عرفان ، تصوف : برخی کلمات بزرگان سلسله (۱) / جناب سعادتعلیشاه
یکی از فرمایشات آنجناب که به یادگار مانده است آن است که روزی مرحوم ملا غلامحسین تهرانی یا ملا محمد صالح فریدنی به اختلاف اقوال از ایشان مطابق اصطلاح علم اصول ، پرسیده بود : آیا دلیل عقل حجت است یا نه ؟ فرموده بود : عقل من یا عقل تو ؟ اگر عقل من است ، حجت است و اگر عقل تو است ، حجت نیست . منظور آن است که عقول کامله چون بینا و آگاه به آداب سلوک و خطرات آن می باشند و عقل آنها بر اسرار احکام شریعت واقف است آنچه بگویند ، صحیح است ولی عقول ناقصه از خطا و نقص دور نیستند .
و نیز یکی از پیروان از ایشان پرسیده بود فرق بین ما و علی اللهیان چیست در صورتی که ما نیز مقام علی را مافوق بشر می دانیم ؟ جواب فرموده بود که ما می گوییم : علی نیست ، خداست و آنها می گویند : خدا نیست ، علی است . یعنی ما علی را فانی مطلق در ذات حق دانسته او را آینه سراپانمای حق می گوییم ولی آنها خودش را قائم به ذات می دانند ؛ به عبارت اخری ، توجه ما به علی بالاصله نیست بلکه به اعتبار این است که مظهر حق است او را واسطه قرار می دهیم چنانکه توجه به اسما حق باید به همین نحو باشد یعنی آنها را باید آینه مسمی قرار دهیم و متوجه الیه حقیقی همان مسمی است چه اگر توجه ذاتا به خود اسم باشد خلاف توحید است چنانکه حدیث شریف رسیده که « من عبد الاسم دون المسمی فقد کفر و من عبد الاسم و المسمی فقد اشرک و من عبد المسمی بایقاع الاسماء علیه فقد وحد » ؛ یعنی هرکه اسم را بدون مسمی پرستش کند کافر است و هرکه هم اسم و هم مسمی را بپرستد مشرک و هرکه مسمی را بپرستد و اسم را آینه آن قرار دهد یکتاپرست و موحد است .
دیگر از فرمایشات که به آقای حاج ملا سلطانمحمد [ سلطانعلیشاه ] فرموده بود این است : جبر و تفویض مراتب حال سالک و از درجات سلوک است ؛ مقصود آن است که سالک راه خدا در بعض مراحل که هنوز فانی نشده و خودی او از بین نرفته خود را موثر می بیند و حال او طوری می شود که گمان می کند خداوند امور او را به خودش تفویض نموده و گاه هم به واسطه شهود عظمت حق همه چیز را در او فانی دیده و او را در تمام مراحل وجود موثر می داند و حال جبر برای او پیدا می شود که « لا حول و لا قوه الا بالله » اگر در غیر آن حال گفته شود جبر نامیده می شود . (۱)
و نیز یکی از علما در مجلسی ایراداتی بر ایشان گرفته و از جمله گفته بود که شما مال را مال الله می دانید و برای کسی اختیاری در دارایی قائل نیستید . فرموده بود : بلی من مال خودم را مال خدا می دانم که « العبد و ما فی یده کان لمولاه » (۲) ؛ ولی مال دیگران را این چنین نمی گویم . (۳)
و نیز یکی از فقرا به نام میرزا غلامحسین یزدی در خدمت ایشان این رباعی را که جنبه مزاح دارد خوانده بود :
- برخی از پاورقی ها از : عرفان ایران ( مجموعه مقالات ) (۱۲) / گردآوری و تدوین مصطفی آزمایش .-- تهران : حقیقت ، ۱۳۸۱ / صص ۱۱۳ – ۹۵
و نیز یکی از پیروان از ایشان پرسیده بود فرق بین ما و علی اللهیان چیست در صورتی که ما نیز مقام علی را مافوق بشر می دانیم ؟ جواب فرموده بود که ما می گوییم : علی نیست ، خداست و آنها می گویند : خدا نیست ، علی است . یعنی ما علی را فانی مطلق در ذات حق دانسته او را آینه سراپانمای حق می گوییم ولی آنها خودش را قائم به ذات می دانند ؛ به عبارت اخری ، توجه ما به علی بالاصله نیست بلکه به اعتبار این است که مظهر حق است او را واسطه قرار می دهیم چنانکه توجه به اسما حق باید به همین نحو باشد یعنی آنها را باید آینه مسمی قرار دهیم و متوجه الیه حقیقی همان مسمی است چه اگر توجه ذاتا به خود اسم باشد خلاف توحید است چنانکه حدیث شریف رسیده که « من عبد الاسم دون المسمی فقد کفر و من عبد الاسم و المسمی فقد اشرک و من عبد المسمی بایقاع الاسماء علیه فقد وحد » ؛ یعنی هرکه اسم را بدون مسمی پرستش کند کافر است و هرکه هم اسم و هم مسمی را بپرستد مشرک و هرکه مسمی را بپرستد و اسم را آینه آن قرار دهد یکتاپرست و موحد است .
دیگر از فرمایشات که به آقای حاج ملا سلطانمحمد [ سلطانعلیشاه ] فرموده بود این است : جبر و تفویض مراتب حال سالک و از درجات سلوک است ؛ مقصود آن است که سالک راه خدا در بعض مراحل که هنوز فانی نشده و خودی او از بین نرفته خود را موثر می بیند و حال او طوری می شود که گمان می کند خداوند امور او را به خودش تفویض نموده و گاه هم به واسطه شهود عظمت حق همه چیز را در او فانی دیده و او را در تمام مراحل وجود موثر می داند و حال جبر برای او پیدا می شود که « لا حول و لا قوه الا بالله » اگر در غیر آن حال گفته شود جبر نامیده می شود . (۱)
و نیز یکی از علما در مجلسی ایراداتی بر ایشان گرفته و از جمله گفته بود که شما مال را مال الله می دانید و برای کسی اختیاری در دارایی قائل نیستید . فرموده بود : بلی من مال خودم را مال خدا می دانم که « العبد و ما فی یده کان لمولاه » (۲) ؛ ولی مال دیگران را این چنین نمی گویم . (۳)
و نیز یکی از فقرا به نام میرزا غلامحسین یزدی در خدمت ایشان این رباعی را که جنبه مزاح دارد خوانده بود :
در وقت صباح چایی و شیر خوش است / چون ظهر رسید نان و سرشیر خوش است
چون عصر شود چایی نمسه (۴) نیکوست / در نیمه شب ناله کفگیر خوش است
ایشان در جواب بالبداهه این رباعی را گفته بودند :چون عصر شود چایی نمسه (۴) نیکوست / در نیمه شب ناله کفگیر خوش است
در وقت صباح جلوه پیر خوش است / چون ظهر رسید نان نیم سیر خوش است
چون عصر شود دیدن اخوان نیکوست / در نیمه شب ناله شبگیر خوش است
کسی از ایشان معنی این حدیث قدسی را سوال کرد که می فرماید : « اهل النعیم یشتغلون بنعماته و اهل الجحیم یشتغلون بی » ؛ یعنی اهل بهشت به نعمت های آن مشغولند و اهل دوزخ به من مشغولند . فرمود : مراد از نعیم نعمت های دنیا و منظور از اهل نعیم کفارند که به نعمت های دنیا مشغول و از خدا روگردانند و مراد از جحیم سختی های دنیا و از اهل حجیم مومنین می باشند که به خدا و یاد او اشتغال دارند . چه مطابق حدیث : « الدنیا سجن المومن و جنه الکافر » ، این دنیا برای مومن حکم جحیم و دوزخ را دارد و برای کافر بهشت است . (۵)چون عصر شود دیدن اخوان نیکوست / در نیمه شب ناله شبگیر خوش است
پاورقی :
منابع :
- نابغه علم و عرفان در قرن چهاردهم / تالیف حاج سلطانحسین تابنده گنابادی رضاعلیشاه .-- تهران : حقیقت ، ۱۳۸۴ / صص ۴۹ - ۴۷ : « بعض کلمات آقای سعادتعلیشاه »- برخی از پاورقی ها از : عرفان ایران ( مجموعه مقالات ) (۱۲) / گردآوری و تدوین مصطفی آزمایش .-- تهران : حقیقت ، ۱۳۸۱ / صص ۱۱۳ – ۹۵
برچسبها: عرفان ، تصوف
<< Home