سلام

درویشی درويشي سلسله نعمت‌اللهی نعمت‌الهیه نعمه‌الهی نعمه‌اللهیه نعمت اللهی نعمه الهی نعمت اللهي نعمت‌اللهي نعمه‌اللهي نعمت الهیه نعمه اللهیه سلطانعلیشاهی سلطانعليشاهي سلطان علیشاهی سلطان عليشاهي سلطان‌علیشاهی سلطان‌عليشاهي گنابادی گنابادي گنابادیه گناباديه عرفان تصوف صوفی صوفي صوفیه صوفيه عرفا صوفیان صوفيان درویش قطب اقطاب مزار سلطاني سلطانی mysticism sufism shiism sufism shiah sufism islamic sufism nimatullahi order gunabadi

جمعه

خطاب دائمی قرآن : « لاتمم مکارم الاخلاق » / حاج دکتر نورعلی تابنده مجذوبعلیشاه

[ درباره تاویل و تنزیل آیات و جاودانگی خطاب قرآن ] (۱)



از آب به راه های گوناگونی مثلا برای آشامیدن یا برای شست و شو استفاده می شود . آب آثار مختلفی در زندگانی ما دارد . به خاطر دارم که شاید حدود سی سال پیش دانشمندان شوروی راجع به آب و آثار آن تحقیقات زیادی کرده و شرح مفصلی نوشته بودند . در قرآن هم در یکی از آیات می فرماید : « من الماء کل شیء حی » (۲) ، هر چیزی زنده به آب است ؛ حیات به آب است . از این رو در بعضی خطبه های عرفانی در شان حضرت علی آمده است که « اصل الحیاه المائیه » ، علی ، سرچشمه حیات وابسته به آب است . سرچشمه آب حیات است ، آبی که انسان را همواره زنده نگه می دارد . ولی با این همه انس و آشنایی با آب ، با اینکه آب مثل هوا از قابل دسترس ترین امور به ما است ، با این همه سادگی و بساطت که آب دارد ، اگر کسی از ما بپرسد که آب چیست ، آن را تعریف کن ، نمی توانیم پاسخ دهیم . قرآن هم همینطور است . همین مقام را که آب در طبیعت دارد ، قرآن در ماوراء الطبیعه دارد . این همه بحث و نظر ، این همه پرس و جو ، این همه تحقیق درباره قرآن شده است . از بحث درباره ظاهر کلمات ، اعراب ، نحوه قرائت آنها تا مباحث دقیق عرفانی درباره لطایف معنوی قرآنی ؛ از مباحث فقهی و آیات الاحکام تا انواع نگارش خطوط قرآنی و تذهیب آنها همه جزو مطالب و مسائل قرآن شناسی است . بسیاری از ما مسلمانان با قرآن مجید مانوس هستیم و آن را به عنوان کلام الهی و کتاب مقدس دینی می خوانیم . یکی از دستورات فقری خواندن یومیه قرآن مجید و تدبر و تفکر در آن است . ولی با این همه انس با قرآن مجید و تحقیق و تفحص درباره آن ، حقیقت قرآن برای ما نامعلوم است و اگر کسی درباره این کتاب الهی بپرسد ، ما نمی دانیم چیست و چه بسا اقوال نسنجیده و نادرست درباره آن بگوییم . چنانکه در تاریخ اسلام شاهد آن هستیم که سوء استفاده های فکری فراوانی خصوصا از تفسیر به رای در قرآن شده است .
آیات قرآن دارای وجوه و تقسیم بندی های گوناگونی است که شرح جامعی از آن در ابتدای تفسیر شریف بیان السعاده آمده است . یکی از مهم ترین اینها ، موضوع تنزیل و تاویل قرآن است . درباره تاویل قرآن ، تاویل ممدوح و مذموم ، فرق میان تاویل و تفسیر ، تفسیر به رای و ... مطالب مختلفی گفته شده است . خود کلمه تاویل در لغت به معنای بازگرداندن و رجوع به اصل و مبدا است . تنزیل هم در لغت به معنای پایین آوردن و فرود آوردن است . آیات قرآنی دارای تنزیل و تاویل است . تنزیل قرآن ، نزول آن از مراتب عالیه تا درجه مکتوب شدن و به صورت کتاب درآمدن است . تاویل آیات قرآن هم بازگرداندن آنها است به معنای اصلی و اولیه اش . قرآن مجید در طی بیست و سه سال بر پیامبر نازل شد و ایشان آن را ابلاغ کردند . سوالی که در اینجا مطرح می شود این است که چه کسی علم به تاویل قرآن دارد .
در قرآن ، آیه پنجم سوره آل عمران ، می فرماید : « و ما یعلم تاویله الا الله و الراسخون فی العلم یقولون آمنا به کل من عند ربنا » . این آیه درباره تاویل آیات متشابه است - و به اعتباری دیگر تاویل کل قرآن است - و اینکه چه کسی تاویل آنها را می داند . بعضی از مفسران ، این آیه را چنین می خوانند که « و ما یعلم تاویله الا الله » و در اینجا آن را تمام می دانند و وقف می کنند . بنابر این قرائت ، کسی تاویل قرآن را نمی داند مگر خداوند . راسخون در علم هم کسانی هستند که در این باره از جهت تسلیم به خداوند می گویند : به آن ایمان آوردیم و همگی آنها از جانب پروردگار ما است ، ولی آنها تاویل قرآن را نمی دانند . ولی گروهی هم می گویند که واو در ابتدای جمله « و الراسخون فی العلم » واو عطف است و این جمله ، جمله عاطفه و ادامه همان جمله اول است . بنابر این قرائت ، تاویل قرآن را خداوند همچنین راسخون در علم می دانند . طرفداران هر یک از این دو قرائت در بیان نظر خود دلایلی آورده اند که در اینجا مجال ذکر آنها نیست .
ولی قول دقیق ، بنابر نظر مصنف « بیان السعاده » این است که تاویل آن را به نحو اطلاق و آنگونه که در نفس الامر است کسی نمی داند جز خدا و معصومین (ع) ولی دیگر انبیا و اولیا در مقام راسخون در علم هر یک به قدر مقام و شان معنوی خویش آن را می دانند . اما تاویل به معنایی عام تر در مورد همه مومنان صادق است .
برای فهم این مطلب به یکی دیگر از لطایف قرآنی یعنی موضوع ظاهر و باطن داشتن آن می پردازیم . در حدیثی نبوی آمده است که قرآن دارای ظهر [ به فتح ظاء ] و بطنی است و آن بطن هم دارای بطنی دیگر تا هفت بطن « ان للقرآن ظهرا و بطنا و لبطنه بطنا الی سبعه ابطن » . ظاهرترین مصداق هر آیه همان است که شان نزول آن می باشد . و تنزیل قرآن مربوط به همین مرتبه است . خواننده قرآن و تامل کننده در آن برحسب مراتب فهم و درک معنوی خویش از ظاهر آیات به باطن آنها راه پیدا می کند . این است که در روایتی فرموده اند : « اقرا و ارقا » یعنی بخوان و بالا برو ؛ به مراتب بالاتر معنوی و عرفانی سلوک کن .
تاویل به معنای عامش آن است که ظاهر قرآن را به بواطن آن برگردانیم . یعنی درست همانطور که قرآن به عنوان کلام الله در تنزیل خویش در سیر نزولی از مقام غیب الهی و باطن ، ظاهر و ظاهرتر شده بطوری که خلق الناس ، مخاطب آن قرار گرفته اند ، این مخاطبان و قاریان قرآن در سیر صعودی ، بنابر درجات عرفانی خویش ، آن را بیشتر و بیشتر می فهمند .
شخصی از حضرت اباجعفر (ع) درباره این روایت پرسید که « در قرآن آیه ای نیست که دارای ظهر و بطنی نباشد . » حضرت فرمود : « ظهر آن تنزیلش و بطن آن تاولیش می باشد . » (۳) حال اگر قرآن مجید را منحصر به ظاهر آیات و موارد مربوط به شان نزول کنیم ، خطاب قرآن فقط منحصر به ۲۳ سال ایام رسالت پیامبر اکرم و همان مسلمانان و مومنان صدر اسلام و همان وقایع و حوادث و مسائل مطرح شده برای مردم آن زمان آن هم در جزیره العرب می شود . ولی اگر از این معنای ظاهری ( تنزیل ) عبور کنیم و به اصل و مبدا آیات بازگردیم ( تاویل ) همه انسان ها در همه زمان ها و در همه مکان ها می توانند مورد خطاب الهی قرار گیرند ؛ چنانکه در روایات نیز آمده که قرآن را چنان بخوان که گویی بر تو نازل شده است . در این حال خطاب های « یا ایها الناس » ، « یا ایها الانسان » ، « یا ایها الذین آمنوا » ، فقط مربوط به انسان های ۱۴۰۰ سال پیش دوران رسالت پیامبر نمی شود .
بر اساس تفاوت تنزیل و تاویل هم می توان گفت تفسیر قرآن علم نزول آیه یعنی دانستن شان نزول آن و مسائلی از این قبیل مباحث فقهی و لغوی درباره آیه است و تاویل قرآن ، بازگرداندن آن به معنایی است که مطابق ظاهر آیه است و احتمال آن می رود . مثال ساده این مساله در زندگی اجتماعی فعلی انسان ها این است که در قوانین مصوبه پارلمان معمولا هدف خاصی ذکر می شود و بر مبنای آن هدف مثلا می گویند : « برای تامین عدالت مقرر می گردد که ... » این قسمت ( تامین عدالت ) همیشگی ( البته به معنای معمولی ) است ولی مقررات با انطباق با زمان و مکان و برای همان منظور است . در این باره به زبانی ساده تر مثال هایی از قرآن ذکر می شود :
در آیه ۴۳ ، سوره نساء می فرماید : « یا ایها الذین آمنوا لا تقربوا الصلوه و انتم سکاری حتی تعلموا ما تقولون » . معنای ظاهری آیه این است که به نماز نزدیک مشوید در حالی که مست هستید تا بدانید که چه می گویید . این آیه از نظر شان نزول مربوط به مراحل اولیه تحریم شرب خمر است . برای اینکه خداوند به یکباره شرب خمر را نهی نکرده بلکه ابتدا می فرماید به هنگام نماز خواندن ، مست نباشید . ولی تحریم قطعی آن در سوره بقره ، آیه ۲۱۹ است که می فرماید : « یسالونک عن الخمر و المیسر قل فیهما اثم کبیر و منافع للناس و اثمهما اکبر من نفعها » . در این باره کسی - با یک تاویل نادرست - سوال کرده بود که اگر شخصی در سلوک از حالت هوشیاری خارج شد ، از مصادیق سکاری ( مست ) در این آیه محسوب می شود . پاسخ این است که اگر کسی در این حالت عدم هوشیاری یا مستی معنوی باشد ، چیزی را نمی فهمد و به حالات خویش آگاهی ندارد و مثل آدمی می ماند که در حالت اغما یا بیهوشی بستری شده باشد . در این حالت او از خود اراده ای هم ندارد . ولی از این آیه چنین فهمیده می شود که مخاطب آن کسی است که دارای اراده است و می تواند نماز نخواند . این یک معنا ( تاویل ) باطنی - البته نادرست - می تواند باشد .
در یک معنا ( تاویل ) دیگر درباره جمله « حتی تعلموا ما تقولون » - تا بدانید که چه می گویید - می توان گفت : یعنی باید در نماز بفهمید که چه می گویید و کلام شما مصداق لقلقه زبان یا هذیان نباشد . مثلا وقتی می گویید « الحمد لله رب العالمین ایاک نعبد و ایاک نستعین » ، بدانید که چه می گویید و به که می گویید .
اینها می تواند از مراتب مختلف باطنی فهم این آیه باشد . البته بعضی هایش در درجات مختلف است و بعضی ها تفصیل دیگری است . این تاویل ها تا آنجا که با ظاهر عبارات در مقام تنزیل مخالف نباشد ، می تواند مقبول و مستند باشد ولی متاسفانه گاه سوء استفاده هایی از تاویل قرآن شده است و لذا تاویل نزد عده ای معنای مذموم یافته و آن را به معنای تفسیر خلاف ظاهر به کار برده اند . چنانکه در مورد برخی از کسانی که به باطنیه مشهور شده اند رخ داده است . آنان بدون توجه به ظاهر آیات و مطابقت باطن با ظاهر قرآن را تاویل کرده اند .
مصداق دیگر از این سوء استفاده آن است که گروهی از متکلمان در تفسیر قرآن مرتکب شده اند . آنان درباره مفاد آیاتی که در فهم ظاهری شان نمی گنجد - در مسائلی مثل جبر و اختیار یا رویت خدا - مرتکب تاویل های نادرست شده اند و خطاب به چنین کسانی مولانا می گوید :
کرده ای تاویل حرف بکر را / خویش را تاویل کن نه ذکر را
بر هوا تاویل قرآن می کنی / پست و کژ شد از تو معنی سنی (۴)
از مسائل مربوط به تنزیل قرآن و آیات ، مساله سوره ها و آیات مکی و مدنی است . درباره تفاوت این دو ، مطالب مختلفی گفته شده است ولی آنچه اجمالا می توان فهمید این است که آنچه در مکه بر پیامبر نازل شده مکی است و از اوصاف آیات مکی این است که چون مربوط به دعوت اولیه پیامبر به اسلام است ، دربرگیرنده اصول دین و مطالب اخلاقی است . در قیاس با آیات مکی ، می توان گفت آنچه در مدینه نازل شده ، مدنی است و چون این آیات مربوط به زمانی می شود که پیامبر در شهر مدینه ، جامعه اسلامی را تشکیل داده و به اقتضای اداره این جامعه باید قوانین و احکام جزایی نیز تشریع می شد ، آیات و سوره های مدنی مشتمل بر جزئیات احکام و قوانین است . مثال امروزی این امر این است که مثلا وقتی در کشوری جرمی زیاد می شود ، به مناسبت احتراز از وقوع جرم قوانین بیشتری درباره آن وضع می گردد . در ایام تاسیس حکومت اسلامی در مدینه نیز خداوند به مناسبت وقایع مختلف احکامی را تشریع می کرد و در بعضی آیات هم که احکامی تشریع نمی شد ، پیامبر می فرمود : به احکامی که در تورات آمده و در آنها حکم الهی است ( فیها حکم الله ) عمل کنند . ولی هر وقت ضرورت داشت آیاتی مشتمل بر احکام نازل می شد و تا زمانی که این آیات نسخ نمی شد ، قابل اجرا بود . ولی این ارجاع دائمی نبود ، از این رو در قرآن خطاب به پیغمبر (ص) فرموده است : « و شاورهم فی الامر فاذا عزمت فتوکل علی الله » (۵) . به پیامبر دستور می دهد که حتی نظر مخالفین را هم بشنود ولی تصمیم نهایی با خود پیغمبر است . در مورد جامعه مومنین در سوره شوری ، مومنین را چنین توصیف می کند : « امرهم شوری بینهم » . بنابر این آنچه در قرآن گفته نشده است به شورای مومنین مربوط است . اما با توجه به آیه « لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه » (۶) ، سنت رسول خدا هم به منزله قانون است . با این حال باید توجه داشت کدام رفتار پیامبر سنت است و کدام رفتار ایشان برحسب مصداق آیه « قل انما انا بشر مثلکم » (۷) می باشد . لذا نمی توان گفت که چون حضرت شتر سوار می شدند ما هم اکنون باید شتر سوار شویم . تشخیص این مطلب خود از اموری است که قابل بررسی است و در مورد آن اختلاف نظر وجود دارد .
از این رو در آیات مکی وقایع خارجی که موجب تنزیل است و لذا مقید به زمان و مکان است کمتر مورد نظر است . لذا احکام شرعی مثلا در در مسائل مالی در آنها کمتر آمده مگر به صورت مجمل و کلی که باز در آن هم جنبه اخلاقی غلبه دارد . مثلا جزو اوصاف نمازگزاران ( مصلین ) در سوره معارج ، آیات ۲۴ و ۲۵ ، می فرماید : « و الذین فی اموالهم حق معلوم للسائل و المحروم » ، کسانی که در اموالشان برای سائل و محروم حقی معین قائل هستند . یکی از استنباط هایی که از آیه می توان کرد این است که اگر شما مخاطب این آیه شریفه هستید ، هرگاه کمکی به سائل و محروم می کنید ، منتی بر او نگذارید زیرا او بر مال شما حق دارد و در واقع شما حقش را می پردازید . این قسمت آیه همیشگی و تغییرناپذیر است . زیرا به جنبه اخلاقی قضیه نظر دارد اما آنچه زمان پیغمبر در عمل مشاهده شده است عملا بعدا قابل تغییر است مثلا دارایی هایی را که مشمول ذکات می شود امروز شهرنشینان کمتر دارند و بنابر این نمی توان گفت اسکناس زکات ندارد یا ربا ندارد . حل این مساله با اهل حل و عقد است . بنابر این آیه « و امرهم شوری بینهم » .
با اینکه آیات مدنی بیشتر ناظر به احکام است ولی در آنها نیز خطاب قرآن مختص و منحصر به شان نزول این آیات و صرفا راجع به همان زمان و همان واقعه نمی شود بلکه همه قوانین و مقررات مربوط به آن امر باید در مسیر حکمت حکم باشد ، لذا حکمت تشریع حکم آن ، کلی و مربوط به همه زمان ها و همه مواردی است که مشابه آن می باشد منتهی به مناسبت خاصی نازل شده است . به عنوان مثال می توان از قضیه افک نام برد که در سال ششم هجری به ام المومنین عایشه تهمت زدند . البته این واقعه توطئه ای علیه اسلام نبود که اگر اینطور بود پیامبر تهمت زنندگان را طرد می کرد . در واقع ، توطئه ای بود که چند تن از زنان پیامبر ، امهات مومنین ، علیه زن دیگر ایشان ام المومنین عایشه کردند .
در این باره پیامبر با چند نفر از جمله چند بار با علی (ع) مشورت کردند . علی یک بار به پیامبر عرض کرد چه چنین نیست ، زیرا « الخبیثون للخبیثات و الطیبات للطیبین » (۸) ؛ تو طیب و پاک هستی ، نصیب تو جز طیبه نمی شود . (۹) بنا به رای عده ای از مفسران به مناسبت قضیه افک ، آیه « ان الذین جاءوا بالافک عصبه منکم لا تحسبوه شرا لکم بل هو خیر لکم ... » (۱۰) نازل شد و به حد قذف (۱۱) و حکم لعان ذکر و یادآوری شد . ولی به قول اصحاب فقه ، خاص بودن سبب نزول ، علت تخصیص حکم نمی شود .
در مورد حکم لعان (۱۲) نیز مشهور است که در سال نهم صدور یافت و شان نزولش آن بود که روزی یکی از صحابه ( منسوب صحابی بزرگ سعد بن معاذ یا سعد بن عباده ) به پیامبر عرض کرد که شما فرموده اید که حکم به زنا صادر نمی شود مگر اینکه چهار شاهد شهادت بدهند یا اقرار کنند و اگر غیر از این باشد باید هشتاد تازیانه بر تهمت زننده بزنند ؟ حضرت تایید فرمودند . در این هنگام یکی از مسلمانان ( پسر عم سعد ) رسید و گفت همسرش را در حالت زشتی دیده است . حضرت فرمودند : شاهدانت کیستند ؟ عرض کرد : شاهدی ندارم . حضرت فرمودند او را شلاق بزنید . در این حال دوستان او ( پسر عم سعد ) ناراحت شدند و عرض کردند : او اکنون بابت زنش ناراحت است . آیا سزا است تازیانه هم بخورد ؟ حضرت فرمود : نمی توان حکم خدا را تعطیل کرد . در این اوضاع حالت نزول وحی بر پیامبر نازل شد . صحابه می دانستند در حالت وحی ممکن است احکام عوض شود یا حکم جدیدی نازل شود . بنابر این درنگ کردند . پس از اینکه حالت وحی بر پیامبر تمام شد . فرمودند : آزادش کنید و حکم لعان [ به کسر لام ] را میان شوهر و زن جاری کردند .
حال آیا می توان گفت این حکم فقط مربوط به زمان پیامبر بود ؟ یا اکنون نیز اگر چنین وضعی پیش آید همین حکم خدا جاری است ؟
البته برخی از آیات قرآن مجید مثل « قل هو الله احد » شان نزولی ندارد و به مناسبتی نازل نشده چرا که از عالم بی زمانی و بی مکانی خبر می دهد . بسیاری از آیات مکی نیز چنین است ولی همان آیاتی هم که ناظر به زمان و مکان خاصی است و شان نزول خاصی دارد ، حکم آن عمومی است و در همه زمان ها جاری می شود . البته درباره جاودانگی احکام الهی باید به این دو نکته هم توجه کرد که :
۱. آنچه مطابق روح قانون شریعت است چون منطبق با فطرت می باشد دوام دارد اما جلوه های خارجی فطرت بر حسب زمان و مکان متغیر می باشد . فی المثل اصل ازدواج برای انسان ها - و حتی جانداران - قانون فطرت است منتهی در هر مذهب و آیینی به شکل خاصی و متناسب با اوضاع اجتماعی و جغرافیایی انجام می گردد که باید مورد نظر قرار گیرد . در مورد سن بلوغ دختر و پسر ، قرآن سن معینی را ذکر نمی کند . اصل جامعیت بلوغ چه در ازدواج و چه در عبادت منطبق با عقل غریزی و فطرت است ولی در هر منطقه جغرافیایی متفاوت است . سن بلوغ یک دختر یا پسر مثلا ده ساله در آفریقا و مناطق استوایی با هم سن خود در سیبری و اسکاندیناوی متفاوت است .
۲. در علم حقوق - چه در مبحث قانونگزاری و چه در مبحث قضاوت - معتقدند باید قانونگزار به نحوی قانون بنویسد که حتی یک مورد بسیار نادر و استثنایی را از نظر دور نکند . ولی اگر موردی سال ها و بلکه قرن ها حادث نشد ، نمی توان گفت حکم آن نسخ شده است بلکه باید گفت مصداق ندارد . بعضی احکام چنین است یعنی گرچه نسخ نشده ولی امکان اجرا ندارد . تنظیم چنین مقرراتی نشان دهنده مهارت و تسلط مقنن بر تمام نیازهای اجتماع است . مساله اجازه تعدد زوجات در اسلام از این گونه امور است . البته باید به این نکته توجه کنیم که در قضاوت یا اعمال خود ، مصداق این بیت مثنوی باشیم که « چون کلوا خواندی بخوان لا تسرفوا » (۱۳) .
در همان قانونی که از لحاظ حقوقی چنین اجازه ای داده شده است از لحاظ اخلاق دینی می فرماید : « و لن تستطیعوا ان تعدلوا ... » (۱۴) توجه کنیم که نه تنها امر به تعداد زوجات نشده بلکه تا حدی نهی نیز شده است و از این رو نباید اجازه را با امر اشتباه کرد .
در مورد برده داری نیز چنین است . ابتدائا توضیح دهم که در دوران گذشته برده داری در جوامع مختلف با مقررات متفاوتی برقرار بود و بنابر آنچه مورخان می گویند در سال ۱۸۶۳ میلادی یعنی مقارن جنگ های انفصال در آمریکا توسط آبراهام لینکلن رسما لغو شد . با این حال اعلامیه لغو تا مدت ها ابزار استعمار و استثمار بود و بدین ترتیب برده داری قدیم تبدیل به استثمار و عبودیت شد و کارخانه ها جای ارباب های قدیم را گرفتند . در مورد اسلام حقیقت این امر است که اسلام برده داری را برقرار نکرد بلکه مقرراتی را برای نظام موجود برده داری مقرر کرد که به تدریج محدود و نهایتا منتفی شود . اسلام به جای لغو یکباره و روانه کردن هزار[ان] غلام و برده ای که کاری بلد نبودند و آزادی یکباره همه آنها که اقتصاد جامعه را مختل می کرد ، راه های فراوانی را به عنوان واجب و مستحب برای آزادی آنان گذاشت و در تکمیل آن راه ورود به بردگی را نیز محدود نمود که بعد از غیبت امام عصر به کلی مسدود شد و اگر به این دستورات رفتار می شد ، پس از یک قرن هیچ برده ای باقی نمی ماند . (۱۵)
جاودانگی خطاب الهی فقط در مورد احکام اجتماعی نیست ، مثال اخلاقی آن ، یکی از آیات مکی است . اولین آیات سوره عبس این است : « عبس و تولی ان جاءه الاعمی و ما یدریک لعله یزکی » ، رو ترش کرد و سر خویش را برگرداند از اینکه آن نابینا پیش او آمد . تو چه می دانی شاید او تزکیه شود . شان نزول این آیات این است که روزی پیامبر عده ای از مستکبران مکه را نصیحت می کردند . در این هنگام ابن ام مکتوم که از صحابه خاص پیامبر ولی نابینا بود ، قدم زنان وارد شد و ندید که پیامبر با آنان در حال سخن گفتن و دعوت به اسلام است ، و از دور از پیامبر درخواست کرد که برایم از قرآن بخوان تا پاک شوم . حضرت چیزی نفرمودند و او هم چند بار درخواست خود را تکرار کرد . پیامبر به او رو ترش کردند و رو برگردانیدند . او نیز عازم خانه اش شد که آیات مذکور نازل شد . پیامبر بلافاصله دویدند و صدایش زدند و دلجویی کردند . البته بعضی از مفسران هم می گویند که این آیات چون مشتمل بر عتاب است و عتاب دون شان پیامبر است ، درباره ایشان نبوده است . در حالی که چنین چیزی بی هیچ وجه نه تنها از شان پیامبر نمی کاهد بلکه آن را بالا می برد . تنزیل این آیه چنان بود که گفته شد ولی تاویل آن ، عتاب است به همه کسانی که از برادران مومن خویش رو برمی گردانند . بنابر این در اینجا نیز قرآن کریم همانطور که داستان های دیگری را برای آموزش مسلمین فرموده است این واقعه را ذکر کرده و خواسته است که خود ما نتیجه گیری کنیم . آن نتیجه قابل نسخ نیست و خود آیات به عنوان ذکر واقعه تلقی می شود نه حکم فقهی و شرعی و از این نظر است اگر گفته می شود : « خطاب قرآن جاوانه است » .
چنین نیست که مخاطب آیات قرآنی ، اعم از مکی و مدنی ، مسلمانان زمان پیامبر باشند . منتهی باید کسانی باشند که مخاطب آن گردند ، ترجمان آن شوند و آن را به زبان درآورند ، چنانکه علی (ع) می فرماید : « و هذا القرآن انما هو خط مستور بین الدفتین لا ینطق بلسان و لا بدله من ترجمان و انما ینطق عنه الرجال » (۱۶) ؛ این قرآن خط نوشته ای [است] میان دو جلد که به زبان درنمی آید و ناچار باید آن را ترجمانی باشد . کسانی که آن را به زبان در می آورند . از این روست که علی (ع) درباره خویش فرمود : « انا القران الناطق و البرهان الصادق » ، من قرآن ناطق و برهان صادق هستم ، رسول اکرم (ص) به علی (ع) فرمود : تو برای تاویل قرآن می جنگی همانطور که من برای تنزیل آن جنگیدم .
سبب این که دستور داده شده است که قرآن را بخوانیم و در آن تامل و تفکر کنیم همین است که مخاطب قرآن شده ، به درک معانی جاودان آن نائل شویم .
انشاالله


پاورقی :



منبع :

عرفان ایران ( مجموعه مقالات ) شماره / گردآوری و تدوین سید مصطفی آزمایش .-- تهران : حقیقت ، ۱۳۸۴ / ص ۵


برچسب‌ها: