سلام

درویشی درويشي سلسله نعمت‌اللهی نعمت‌الهیه نعمه‌الهی نعمه‌اللهیه نعمت اللهی نعمه الهی نعمت اللهي نعمت‌اللهي نعمه‌اللهي نعمت الهیه نعمه اللهیه سلطانعلیشاهی سلطانعليشاهي سلطان علیشاهی سلطان عليشاهي سلطان‌علیشاهی سلطان‌عليشاهي گنابادی گنابادي گنابادیه گناباديه عرفان تصوف صوفی صوفي صوفیه صوفيه عرفا صوفیان صوفيان درویش قطب اقطاب مزار سلطاني سلطانی mysticism sufism shiism sufism shiah sufism islamic sufism nimatullahi order gunabadi

پنجشنبه

عارفان - اقطاب : سلطانعلیشاه ، سلطانمحمد بن حیدر ، ۱۲۵۱ - ۱۳۲۷ ق - بخش هشتم (۱)

اخلاق و کرامات آنجناب ( قسمت اول )



اخلاق آنجناب


اخلاق آنجناب مورد تصدیق دوست و دشمن بود و هر که می دید ، می پسندید و دشمنان هم که گاهی در این باب سخن می گفتند ، اخلاق و روش او را ستایش نموده ، ولی می گفتند : افسوس که صوفی است ! حاج میرزا مهدی شهری که از علمای متنفذ گناباد بود با آنکه ایشان را تکفیر کرده بود ، می گفت که من شهادت حاج ملا سلطان را با آنکه کافر است با شهادت صد نفر عدل (۱) برابر می دانم . دیگران نیز می گفتند : هیچ کس اخلاق و سلوکی را که ایشان با مردم دارند دارا نیست .
آنجناب علاوه بر آنکه نسبت به دوستان کمال مهربانی داشت و هیچ وقت دلی را نرنجانید با دشمنان نیز با نهایت محبت رفتار می کرد و هیچ وقت نسبت به کسی ، بدی روا نمی داشت حتی در موقع گرفتاری دشمنان از مساعدت و همراهی دریغ نداشت ؛ چنانکه آقای حاج صدر نقل کنند : علی اکبر خان پسر عماد الملک که نایب الحکومه گناباد بود ، حاج آقا جمال الدین ، پسر حاج میرزا مهدی شهری ، را به واسطه بدرفتاری نسبت به مردم و اهانت نسبت به حکومت حبس کرده بود . بستگان او با آنکه همه دشمن بودند ، به ایشان ملتجی شدند ؛ خود جنابش سوار شده ، در جویمند علی اکبر خان را ملاقات و حاج آقا جمال را از حبس بیرون آورد و خود با او تا منزلش رفت . همچنین نسبت به میرزا ابوالقاسم مجتهد کاخکی با آنکه با صوفیه و آنجناب دشمنی داشت موقعی که گرفتاری پیدا کرد و او را به جویمند سپس مشهد احضار کردند ، آنجناب نهایت محبت و همراهی نمود و از آن به بعد او نیز ترک دشمنی و مخالفت کرد و مرتب خدمتش می رسید . حتی نسبت به کسانی که درصدد قتل آنجناب برآمدند محبت و دوستی نمود ، چنانکه در مشهد نسبت به خطیب باشی که ایشان را مسموم کرده بود و فقرا خواستند او را اذیت کنند نهایت محبت نمود و فقرا را از اذیت او منع کرد و نسبت به چند نفر دیگر نیز که درصدد قتل برآمده بودند احسان فرمود که آنها خجل شده از قصد خود منصرف گردیدند و یکی از مصادیق حقیقی « و الله یحب المحسنین » (۲) واقع بوده .
به قدری حلیم و بردبار بود که هیچ وقت کسی نمی توانست جنابش را برای امور دنیوی به غضب آورد ، ولی در مقام دیانت و حفظ شعائر الهی و امور دینی دارای غضب شدید بوده و اگر کسی برخلاف وظیفه دینی رفتار می کرد سخت غضبناک می شد و او را منع اکید می فرمود ، حتی چند نفر از پیروان را به همین جهت [ از درویشی ] مردود کرد .
اگر کسی هزار دشنام روبروی خودش می داد اصلا متغیر نمی شد و اگر کسی خبر می آورد که فلانی بد می گفته ، جواب می داد : اگر راست است بجا بوده و اگر دروغ است برای او همان دروغ بس است ، خدا او را خوب کند و بدی به او روا ندارد ؛ « کفی للمرء المسلم انتقاما ان یری عدوه یعمل بمعاصی الله » (۳) . آن بدکنش مستحق دعا و ترحم است که خود را اسیر سگ نفس نموده ، در ذل عبودیت و بندگی شهوت و غضب درآمده است ؛ دستور و روش ائمه و بزرگان سابق نیز همینطور بوده است . آقای حاج ملا عبدالله صدر نقل کند که روزی ملا اسدالله قرآن نویس بیدختی که به تفتین و خبرچینی معروف بود خدمت آنجناب از قول حاج میرزا مهدی شهری بدگویی هایی عرض کرد ، فرمود : اینکه تو می گویی ما از تو شنیده ایم نه از او و از این به بعد از آنجا برای ما خبر نیاوری .
در مقام صبر هم کامل بود و هیچ وقت جزع و بی تابی از او در امور دنیوی مشاهده نشد ، همواره تسلیم امر الهی بود . در زهد و بی رغبتی و عدم علاقه به دنیا نیز مشهور و دوست و دشمن بدان اقرار و اعتراف داشتند .
در مقام حفظ ناموس نیز بطوری بود که میل نداشت چشم نامحرم به چادر زنان منسوب به او بیفتد حتی مایل به مسافرت زنان با کجاوه و مال هم نبود و به آنان می فرمود : خط آهن از این حدود خواهد آمد و در آن موقع شما اگر خواستید مسافرت کنید .
در صله رحم به اتفاق دوست و دشمن نظیر نداشت و برای زن و مرد ارحام (۴) ، وسایل و اسباب ازدواج فراهم نموده و به آنها خانه می داد و با تمام خویشان و نزدیکان به وضع مهربانی و کوچک دلی رفتار می کرد ، حتی میرزا عبدالله قاتل [ خودشان ] نیز بی اندازه مورد محبت و احسان آنجناب بود و همانطور که پیش گفتیم خودش برای او زن گرفته هزینه ازدواج او را متحمل شد ، ولی آن بی وفای کافر نعمت برعکس رفتار نمود . هر یک از خویشان را هم به کاری وامی داشت که به بیکاری و تن پروری هم عادت نکنند بلکه بیگانگان را نیز بدون کار نمی گذاشت .
در پذیرایی از واردین نیز بر همه کس مقدم بود و کم اتفاق می افتاد که تنها غذا خورد و در هر شب جمعه دعوت عمومی بود که هر کس از هر جا می آمد مهمان ایشان بود و راضی نمی شد که در آن شب کسی که از خارج می آمد مهمان دیگری باشد و عده مهمانان در آن شب از سی نفر کمتر نبوده ، و این روش در زمان جناب حاج ملا علی نورعلیشاه و این زمان نیز معمول بوده و هست لیکن به جای شب جمعه ، روز آن اطعام عمومی است .
به واسطه اینکه آنجناب هیچ وقت سائل را ناامید نمی کرد اگر فقیری در بیدخت به در خانه کسی می رفت ، می گفتند : برو درب خانه جناب آقا . و از این رو رسم احسان به فقرا از بیدخت رخت بربسته فقط آنجناب احسان می کرد .
در باسواد کردن و آموزش و پرورش اطفال مردم نیز نهایت دقت را مبذول می داشت و آنان را ترغیب می نمود که خط خوان و خط نویس شوند ؛ امروز (۵) هم جناب صالحعلیشاه همین روش را معمول می دارند ، و در سال ۱۳۰۸ خورشیدی که خبری از آموزشگاه های سالمندان [ اکابر ] در کشور نبود آنجناب در بیدخت به تاسیس این آموزشگاه اقدام کرد ، حتی هزینه کاغذ و قلم همه را نیز خود آنجناب می دادند و هرکه زودتر کتاب خوان و خط نویس می شد برای او جایزه معین می فرمود ؛ از این رو امروز در بیدخت که مسکن ایشان است بیشتر مردم سواد مختصری دارند و عده باسوادان در آنجا از سایر دهات خیلی بیشتر است .
آنجناب از علم طب نیز آگاهی داشت و به معالجه بیماران می پرداخت ، حتی خود از آنها پرستاری می نمود و شخصا و مجانا معالجه می فرمود و برای اشخاص پریشان ، دوا و غذا تهیه می کرد و بطوری که آقای حاج شیخ عمادالدین سبزواری (۶) نقل فرمود ، خود آن بزرگوار برای بیماران غذا تهیه می کرد ، و نقل فرمود که من خودم چند دفعه در منزل بودم و شنیدم که می فرمود : مادر محمد مهدی ، نمک این غذا کم است یا زیاد است ( مادر محمد مهدی خادمه ایشان بود ) . به همین جهت بود که بیماران از دهات دور و نزدیک برای معالجه روی به ایشان می آوردند ، بلکه بعضی از آنجا نمی رفتند تا بهبودی کامل می یافتند و بطوری شده بود که اهل منزل ایشان به تنگ آمده ، گفته بودند : حق ما مقدم است ، ما همیشه باید در رنج و زحمت باشیم ، ما حال [ خدمت کردن به مردم ] شما را نداریم ، اگر بنا بر این است جایی مخصوص و خدمه مختص آن قرار دهید . ولی چون استطاعت مالی نداشت که جای جداگانه و بیمارستانی تعیین کند برادرزاده خود میرزا عبدالمنعم را علم طب تعلیم داد و امور طبی و مراجعات بیماران را به او واگذار نمود و نجم الاطباء ملقب کرد ، حتی بطوری که آقای محمد پروین گنابادی از پدر خود مرحوم شمس الذاکرین امیری ، اهل دلویی نقل نموده اند مرحوم حاج ملاسلطانمحمد گاهی برای عیادت بیماران به دهات اطراف نیز پیاده یا سواره می رفت و بیماران را مجانی و بدون انتظار دریافت حق ، معالجه می نمود و اگر آن بیمار ، نادار می بود خودش دارو و غذا هم برایش می فرستاد و نوع دوستی و خدمت به جامعه و دینداری حقیقی را عملا به مردم نشان می داد .

عبادات و آداب مذهبی


در گذشته گفتیم که آنجناب از اوایل کودکی مطابق عادت مکلفین ، به وظایف عبادت و بندگی و مواظبت بر طاعات و محافظت بر نماز و روزه جدیت زیادی داشت و غالبا اوقات خود را صرف عبادت می نمود ، بلکه می توانیم بگوییم که کمتر وقتی بود که آنجناب به عبادت اشتغال نداشته باشد ؛ زیرا از همان اول بلوغ ، فکر خداجویی و طلب راه حق در ذهن او رسوخ داشت و شروع و ادامه تحصیل برای رسیدن به حقیقت و پیدا کردن مقصود بود ؛ سپس چون از تحصیل به وصال شاهد دلارای مقصود نرسید از در میخانه وحدت ، گشادی طلبید و به تصوف گرایید و کوشش ها نمود و زحمات کشید تا به مقصود رسید . پس در تمام این احوال مشغول عبادت بود ، زیرا مطابق فرمایش پیشوای اسلام هر کاری که به قصد رضای خدا و تقرب به او انجام شود عبادت است ، خواه تحصیل ، خواه کسب و تجارت ، خواه خوردن و خفتن ، خواه مقاربت از راه حلال ، تمام اینها اگر به یاد خدا و ملاحظه امر و نهی او باشد عبادت است بلکه بالاترین مراتب ذکر آن است که انسان در هر کاری به یاد خدا بوده ، آن را به نام او به قصد اطاعت او به جا آورد :
اندر همه جا با همه کس در همه کار / می دار نهفته چشم دل جانب یار
و معنی نماز وسطی که در قرآن فرمود : « حافظوا علی الصلوات و الصلوه الوسطی » (۷) و همچنین معنی صلات دائم که فرموده : « الذین هم علی صلاتهم دائمون » (۸) ، همین است . و آنجناب در کارهای خود این منظور را کاملا رعایت نموده ، هر کاری را به قصد رضای خدا و اطاعت امر او بجا می آورد .
در اعمال شریعت و عبادات قالبی نیز نهایت دقت و مراقبت داشت و حتی الامکان مستحبات را نیز ترک نمی کرد و بسیاری از روزها را روزه دار و ثلث آخر شب ، همیشه بیدار بود و اول طلوع فجر برای نماز به مسجد می رفت .
قرائت قرآن هم زیاد می نمود ، حتی همیشه اوقات یکی از موادی که درس می فرمود تفسیر قرآن بود که برای تیمن و تبرک ترک نمی کرد . به زیارت مشاهد مشرفه و قبور انبیا و اولیا ، بلکه قبور مسلمین علاقه و شوق زیادی داشت ، و هنگام زیارت قبور ، ویژه زیارت ائمه (ع) با خضوع و خشوع تمام و حضور قلب بود و دیگران را نیز بدان ترغیب می نمود و امروز جناب آقای صالحعلیشاه نیز همین حالات را دارا می باشند و به زیارت بزرگان دین اشتیاق زیادی دارند .
در اوقات شبانه روز ، ثلث آن را برای کار دنیوی و ثلث هم برای عبادات و آداب دینی و ثلث را هم برای خواب معین کرده بود و به رفتن مسجد و اقتدا به امام جماعت عادل میل زیادی داشت و تمام روزهای ماه رمضان از ظهر تا غروب در مسجد بود و خود ، امامت جماعت می کرد ، و پس از نماز جماعت به شنیدن مواعظ و مراثی وعاظ اشتغال داشت و سپس به تلاوت قرآن و نشستن با مردمان برای شنیدن آیات کتاب خدا می گذرانید .
از زمانی که در فقر و تصوف قدم نهاد هیچ وقت از طهارت - غسل یا وضو یا تیمم - خالی دیده نشد حتی در مرض نیز [ بر این امر ] مواظبت داشت . بر ادای حقوق واجب مالی و مخلوط نشدن مال خدا با مال شخصی و رساندن هر چیز به مستحق نیز جدیت زیاد داشت ، همچنین در ترغیب مردم به حج هنگام استطاعت ، اهتمام زیاد می فرمود . از عیادت بیماران یا کسانی که به زیارت مکه یا مشاهد بزرگان مشرف گردیده اند و مشایعت جنازه و دلداری درماندگان و پرورش یتیمان و همراهی و دستگیری فقرا و غربا و محبت نسبت به بیچارگان غفلت نمی ورزید .
در اقامه مجالس عزا و سوگواری ، ویژه در محرم و صفر جد بلیغ داشت و مخارج زیاد می فرمود ، حتی مانند دیگران معمول نداشت که عده معینی را برای وعظ یا ذکر مصیبت دعوت کند ، بلکه می فرمود : از این قبیل مجالس همه باید فیض بگیرند . و هرکسی که در ذکر مصیبت می آمد مجاز در خواندن بود و وجهی به او داده می شد ، و جناب آقای صالحعلیشاه نیز این رسم را مرتبا معمول می دارند .
هیچ وقت از آنجناب برای امور دنیوی گریه دیده نشد و بطوری که جده نگارنده [ جناب رضاعلیشاه ] ، صبیه آنجناب ، نقل کرد : « دخترش در شانزده سالگی از دنیا رفت و موقع مرگش تنها خود آنجناب بالای سرش بود و چون شب بود نگذاشت که والده اش و دیگران ملتفت شوند و خود نیز اصلا اظهار بی تابی و جزع نکرد ، و صبح که خانواده فهمیده و شروع به زاری کرده بودند ، فرمود : « چرا گریه می کنید ؟ امانتی بود خدا داده و خودش گرفته است . » ولی در نماز و زیارات و مجالس عزای اهل بیت و آیات وعظ و اخبار وعید غالبا گریه می فرمود و گاهی به شدت و زیاد گریه می کرد و کسانی که درک خدمتش کرده اند می گویند که در مجالس سوگواری اهل بیت و بزرگان دین مرتب گریه می نمود و کسی از آنجناب بیشتر گریه نمی کرد .
و بطور کلی می توانیم بگوییم هیچ عبادتی از آنجناب فوت نشد حتی دشمنان نیز اعتراف داشتند و تنها عیبی که برای آنجناب می گفتند و به خیال خود بزرگترین عیب ها می دانستند این بود که جنابش صوفی بود ، حتی در اوقات مرضی که نشستن نیز برایش دشوار بود باز هم نماز را ایستاده می خواند و نهایت مراقبت در حفظ طمانینه و ترتیل و تعقیب و اوراد و زیارات داشت .

آداب دینی و اجتماعی


در امور اجتماعی نیز مراقبت کامل داشت و نسبت به تعلیم و فراگرفتن مسائل دینی و ترویج دیانت و تشویق اهل علم دقت زیاد می نمود و طالبین علم را احسان و احترام و تعظیم بسیار می کرد و از علما نهایت تجلیل بجا می آورد ؛ چنانکه آقا ملا محمد صدرالعلما نقل کردند که موقعی که میرزا باقرخان عماد الملک حاکم ، خدمتش می رسید برای او ، موقع حرکت تا نیمه اتاق مشایعت می کرد ، ولی موقعی که ملاباشی او می آمد هنگام تودیع او تا دم در مشایعت می کرد . روزی او عذرخواهی نموده عرض کرد : شما نسب به عماد الملک این اندازه احترام نمی فرمایید که نسبت به من بجا می آورید ! فرمود : احترامی که نسبت به او می کنم ، اگر زیادتر کنم تملق می شود ولی احترام شما برای احترام شرع و روحانیت است .
بر تدریس هر روزه مواظبت داشت و مانند سایر مدرسین زیاد تعطیل نمی فرمود و فقط روزهای جشن یا سوگواری مذهبی و سیزده روز عید نوروز تعطیل می کرد . مواد تدریسی آنجناب نیز عبارت از کتب تفسیر و کتب اخبار ، ویژه « اصول کافی » و یکی از کتب حکمت ، گاه هم علم طب بود و پس از نوشتن تفسیر « بیان السعاده » به تدریس آن شروع نمود ، و در طی درس هرجا به مطالبی که تخویف و انذار داشت می رسید ، گاهی گریان می شد و در جایی که وعده و بشارت بود غالبا بشاش و منبسط می گردید ، ولی گاهی در موقع تدریس می فرمود که نباید بر اثر فراگرفتن علوم دینی مغرور گردید و گمان کرد که راه همین است ، زیرا این علوم به تنهایی به مقصود نمی رساند ، لیکن برای طالب راه کمک می شود .
روزی جناب آقای حاج شیخ محمد حسن صالحعلیشاه که در آن موقع تازه به سن رشد رسیده بودند ، عرض کردند : پس در این صورت چرا اصرار می فرمایید که ما هم این علوم را فراگیریم ؟ فرمود : من چون رفته و خوانده ام ، فهمیده ام که این علوم به تنهایی مفید نیستند شما هم باید بخوانید و بفهمید ، نه آنکه از روی تقلید باشد .
آنجناب خودش به شغل زراعت و احیای اراضی موات که بهترین کارها است اشتغال داشت و مقداری زمین و باغ از خود داشت و شخصا متصدی زراعت آنها بود و آرایش درختان و پیوند زدن و قطع شاخه های زائد را خود به عهده داشت ، حتی گاهی دستش بر اثر کار زراعتی پینه داشت ؛ چنانکه می گویند : کسی شنیده بود که آنجناب دارای علم کیمیا ست به قصد ملاقات و تحصیل علم کیمیا به گناباد رفت ، چون به بیدخت به در منزل آمد ، گفتند :‌ به باغ تشریف برده اند او سراغ باغ را گرفته در آنجا خدمت آنجناب رسید ، چون سلام کرد ایشان پس از دادن جواب و احوال پرسی پیش از آنکه او سوالی بکند دست خود را که پینه داشت به او نشان داده فرمود : کیمیای ما این است که زحمت کشیده و بهره می بریم .
آقای محمد پروین گنابادی از پدر خود نقل کنند که مرحوم حاج ملا سلطانمحمد غالبا شخصا در باغ و کشتزار خود کار می کرد و لباس عادی می پوشید شاخه های زائد تاک را می برید و آنها را دسته می کرد و با خود برای گوسفندان به منزل می آورد .
باغ درختی و انگوری هم در زمان آنجناب در بیدخت نبود بر اثر اقدامات و تشویق او اکنون باغ های فراوان دارد . همچنین در احیای قنوات و زیاد کردن آب آنها جدیت زیادی داشت ، چنانکه آب بیدخت خیلی کم و کمتر از یک سنگ بود و زراعت بیدخت هم خیلی کم بود ، ولی بر اثر جدیت آنجناب و چاره جویی مرتبی که بر حسب دستور او در قنات بیدخت به عمل آمد آب آن خیلی زیادتر گردید و اکنون نزدیک چهار سنگ است ، و قنات حسین آباد که در شمال شرقی روشناوند در پسکلوت گناباد است به جدیت آن جناب احداث شد و چون حاج محمد حسین معین الاشراف از طرف او مامور رسیدگی آن بود به نام حسین آباد نامیده شد و قنات حصار نیز که در مشرق بیدخت است کهنه و مسدود بود ، بر اثر کوشش آنجناب مجددا دایر گردید ، چنانکه قنات کوثر که در نیم فرسخی شمال شرقی بیدخت است توسط جناب حاج ملا علی نورعلیشاه احداث و قنات سلطانیه که قنات کهنه بایری بود و قنات صالح آباد که در پشت مزار جناب حاج ملا سلطانمحمد ظاهر می شود بر اثر زحمات جناب آقای صالحعلیشاه احداث و دایر گردیده است .
در اوقاف مداخله نمی نمود مگر آنچه منصوص التولیه بوده و خودش متولی شرعی آن بود که شرعا به نگهداری آن موظف بود ولی در حساب آن نهایت دقت داشت ، بطوری که برای هر جزئی چیزی ، حسابی مخصوص داشت و تا یک مثقال گندم نیز محاسبه می نمود ، حتی به جای آنکه حق التولیه را بردارد از خود نیز گاهی علاوه بر حق التولیه خرج وقف می نمود ، و اکنون جناب آقای صالحعلیشاه همین روش را معمول داشته کمال دقت در رسیدگی به حساب اوقاف دارند .
حاج ملا عبدالله صدر نقل کنند که جناب حاج ملا سلطانمحمد فرمود : در این زمان مردم در خوردن وقف دلیر و بی قید شده اند ، ولی سابقا طوری بود که اگر کسی با دیگری دشمنی داشت می گفت : می روم خاک از ملک وقف در بام منزل او می ریزم تا او را از بین ببرم .
هیچ وقت کاری را برای منظور دنیوی بجا نیاورد و نظر به امر الهی داشت ، حتی مالی را که در آن بوی نزاع بود یا احتمال می رفت که صاحب آن منظوری داشته قبول نمی کرد و اگر کسی بر خودش ادعایی داشت به میل او رفتار می کرد تا قطع دعوی شود .
در « رجوم » (۹) مذکور است که مردی تقصیری نموده به آنجناب پناه آورد ، آنجناب او را خلاص نمود پس از رفع گرفتاری ، گوسفندی فرستاد آن را رد کرده ، فرمود : ما خود را به این امر عادت نداده و نمی دهیم .
و نیز وقتی آقاجان خان نامی که اهل قاین بود و در جویمند اقامت داشت با جناب حاج آقا سید حسن که از فقرای بزرگ و با محبت و از معتمدان آنجناب بود ، گرم محبت گرفته و چند مرتبه مهمانی نموده هدیه ای فرستاده بود ، حاج آقا سید حسن از حضور آنجناب سوال کرده بود که قبول کنم یا نه ؟ فرمود : « لا یرد الاحسان الا الحمار » (۱۰) . و گاهی هم چند بار گلابی به خود آنجناب تقدیم نمود و رفت و آمد زیاد داشت ، پس از یک سال به حاج آقا سید حسن گفته بود که نوشته ای از شما است به مهر خودتان ، ملاحظه نمایید و مرقوم دارید که خط و مهر من است و تجدید نمایید . و بین او و بعض خویشانش مرافعه هایی بود . این خبر که به آنجناب رسید ، فرمود : این همه اظهار محبت های او برای این بوده که ما را همچون بعض دیگر گمراه کرده است . و آنچه خدمت آقا سید حسن داده بود و سایر هدایای او را همه حساب کرده وجه آن را برای او فرستاد ، نوشت که ما عادت به این گونه چیزها ننموده ایم .
و نیز وقتی کسی چند جوجه خروس آورد ، آنجناب آنها را به کسی دادند که بزرگ کند پس از چندی اهداکننده خدمت ایشان آمده بر کسی ادعایی داشت فرمود : بروید خروس های او را رد نمایید .
از این رو احدی جرات این گونه کارها نزد آنجناب را نداشت و اظهاری نمی کرد ؛ البته دستور شرع نیز همین است چه این قبیل امور ممکن است به قصد رشوه باشد .
به گرفتن حق الله از مال مردم هم اقدام نمی کرد و با آنکه در فقه و اجتهاد مسلم کل بود مانند سایر علما گرد این قبیل کارها نمی گشت ؛ چنانکه نقل کنند : سالی چند نفری حضور آنجناب آمده ، عرض کردند که بند سارها (۱۱) دو سه هزار خروار گندم دارد ، کسی را بفرستید که آنها را برای گرفتن حق الله حرز نمایند . فرمود : ما به این کارها کاری نداریم ، هر کس حقی بر ذمه او باشد و خود بیاورد ما زحمت رساندن به مستحقین را برای او می کشیم و الا فلا ؛ آن قسم کارها را یا شمشیر حق محمدی و یا تازیانه عمری می خواهد و ما هیچ یک نیستیم ، نه به امر حق زور می نماییم که شرایط امر به معروف موجود نیست و نه ظلم بر احدی می کنیم .
در پوشیدن لباس هم روش مخصوصی نداشت ، ولی غالبا لباس سفید می پوشید و از لباس سیاه متنفر بود و مانند علمای آن دوره ، عمامه بزرگ و مدور و تحت الحنک (۱۲) طویل و کفش های مخصوص و عباهای ممتاز و عصا نداشت و لباس معمولی دراویش را هم - از قبیل عمامه مولوی و رنگ بخور (۱۳) و جامه های مخصوص و رشته کشکول و تبرزین و موی سر - خوش نداشت ؛ و غالبا اظهار تنفر می فرمود ، زیرا دراویشی که این لباس را دارند بیشتر آنها حتی دارایان ، به گدایی و دریوزگی و چرس و بنگ [ مواد مخدر ] عادت دارند و تمام اینها نزد آنجناب مبغوض بود ، از این رو این قبیل دراویش را در سلسله فقر نیز کمتر قبول می کرد .

مراقبت حال پیروان نسبت به امور دینی


پیروان را نیز همواره بر ادای فرایض و نوافل مذهبی و حسن سلوک و معاشرت با مردم امر می فرمود و نسبت به شعائر دینی ، سخت غیور بود و دوست و دشمن این قسمت را اقرار داشتند و آقای محمد پروین گنابادی از پدر خود مرحوم شمس الذاکرین نقل کنند که گفت : مرحوم حاج ملا سلطانمحمد خیلی مراقب بود که پیروان ایشان مانند برخی از فرقه ها در ورطه خراباتی گری و سوال [ گدایی ] و تنبلی سقوط نکنند .
و با آنکه هیچ وقت برای کارهای دنیوی متغیر و غضبناک نمی شد ، اگر کسی را بر امر قبیح و معصیت مشاهده می نمود یا می شنید و آن معصیت محقق می شد ، بی اندازه متغیر و خشمگین می گردید ، و اگر اظهار طلب می کرد قبول نمی فرمود و اگر از فقیری کاری ناشایست می دید با او همراهی نمی کرد و همواره می فرمود : « درویشی و تجرد ، در کمال تقید به شریعت مطهره است . و ترخیص ، لامذهبی و بی دینی و تقویت قوای حیوانی است . » و حتی یک نفر از فقرای گناباد را که به عمل ربا معروف بود پس از نهی کردن و قبول ننمودن او ، [ از درویشی ] مردود فرمود .
همچنین دیگری از معاریف گناباد را که از فقرا بود ، ولی ظلم و تعدی بسیار به مردم می نمود و به آنها اظهار می کرد که عرفا گرفتن دارایی و اموال شما را حلال می دانند و از این راه باطل ، حرام را بر خود حلال می کرد ، رد نمود ؛ برای اینکه برخلاف عقاید دینی و شعائر مذهبی عمل می کرد . قلندریه و خاکساران را همیشه ذم می فرمود ، زیرا آنها غالبا مقید به آداب شرع نیستند و گمان برند که به حق واصل شده ، عبادتی بر آنها نیست ! در صورتی که به هیچ وجه شرع انور این چنین چیزی نفرموده و پیغمبر (ص) و علی (ع) از همه کس بیشتر مقید به آداب شریعت بودند ، و آیه : « واعبد ربک حتی یاتیک الیقین » (۱۴) ، اگر یقین را به مرگ هم تفسیر نکنیم باز هم دلیل قول خاکساران نمی شود ، چه مقصود آن است که تکلیف عبادت و بندگی تا موقعی است که یقین پیدا شود ، ولی موقعی که یقین حاصل گردید تکلیف که عبارت از واداشتن است ، از بین می رود و بنده بی اختیار به بندگی می پردازد و با نهایت شوق در زیادی عبادت و اطاعت می کوشد و رنج تکلیف ، مبدل به راحت می شود و از عبادت لذت می برد و فقط نظر به اطاعت امر دارد ، چنانکه مولوی فرماید :‌
هیچ ما را با قبولی کار نیست / کار ما تسلیم و فرمان بردنی ست
او بفرمودستمان این بندگی / نیست ما را از خود این گویندگی (۱۵)
و نیز گفته شده :
بنده ایم و پیشه ما بندگی است / بندگان را با سبب ها کار نیست
بنده آن باشد که بند خویش نیست / جز رضای خاطرش در پیش نیست
پس کسی که به مرتبه یقین برسد بیشتر در بندگی می کوشد ، چنانکه پیغمبر (ص) و علی (ع) و سایر بزرگان با نهایت شوق ، وظیفه بندگی را انجام می دادند ، پس کسی که ادعای رسیدن به مرتبه یقیق کند و معتقد باشد که عبادتی بر او نیست ، در ادعای خود دروغگوست بلکه بر خدا و رسول دروغ بسته است .
از این رو آنجناب در شعائر می کوشید و پیروان را هم به حفظ آداب شریعت و جمع آن با طریقت برای وصول به حقیقت امر می فرمود ، و در کتاب « بشاره المومنین » فصلی نوشته در بیان اینکه شریعت و طریقت و حقیقت یک چیزند ؛ و در فرمایشات خود بیان فرموده که اگر مواظبت بر شریعت نشود ممکن است حال اتصال ولایتی نیز از بین رفته به خشک شدن پیوند ولایت منجر شود که در این صورت صاحب آن مرتد فطری خواهد بود از این رو رعایت آداب شریعت خیلی لازم است .
از این جهت دراویش خاکسار را که بر بی قیدی به دیانت و آداب مذهبی عادت کرده اند کمتر قبول می فرمود ؛ چنانکه حاج ملا عبدالله صدر نقل کند که در سفر مکه موقع حرکت از مشهد درویشی خاکسار معروف به وحدت که اظهار طلب می کرد مقداری پیاده در رکاب آنجناب آمد و تقاضا کرد که دستوری به او بدهند ؛ آنجناب اورادی به او دستور داد که بعد از نماز صبح بخواند ، او عرض کرد : من که نماز نمی خوانم ! آنجناب متغیر شده ، فرمود : چرا نماز نمی خوانی ؟ عرض کرد : من واصل شده ام ! متغیرانه فرمود : « محمد بن عبدالله (ص) و علی بن ابی طالب (ع) واصل نشده تو واصل شده ای ! » و او را از نزد خود راند .
تریاک کشیدن را نیز جدا منع نموده آن را حرام می دانست و در کتاب تفسیر « بیان السعاده » در ذیل « یسالونک عن الخمر و المیسر قل فیهما اثم کبیر و منافع للناس و اثمهما اکبر من نفعهما » (۱۶) حرمت تریاک را با ادله بیان فرموده و بر کشنده آن لعن کرده است . فرزند ایشان جناب حاج ملا علی نورعلیشاه نیز در این باب کتابی به نام «‌ ذوالفقار » (۱۷) تالیف ، و حرمت کشیدن تریاک را به ادله اربعه ثابت کرده و صد و ده مساله متعلق به آن نوشته است . امروز هم جناب آقای صالحعلیشاه پیروان را از کشیدن تریاک مانند سایر محرمات نهی اکید می فرمایند ، حتی کسانی را که به چرس یا تریاک معتادند به هیچ وجه برای ورود در فقر نمی پذیرند .
جناب حاج ملا سلطانمحمد یک روز نوروز که فقرا برای تبریک عید خدمتش آمده بودند ، به میرزا جعفر امین التجار شهری فرمود : « میرزا جعفر ، عبث دست ما را مبوس (۱۸) ، یا ترک تریاک کن یا پنج ساله مالت برود ، جانت هم . » و میرزا جعفر از متمولین گناباد بود و قریب شصت هزار تومان آن زمان دارایی داشت که اگر بخواهیم با وضع این زمان مقایسه کنیم شاید به اندازه پنج تا ده میلیون تومان بلکه بیشتر تخمین می شود ولی فرمایش آنجناب در او اثر نکرد و پس از چندی دارایی او به تدریج از بین رفت و به بدبختی و فلاکت دچار شده در غربت از دنیا رفت ؛ حتی جنازه او مدتی برای کفن مانده بود ، و قسمت اصلی علت خرابی حال امین التجار و تغیر آنجناب نسبت به او ، تاخیر ورود غیرموقع در مجلس مخصوص فقرا بود که چند مرتبه که دعوت شده بود به واسطه گرفتاری به تریاک در اول وقت نرسیده بود . جناب حاج ملا علی نورعلیشاه درباره او خوابی دیده تعبیر فرموده بود که حالش بهتر شود ، چون حضور پدر عرض کرد ، فرمود : از او قطع شده و اجل مهلتش ندهد و پس از دو ماه از دنیا رفت .
فقرا را همواره به کار کردن و دوری از بی کاری و تنبلی که بالاخره منجر به گدایی یا دزدی می شود منع اکید می فرمود و راضی نبود که به بیکاری عادت کنند ، چنانکه خود نیز به کار دنیوی اشتغال داشت و در بیدخت ، سایر مردم هم از آنجناب یاد گرفته در توسعه کشاورزی کوشیدند و همانطور که پیش گفتیم اول کسی که در بیدخت باغ انگوری بزرگ احداث کرد ایشان بود و پس از آن دیگران هم باغاتی احداث کردند و اکنون باغات آنجا شاید زیادتر از سایر دهات گناباد باشد و همچنین زمین های زراعتی آن خیلی زیاد و مردم آنجا آخرین درجه کوشش را در زراعت دارند .
آقای محمد پروین گنابادی از پدرشان ، از آنجناب نقل کنند که همواره می فرمود : هر کسی باید برای کسب معاش و آبادانی دنیا کار کند و به هر کاری که علاقه دارد و مخالف شرع نیست از زراعت یا تجارت یا صنعت یا غیر آن مشغول باشد و معاش خود را از راه حلال تامین کند ، ولی در عین داشتن ثروت بی کران باید خود را فقیر بداند و به مال دنیا مغرور نشود که مال دنیا پایدار نیست و هیچ کس با خود بیش از یک کفن نمی برد ؛ وقتی کسی به این حقیقت آشنا شد می فهمد که او به راستی در این عالم فقیر است و محتاج به خداوند است و ثروت فقط برای امرار معاش این جهان است که بطور امانت به او سپرده شده و موقع مرگ از او می گیرند . حرص و آز به جمع مال دنیا از راه های غیرمشروع و گذاشتن برای وارث مخالف فقر است ولی خود ثروت و صرف آن در راه های حلال و امور خیریه و آباد کردن جهان به هیچ وجه با درویشی منافات ندارد ؛ از این رو همه پیروان را به کار وادار می کرد .
و همانطور که خود لباس مخصوصی نمی پوشید برای پیروان هم لباس مخصوص تعیین نکرد . و سه چیز از خصایص سلسله صوفیه نعمت اللهیه [ سلطانعلیشاهی گنابادی ] است که بزرگان این سلسله آن را رعایت می کنند و در سایر سلاسل چندان مقید نبوده و نیستند : یکی مقید بودن به حفظ آداب شرع ، دیگر مقید بودن به کار و دوری از بیکاری ، سوم مقید نبودن به لباس مخصوص . و آنجناب همواره می فرمود : بندگی خدا مربوط به لباس خاصی نیست در قرآن است : « و لباس التقوی ذلک خیر » (۱۹) .


پاورقی :



منبع :

نابغه علم و عرفان در قرن چهاردهم / تالیف حاج سلطانحسین تابنده گنابادی رضاعلیشاه .-- تهران : حقیقت ، ۱۳۸۴ / صص ۱۸۷ - ۲۰۴ ؛ خلاصه شده ، با اندکی تغییرات لفظی


برچسب‌ها: ,