و معاد است . عادات و رسومی که با این اصول منافات داشته باشد اسلام قبول نمی کند ولی سایر عادت و رسوم را محترم می شمارد . یکی می خواهد دو وعده غذا بخورد : یکی صبح ، یکی شب ، و دیگری سه وعده غذا می خورد . این است که تمام عادات و رسوم ایرانیان در مدتی که اسلام را قبول کردند ، برجای مانده است و تا این تاریخ با اسلام مخالفتی نداشته است . برای اینکه اگر مخالفتی داشت علمای بزرگ شیعه یا سنی در طی تاریخ از آنها منع می کردند ولی وقتی منع نشده معلوم می شود که منافاتی با اسلام ندارد . مثلا سفره هفت سین را ممکن است بگویند : کار لغوی است ، بی معناست . ما هزار کار بی معنی می کنیم ، بگذارید این یکی را به خاطر پدرانمان ، اجدادمان ، به یاد آنها انجام دهیم .
دو خبر دیدم - با ذکر رواه - که پیغمبر به عده ای ایرانی که از جاهای دور آمده بودند و عید داشتند و مسلمان هم بودند ، فرمودند : خیلی خوب است انشاءالله سعی کنید شادی داشته باشید . خبر دیگری از معلی بن خنیس از حضرت جعفر صادق است که ایشان هم عید را تایید فرمودند و دعای « یا مقلب القلوب و الابصار » را که ما می خوانیم ، دستور دادند .
وقتی چیزی به تایید حضرت صادق رسید - حضرت صادق و حضرت سجادی که تمام عمر عزادار بودند ( مقایسه کنید با ما که حالا وقتی یک ماه محرمی را عزا می داریم ، در دلمان چقدر بر سر امام حسین و حضرت سجاد (ع) منت می گذاریم ) - آنگاه ما چه می توانیم بگوییم ؟ پیامبر فرمود : شاد باشید ، منتهی در شادی هم به یاد خداوند باشید . چراکه شادی از آن عواطف درونی است که متناسب با تحرک است ، یعنی تحرک و شادی دو چیز هستند که یکی جلوه برونی و یکی جلوه درونی آن است . بالعکس ، رکود و عزاداری و ناراحت بودن هم از یک سنخ اند . البته رکود و ناراحت بودن از لحاظ فردی است ولی از نظر اجتماعی اگر هر دو هدف داشته باشد موجب تحرک می شود . عزاداری همگانی که هدف دارد ، موجب تحرک می شود . یعنی وسیله ای که با آنها به مقصد می رویم ، اگر هدف داشته باشد خوب می رود . از اول مسیر مشخص است که رو به سوی آن می رود . ولی وقتی هدف نداشته باشد از هیچ جا نمی خواهد برود .
به این طریق همه مراسمی که به یادگار مانده و از بین نرفته ، با اسلام موافق بوده است یعنی اسلام کاری به آن نداشته است . عید نوروز هم با همه تحولات و تغییرات و اصلاحاتی که در طی تاریخ رخ داده و اصلاحاتی که در تقویم به کار بردند ، مع ذلک به جای خودش باقی است . اگر تقویم را اصلاح کردند و اول فروردین را چند روز این طرف تر آوردند ، عید نوروز را هم این طرف آوردند . اینها به این مردم چسبیده بود . این مردم که می گوییم و می گوییم ایران ، منظور نه فقط این محدوده جغرافیایی است ، بلکه کسانی است که در این سنت و در این خطه فکر می کنند . چنانکه الآن در تاجیکستان عید نوروز می گیرند ، در افغانستان نیز ، هم شیعه و هم سنی عید نوروز می گیرند . در بسیاری جاهای دیگر مثل پاکستان ، هندوستان و عراق هم ، چنین است . برای اینکه این تقویم جلالی یک وقتی تقویم همه این ملت ها بود . اینکه اوضاع تاریخی موجب شده که در بعضی جاها فعلا عوض شود ، چیز دیگری است والا این تاریخ همه این ملت ها بوده است . در هر تقویمی یک اول سالی وجود دارد . تاریخ قمری اول سالش محرم است . بعضی از کشورهای عربی که من خودم در سوریه دیده ام ، روز اول محرم را جشن می گیرند البته نه به این عظمتی که ما برای نوروز قائل هستیم . در طی تاریخ محققینی که - یا با غرض یا بی غرض - می خواستند اختلافات را بیشتر کنند ، می گفتند : چون شما عزادار هستید آنها جشن می گیرند . ولی اینطور نیست . غالب محققین و فقهای آنها می گویند : در طی تاریخ اسلام بزرگان و صحابه بزرگواری بودند که کشته شدند ، مثل سمیه ، یاسر ، حضرت حمزه ، کسانی هم فوت کردند مثل حضرت ابوطالب و حضرت خدیجه و مسلمین متاثر هم شدند و تجلیل هم کردند ولی برایشان عزا نگه نمی دارند . و این کشورها نیز اول سال را جشن می گیرند .
در اسلام هم ، ما اول سال قمری را عید نمی گیریم ولی در تمام مدت سال دو عید داریم : یکی عید فطر و دیگری عید قربان که بزرگترین اعیاد اسلامی است . البته ما شیعیان عید ولایت را هم برای خودمان جشن می گیریم . چراکه مهمترین خاطره ای که برای شیعیان باقی مانده واقعه عید غدیر می باشد . بنابر این برای کسانی که معتقد به مساله ولایت هستند ، عید غدیر خیلی مهم است و مثل عید نوروز می باشد . عید دیگری در اسلام نداریم . البته عزا هم در اسلام نداریم . پیغمبر فرمودند : شاد باشید ولی به یاد خدا باشید ؛ چه در شادی و چه در اندوه ، به یاد خدا باشید . مسیحی ها ژانویه را به عنوان اول سال شان جشن می گیرند . ایرانی ها هم چنین حقی را دارند و لذا چند هزار سال است که اول سال شان را جشن می گیرند . اول سال در ابتدا متفاوت بود . چون اولین بار که خواستند اصلاحاتی در تقویم انجام دهند ، اردشیر بابکان آمد و سی روز برای هر ماه قائل شد و دوازده ماه برای یک سال . در قرآن مجید هم آمده : « ان عده الشهور عند الله اثنا عشر شهرا فی کتاب الله » (۳) ؛ عدد ماه ها در نزد خدا در یک سال دوازده ماه است . قبل از اسلام هم که می بینیم که تمام ملل سالشان ۱۲ ماه داشته است ؛ سالشان تغییر می کرده و کم و زیاد می شده ، ماه های قمری ۲۹ روز یا ۳۰ روز بوده است و در مجموع ماه در سال ۱۱ روز از حرکت خورشید و ستاره ها زودتر حرکت می کند ؛ بنابر این ۱۱ روز از سال شمسی عقب می ماند . اردشیر سال را به ۳۶۰ روز تقسیم کرد ولی می دانیم که سال ۳۶۵ روز است . و یک پنچ روزی می ماند . این پنج روز را بدون اینکه اسم بگذارند کنار گذاشتند و گفتند : چون خداوند هم خلوقاتش را در پنج روز آفرید و خلقت را انجام داد و روز ششم استراحت کرد و یا اینکه بشر را آفرید ، به هر جهت روز ششم اول سال بود که عید می گرفتند . این پنج روز خداوند کار می کرد و روز ششم استراحت می کرد . این مسائلی که به خداوند ارتباط دارد مثل خلقت و امثال اینها ، آنچه از زبان پیغمبران الهی صادر شده است واقعیتی دارد . منتهی به درجه فهم ما بیان شده . چون ما طاقت نداشتیم همه واقعیت را بشنویم ، مقداری از واقعیت را گفتند . شاید عید هم که در اینجا ما شش روز می گیریم و بعدا در مذاهب یهود و مسیحیت و اسلام هم آمد ، در این تاریخ سال را ۳۶۵ روز حساب می کردند و به اول سال شان نوروز می گفتند . سال بعد که اردشیر آمد به یاد قدیم ۳۶۰ روز را عید گرفتند و بعد از ۵ روز هم یک عید گرفتند یعنی دو تا نوروز و اینها به هم وصل شد مثل اینکه الآن ادارات و کارمندان بین التعطیلین را به اصطلاح پل می زنند . آنها هم بین اول فروردین خودشان یعنی عید نوروز قبل از اردشیر و عید نوروز بعد از اردشیر پل زدند و به همین دلیل در این ایام ۵ روز جشن می گرفتند و روز ششم جشن به حد اعلا می رسید و عید اولی را عید نوروز کوچک می گفتند و بعدی را عید نوروز بزرگ . آن وقت در آن ایام که به قول بعضی ها ( البته من خودم محقق در این قسمت نیستم ) و به قول مرحوم پارسازاد - که شاید خیلی ها او را بشناسید - معتقد بودند که تمام پادشاهان پیشدادی و کیانی جنبه معنوی و الوهیت هم داشتند یعنی ماذون به هدایت خلق بودند . همانطوری که قبلا گفتم و مثال زدم ، مثل بسیاری از سلاطین بنی اسرائیل که اینها هم حافظ سنت بودند و هم مصلح آن . اردشیر هم وقتی در تقویم ایراداتی پیدا شد ، او یا دیگران آن را اصلاح کردند ، چندین اصلاح شد . آخرین اصلاح ، تقویم جلالی بود که خیام بانی آن بود . تقویم جلالی همان تقویمی است که ما حالا داریم .
بنابر این ما این خاطرات را ارج می نهیم و هرچند بیشتر احترام بگذاریم ، ارج خودمان بیشتر می شود . ما هرچه بیشتر اظهار ارادت به مقام مقدس امام حسین بکنیم و واقعا ارادت قلبی به ایشان داشته باشیم ، معلوم می شود ارزش خودمان بیشتر است . البته ارج گذاشتن هم این نیست که فقط گریه کنیم و اشک بریزیم . حتی بعضی ها آنقدر قشری هستند که شیشه ای می آورند و اشک شان را جمع می کنند تا روز قیامت به حساب خدا بگذارند که ما این قدر اشک ریخته ایم . اینها ارزش ندارد ، ارادت قلبی آنست که وقتی حضرت می فرماید : « هل من ناصر ینصرنی ؟ » فریاد بزنیم : « لبیک » . البته این فریاد زدن و قبول دعوت این نیست که شمشیر برداریم . نه ، باید در راه او برویم . حضرت سجاد در زمان خود بالاترین ناصر و پیرو امام حسین بودند و در آن ایام دست به شمشیر نبردند . خودمان اگر فکر کنیم می فهمیم که راه امام حسین چیست ؟
نصرت امام حسین این است که در راه او بریم . این تعبیر و تفسیر کاملا درست است و منطبق با قرآن هم هست که قبلا هم در این باره صحبت کرده و گفتیم که عیسی (ع) خطاب به حواریون می فرماید : « من انصاری الی الله قال الحواریون نحن انصار الله » (۴) ؛ عیسی فرمود که کیست که مرا به سوی خدا یاری دهد ( من انصاری الی الله ) حواریون چه در جواب گفتند ؟ گفتند : ما یاران خداییم ( نحن انصار الله ) . یعنی همراهی امام حسین به سوی خداوند این است که ما بگوییم : « نحن انصار الله » ، ما هم یاران خدا هستیم . فرقی نمی کند .
به هرجهت تکرار می کنم انشاءالله سال جدید ، سال پربرکت و خیر و باز شدن تمام گره ها باشد . « یا مسبب الاسباب ، یا مفتح القلوب و الابصار » ؛ چشم ها و دل های ما را خداوند در این سال جدید از هم باز کند ، انشاءالله .


پاورقی :




منبع :

عرفان ایران ( مجموعه مقالات ) شماره ۱۲ / گردآوری و تدوین سید مصطفی آزمایش .-- تهران : حقیقت ، ۱۳۸۱ / ص ۵


با تشکر از اخوی محترمی که در تهیه متن ما را یاری کردند .



برچسب‌ها: