سلام

درویشی درويشي سلسله نعمت‌اللهی نعمت‌الهیه نعمه‌الهی نعمه‌اللهیه نعمت اللهی نعمه الهی نعمت اللهي نعمت‌اللهي نعمه‌اللهي نعمت الهیه نعمه اللهیه سلطانعلیشاهی سلطانعليشاهي سلطان علیشاهی سلطان عليشاهي سلطان‌علیشاهی سلطان‌عليشاهي گنابادی گنابادي گنابادیه گناباديه عرفان تصوف صوفی صوفي صوفیه صوفيه عرفا صوفیان صوفيان درویش قطب اقطاب مزار سلطاني سلطانی mysticism sufism shiism sufism shiah sufism islamic sufism nimatullahi order gunabadi

شنبه

عرفان ، تصوف : برخی کلمات بزرگان سلسله (۲) / جناب سلطانعلیشاه

فلاسفه می گویند : کلام صفت متکلم است ؛ یعنی از عواطف درونی و حالات گوینده ، حکایت می کند و به اصطلاح عرفا ، کلام عبارت از ظهور و تجلی متکلم است در لباس صورت ، و همان نسبتی را که موجودات به حق تعالی دارند کلام نیز نسبت به متکلم دارد ؛ از این رو گفته اند که موجودات ، کلام حق می باشند و به سوی او دلالت می کنند ، و همانطور که کلام به متکلم قیام دارد و دارای وجود ربطی است موجودات نیز نسبت به حق تعالی همین نسبت را دارند .
مثل معروف است : کلامی که از دل خیزد در دل جای گیرد ، یعنی چون از روی حقیقت گفته شده بی تاثیر نمی ماند ؛ از این رو کلمات بزرگان که با حقیقت توام است بیشتر تاثیر می کند و چون نمایش حالات آنان می باشد جذابیت آن بیش از سایر کلام ها ست ، و هرچه گوینده کامل تر باشد کلام هم بزرگتر است ؛ چنانکه کلمات حضرت امیرالمومنین علی (ع) در جذابیت و تاثیر و فصاحت از سایر سخنگویان بهتر و « دون کلام الخالق و فوق کلام المخلوق » می باشد و کلمات سایر ائمه هدی (ع) نیز از جهت تاثیر در مستمع ، نظیر کلمات علی (ع) است .
عرفا و بزرگان هم به نسبت کمالات خود دارای تاثیر کلام می باشند ، مانند « کلمات قصار باباطاهر » که معلوم است از قلبی آگاه بر زبان شخصی بینا تراوش نموده است . کلمات جناب حاج ملا سلطانمحمد [ سلطانعلیشاه ] نیز همین تاثیر را در مرتبه خود دارد و چون تمام کلمات که از آنجناب به ظهور رسیده ، زیاد است و ضبط هم ننموده اند به اختصار و ذکر چند کلمه اکتفا می کنیم .

کلمات عرفانی

۱. آنجناب اتصال ولایتی و بیعت یا اثری را که از بیعت در بیعت کننده پیدا می شود به «‌ پیوند » تعبیر نموده و « پیوند ولایت » می نامید و همین عبارت را در کتب خود نیز اصطلاح نموده است ؛ ولی قبل از آنجناب این اصطلاح در میان عرفا و بزرگان نبوده و به تعبیرات دیگر یاد شده است ، چنانکه در زبان عیسی (ع) به « تعمید » تعبیر شده و در اصطلاح بزرگان اسلام « بیعت خاصه » و در زبان ائمه (ع) به « محبت علی (ع) » نامیده شده است و در قرآن هم به نام « امانت » ذکر شده ، عرفا هم اصطلاحات مختلفی دارند از جمله مولوی فرماید :
مریم دل نشود حامله ز انفاس مسیح / تا امانت ز نهانی به نهانی نرسد (۱)
آنجناب هم ، پیوند ولایت اصطلاح فرموده ؛ زیرا همانطور که پیوند ، میوه را اصلاح و درخت را تنومند و قوی می کند و ممکن نیست درختی بدون پیوند ، قوی و دارای میوه نیکو گردد ، نفس انسان هم شبیه به درختی است که تا به ولایت اتصال نیابد اصلاح نمی شود و نتیجه مطلوبه را نمی دهد و چون این پیوند به توسط باغبان الهی که مربی است به او رسید و تحت تربیت واقع شد ، رشد و نمو نموده میوه نیکو می دهد و البته این قبیل امور اشکالی ندارد و بدعت یا خلاف شرع نیست ، چون اصطلاح است : « و لا مشاحه فی الاصطلاح » .
۲. آقای شیخ اسدالله [ ایزد گشسب ] (۲) در کتاب « بدایع الآثار » که در سوانح عمری خود نوشته اند در شرح حال آنجناب می نویسد که آنجناب چنان امهات مطالب ذوقیه و دقایق سلوک را بیان نمودی که محتاج به برهان و شاهد نبود ، « بل کان کدعوی الشیء ببینه و برهان و کقضایا قیاساتها معها » . در غالب مطالب چه امور سیاسیه و چه عقلیه و چه ذوقیه ، خبری به نحو تصریح یا تلویح که دلالت بر مقصود داشته باشد ، می فرمود . و نقل می کند که وقتی حضورش عرض نمودم که در حین ذکر ، حروف ذکر را بسیار بزرگ می بینم که گویا عالم را فراگرفته ، فرمود : « کل حرف فی اللوح اعظم من جبل قاف » (۳)
۳. آقای احمد فریدونی (۴) نقل کند که آنجناب روزی در مجلس درس فرمود : ما خیال می کنیم کارها به اختیار ماست ، نه ، به اختیار ما نیست حتی حرکات جزئی هم به اختیار ما نیست ، به اختیار جان است و جان به اختیار جانان است .
۴. حاج محمد علی اصفهانی معنی « غالی » را از ایشان سوال نموده ، در جواب فرموده بود : غالی کسی است که زیاده از اندازه حال خود را بگوید . آقای حاج نایب الصدر نیز در کتاب « طرائق » در ذکر سلسله نصیریه و غلات ، این کلام را به نام « بعضی اساتید » نقل نموده ، ولی مقصود همان جناب [ سلطانعلیشاه ] است .
۵. مرحوم آقا عبدالغفار اصفهانی در مجموعه (۵) خود نقل کند که آنجناب فرمود : مقصود از « اطیعوا الله » نه تنها نماز خواندن است بلکه رفع خودی و انانیت است .
۶. و نیز نقل کند که می فرمود : عسل فروشی نشسته ، مشغول عسل فروشی بود . کسی به او رسید ، گفت : به هیچ می فروشی ؟ او تعجب کرد و گفت : چگونه به هیچ می فروشم ؟ آوازی شنید که ما طالب هیچیم ، بیا به جانب ما ، هیچ را به ما بفروش .
۷. و نیز نقل کند که روزی حضورش عرض کردم : « ظهور نیستی از چیست ؟ جواب فرمود : از ظهور هستی است . » یعنی موقعی که حقیقت مطلق ظاهر شود انانیت و خودی هر چیزی ، نیست می شود .
۸. آقای حاج ملا عبدالله صدر نقل کند که می فرمود : « ما آتشیم نزدیک ما نیایید که می سوزید . » مقصود آن است که هرکه میل نزدیک شدن داشته باشد باید حاضر به سختی ها و مشقت ها شود .
۹. و نیز نقل کند که فرمود : جناب آقای سعادتعلیشاه فرمود اگر کسی با ما مشورت کند که داخل در فقر و تصوف شود ، می گوییم داخل نشو ، و خیانت هم نکردیم . منظور آن است که راه فقر ، راهی است خطرناک و عبور از آن برای هر کسی دشوار است .
۱۰. و نیز از آنجناب نقل کند که فرمود : شخص فقیر (۶) هنگام معصیت از جنبه معنی برای بزرگ و مراد خود به دو صورت دیده می شود ؛ یا به صورت کسی که آلت قتاله در دست گرفته که صاحب خود را بکشد ، یا به صورت فرزند عزیزی که جلوی پدر در حال جان کندن باشد .
۱۱. آقای ایزدگشست نقل کنند که روزی آقای حاج شیخ عبدالله حایری [ رحمتعلیشاه ] حضور آنجناب این شعر مولوی را خواند :
لاف زنم لاف که تو راست کنی لاف مرا / ناز کنم ناز که من در نظرت معتبرم (۷)
آنجناب فرمود : از مولوی ناز را هم می خرند .
۱۲. روزی کسی حضور آنجناب این شعر را خواند :
چون رسی به طور سینا ارنی مگو و بگذر / که نیرزد این تمنا به جواب لن ترانی
آنجناب فورا فرمود :
چو رسی به طور سینا ارنی بگو و مگذر / که بیرزد این تمنا به جواب لن ترانی
۱۳. از آنجناب سوال شد که مقام مولوی بلندتر است یا مقام حافظ ؟ فرمود : خود آن دو در اشعار خود تصریح نموده اند که حافظ گفته :
الا یا ایها الساقی ادرکاسا و ناولها / که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها
ولی مولوی گوید :
عشق از اول سرکش و خونی بود / تا گریز هرکه بیرونی بود (۸)
که معلوم می شود آخر مقام حافظ ، اول مقام مولوی بوده و مولوی قسمت آسان عشق را اصلا جزو عشق نشمرده است .

کلمات اخلاقی

۱. آقای ایزدگشسب در « بدایع الآثار » می نویسد : و از سخنان بلند اوست که مفاد آیه شریفه « من اعتدی علیکم فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدی علیکم » (۹) ، برای ناقصین است و عفو و مدارات هم خالی از نفاق نیست باید به رفق و صفح (۱۰) که تطهیر دل است با خلق رفتار کرد و مواظب بود که بغض فی الله بر حب فی الله غلبه نکند .
۲. و از کلمات حکمت آیات اوست که : « اقل درجه انصاف آن است که انسان خوبی و بدی خود را از خود بیند و از غیر را از غیر ، و مقام اعلای انصاف آن است که بدی غیر را هم از خود ببیند ؛ و نبی ختمی مرتبت (ص) چون همه گناهان امت را از خود ملاحظه می فرمود ، « لیغفر لک الله ما تقدم من ذنبک و ما تاخر » (۱۱) به او نسبت داده شده و تفسیر شده : « ای من ذنب امتک » (۱۲) .
۳. و از کلمات اوست : « مومن تشفی نکند و انتقام نکشد مگر به فضیحت و رسوایی خود » .
۴. و نیز فرموده است : « خداوند پیش نیاورد برای مومن مگر آنچه خیر و صلاح اوست . »
۵. و هم آنجناب فرمود : « بر جور و اذیت دشمنان باید صبر نمود که ؛ « و لتسمعن من الذین اوتوا الکتاب ... اذی کثرا » (۱۳) ، هر کفشی که بر سر شما زنند ، کشفی برای شما رخ می دهد » .
۶. جده نگارنده [ جناب رضاعلیشاه ] ، صبیه آنجناب ، نقل کنند که می فرمود : « کسی که به شما آزار رساند یا چیزی از شما بدزدد او را نفرین نکنید بلکه احسان کنید و درباره او دعا کنید ؛ زیرا ممکن است شما بر اثر خلافی ، مستحق مجازات شده و خدا او را مامور تربیت شما نموده باشد » .
۷. و نیز از کلمات او نقل کند که : « برای بدکردار ، همان بدی او بس است ؛ دیگران باید او را دعا کنند نه آنکه نفرین نمایند یا انتقام کشند » .
۸. و نیز نقل کند که بارها به ما می فرمود : « نسبت به خادم و خادمه که زیر دست شماست محبت کنید ؛ زیرا او برای لقمه نانی خود را زیر دست شما قرار داده و روا نیست که او را دشنام دهید و بد بگویید » .
۹. و نیز نقل کند که موقعی که نسبت به من متغیر می شد و تندی می نمود ، می فرمود : « اگر می دانستی که این تندی و بد گفتن من نسبت به تو چقدر برای تو خوب است ، و برای تو مانند جواهر می باشد ، آرزو می کردی که من با تو تندی کنم » .
من کلام تلخ می گویم تو را / تا ز تلخی ها فرو شویم تو را
۱۰. و نیز نقل کند که فرمود : « آنچه از خدا درباره خویش امیدوارید ، خود نیز همان قسم نسبت به زیردستان رفتار کنید » .
۱۱. حاج شیخ محمد صالحی منشادی که از فقرای نیک و با محبت است (۱۴) نقل کرد که روزی کسی به روی پای آنجناب افتاده و پا را بوسید ، ایشان متغیر شده فرمود : « برای امر دنیا پای مرا مبوسید . » آنگاه می فرمود : « دنیا را نخواهید تا پیش پایتان بریزند » .

کلمات علمی

آقای ایزدگشسب در « بدایع الآثار » می نویسد که روزی در این مساله طبیعیه که آیا اول عضو مخلوق در بدن چیست ؟ دماغ است ؟ کما علیه بقراط ؛ او القلب ؟ کما علیه المشرحون ؛ او الکبد ؟ کما علی محمد بن زکریای رازی (۱۵) . تحقیق مطلب را سوال نمودم ، بدیهه فرمود : « ان اول بیت وضع للناس للذی ببکه مبارکا » (۱۶) . منظور آن است که قلب که حکم کعبه را در کشور تن دارد اول عضو و اشرف اعضای بدن انسان است .

کلمات اجتماعی

۱. آقای احمد فریدونی نقل کنند که آنجناب مکرر می فرمود : « فقیر نباید به این خیال باشد که در منزل بنشیند و دست از کار بکشد ، بلکه باید کار کند و حرکت مذبوح داشته باشد . » آقای فریدونی گفتند : در آن موقع من با خود فکر کردم که مقصود از حرکت مذبوح چیست ؟ هنوز در این اندیشه بودم که ناگاه فرمود : « حرکت مذبوح این است که زمین حاضر و آب حاضر و تخم حاضر و گاو حاضر ، تو باید شیار کنی و تخم بپاشی و آب بدهی بقیه را از خدا بدانی » .
۲. آقای شیخ تقی مصلحی که از دراویش با محبت تهران است (۱۷) و چندین نفر دیگر بطور تواتر نقل کنند که آنجناب در مجلس درس فرمود : « خداوند بنای بزرگی در نظر دارد . » اتفاقا پس از آن بیان تغییرات شگرفی در ایران و دیگر کشورها رخ داد .
۳. در « صالحیه » (۱۸) است که از آنجناب درباره گذاشتن و زدن شارب سوال شده بود ؟ در جواب فرمود : « دینی را به مویی نبسته اند » . (۱۹)
۴. آقای حاج صدر نقل کند که روزی در مجلس درس فرمود : « زمینی که استعداد صد من گندم دارد اگر به واسطه بی مراقبتی شخص ، نود من گندم داشته باشد متصدی آن نزد خداوند مواخذ و مسوول است . » این کلام دلالت بر مراقبت تام آن جناب نسبت به امور کشاورزی می نماید .
۵. آقای سرهنگ سراج از آنجناب نقل کند که در مذمت تریاک فرمود : « برای شرابخوار امید نجات هست ولی برای تریاکی کمتر است . »
۶. و نیز نقل کند که فرمود : « ما حاضریم که با سگ هم کاسه باشیم و با تریاکی ، نه » .

کلمات اخلاقی مثلی

۱. آقای شیخ علی بشرویه ، پدر آقای بدیع الزمان فروزانفر ، نقل کردند : موقعی که در مشهد تحصیل می کردم و در مدرسه حجره داشتم ، آن جناب به مشهد مشرف شدند . من برای دیدن ایشان رفتم ، چون مراجعت کردم طلاب در مدرسه مرا اذیت کردند و زدند که چرا از ایشان دیدن نموده ام ؟! دفعه بعد که خدمتشان رفتم ، فرمودند : « پنبه نزده هم خوب نیست » .
۲. حاج ملا عبدالله صدر الاشراف نقل کنند که روز جمعه آخر عمر خود در مجلس فرمود : « درخت وقتی پیر شد ، سرش را که بردارند دوباره بهتر جوش می کند » .


پاورقی :



منبع :

نابغه علم و عرفان در قرن چهاردهم / تالیف حاج سلطانحسین تابنده گنابادی رضاعلیشاه .-- تهران : حقیقت ، ۱۳۸۴ / صص ۲۴۷ – ۲۵۴ : « بعضی کلمات آنجناب »


برچسب‌ها: