عارفان - اقطاب : سلطانعلیشاه ، سلطانمحمد بن حیدر ، ۱۲۵۱ - ۱۳۲۷ ق - بخش نهم
گرویدگان نامی نزد آنجناب : کسانی که پس از آنجناب ، اجازه یافته یا مورد لطف مخصوص گشته اند
شیخ محسن سروستانی
یکی از دانشمندانی که حضور آنجناب ارادت پیدا کرد ، جناب شیخ محسن سروستانی بود که در علوم عقلی و نقلی تبحری کامل داشت و جامع مراتب فضل و کمال بود .
آنجناب بطوری که آقای امام جمعه اصطهبانی (۱) نقل می کنند ، ابتدا به راهنمایی برادر خود ، آقا زین العابدین ، دست ارادت به حاج میرزا علی آقا شیرازی ، فرزند حاج آقا محمد (۲) ، داده و از جانب ایشان مجاز گردیده بود و مطابق معمول فقرا که مشاهدات روحی و مشکلات سلوک را خدمت پیر عرضه می دارند ، او نیز مرتب حالات خود را نزد حاج علی آقا عرضه می داشت ، ولی جواب مفید نمی شنید تا آنکه یک مرتبه در سلوک خود اینطور دید که داخل عمارتی شده که حاج میرزا علی آقا راه آن را نمی داند و نمی تواند وارد شود ؛ این مشاهده موجب انقلاب حال او شده و از آنجا به اصفهان سفر کرد و نزد آقا میرمحمد اسماعیل اهل پاقلعه اصفهان ، برادر آقا میرمحمد هادی که از طرف حاج علی آقا مجاز بوده ، رسید و در او نیز چیزی نیافت .
آنگاه به تهران و عتبات و سایر بلاد در تحقیق کوشید تا آنکه به مشهد مشرف گردید و چندی در مدرسه منزل کرد و ضمنا مشغول تحقیق بود تا آنکه گفتند در گناباد هم کسی ادعای درویشی دارد ، آنگاه او به همراهی حاج احمد سراج شیرازی که لباس قلندری داشت و از دراویش خاکسار بود به طرف گناباد رفت و شب به قوژد که یکی از دهات گناباد است ، رسیدند و توقف نکردند و چون اطراف آن قریه ریگزار است ، راه را گم کرده و مقداری رفتند و راه به جایی نبردند . آنگاه جناب شیخ محسن به معنویت کسی که به قصد ملاقات او می رفتند ، متوسل شد ، ناگاه از دور نوری و دودی را که از گودیی ای ، بلند است مشاهده نموده ، رو به آن رفتند و گفتند : اگر این دود از منزل شخصی اوست ، معلوم می شود صاحب آن بر حق می باشد و بر اثر آن دود ، پست و بلند را پیموده تا آنکه به آبادی و نزدیک آن دود رسیدند و چون شب بود به مسجد رفته ، خوابیدند . صبح که بیرون آمدند صاحب آن منزل را پرسیدند ، نام جناب حاج ملا سلطان محمد [ سلطانعلیشاه ] را شنیدند ، به قصد ملاقات او رفته ، گفته بودند به باغ رفته اند . آنگاه آنها هم غسلی نموده به باغ رفتند و در همان ملاقات اول مجذوب گردیدند ، و مدتی اظهار طلب کرده ، ولی قبول نشده و مامور گردش و تحقیق بیشتر شدند ، ولی چون آنها یقین به وصول به مطلوب پیدا نموده بودند ، حسب الامر مسافرت مختصری به کاخک که از کوهستان های گناباد است نموده و بعدا مراجعت کرده ، قبول شدند و مورد لطف واقع گردیدند و به شیراز مراجعت نمودند .
جناب شیخ محسن هنگام رحلت جناب سلطانعلیشاه نیز در گناباد بود و در تغسیل جنازه بر حسب امر جناب نورعلیشاه کمک نمود و پس از آن ، حضور آنجناب عرض کرده بود که معمول است لباس مرده را به غسال می دهند و میل دارم برای تیمن ، پیراهن ایشان را به من لطف کنید ؛ ایشان هم پیراهن و سایر لباس های ایشان را به جناب شیخ محسن داده و آنجناب هیچ وقت پیراهن را از خود دور نکرد و وصیت کرد با او دفن کنند ، و سایر لباس ها نزد آقای محمد حسن صابر زاده فرزند ایشان موجود ، و بعدا ایشان شب کلاه و قبا را به نگارنده [ جناب رضاعلیشاه ] اهدا نمودند .
جناب شیخ محسن در تاریخ دوم ربیع الثانی ۱۳۲۷ قمری ، یک هفته پس از شهادت جناب سلطانعلیشاه بر حسب اشاره ایشان ، از طرف جناب حاج ملا علی نورعلیشاه ماذون در دستگیری شده ، « صابرعلی » لقب یافت و حسب الامر مراجعت به شیراز کرد و در بین راه و در شیراز جمع زیادی را دستگیری نمود و بسیاری از فقرا توسط ایشان تجدید عهد کردند ؛ و در سال ۱۳۳۷ قمری از دنیا رفت و در مزار داعی الی الله در شیراز مدفون گردید .
حاج شیخ عباسعلی کیوان قزوینی
حاج شیخ عباسعلی قزوینی از وعاظ معروف و شخص دانشمندی بود ؛ چندی در عتبات عالیات مشغول تحصیل بوده ، سپس در بیدخت خدمت جناب سلطانعلیشاه رسید و مدت ها در محضر درس ایشان استفاده نمود و بر حسب امر ایشان در بیدخت منبر می رفت و وعظ می نمود . شبی خواب دیده بود که آنجناب می خواهند او را بکشند و چون چاقو بر گلوی او گذاشته و قدری بریدند ، او پشیمان شده و راضی نشده بود ! این خواب را خدمت آنجناب عریضه نمود در جواب نوشته بودند : کاش می گذاشتی که این امر به انجام می رسید .
پس از رحلت آنجناب ، در تاریخ ۲۶ ربیع الثانی ۱۳۲۸ قمری از طرف جناب نورعلیشاه ماذون در دستگیری شد و به « منصورعلی » ملقب گردید ، و در صورت اجازه ، مرقوم شده که باید نسبت به آقای حاج شیخ عبدالله حایری و آقای شیخ محسن سروستانی رعایت احترام نمایید ؛ ولی ایشان این قسمت را چندان رعایت نمی کرد حتی در اواخر اظهار کینه و نقار با آقای حاج شیخ عبدالله حایری می نمود و در مجلس ایشان حاضر نمی شد ! پس از رحلت جناب نورعلیشاه به گناباد رفته خدمت جناب آقای صالحعلیشاه تجدید عهد نمود و بر ماذونیت خود چند سالی باقی بود ، تا آنکه پس از چندی در دعوت خود مقاصد دنیوی ابراز می نمود و بر خلاف میل بزرگان سلسله رفتار می کرد و هرچه در مراسلات گناباد ، پند و اندرز نسبت به ایشان نمودند ، موثر واقع نگردید ؛ و از طرفی نسبت به جناب حاج شیخ عبدالله حایری روز به روز بر کینه و نقار خود می افزود و علنا بدگویی می نمود ، تا آنکه در تاریخ ششم جمادی الاولی ۱۳۴۵ قمری از خدمت و منصب خود معاف گردید . از آن پس ایشان نیز روش مخالفت و دشمنی پیش گرفته و کتاب ها در رد صوفیه نوشت و نسبت های دروغ به بزرگان سلسله داد ، حتی آنچه خودش بجا آورده و از آن رو مورد اعتراض و ملامت واقع شده بود به بزرگان صوفیه نسبت داد ! ولی شخص عاقل زیرک که درصدد تحقیق باشد از مطالب خود کتاب به مقاصد گوینده پی می برد (۳) و کسانی هم که آن را پسندیدند جز غرض ورزی منظوری نداشتند (۴) . در پایان عمر به گیلان و تنکابن مسافرت نمود و در ماه شعبان سال ۱۳۵۸ قمری در آنجا بدرود زندگانی گفت .
حاج شیخ عمادالدین سبزواری
جناب حاج شیخ عمادالدین سبزواری نواده پسری مرحوم حاج ملاهادی سبزواری و فرزند آقا محمد اسماعیل است . تولدش در سال ۱۲۸۹ قمری ، شش ماه پیش از فوت حاج ملاهادی بود و از طرف جد خود ، عمادالدین احمد نامیده شد ، چنانکه برادر مهترش ، شهاب الدین علی نامیده شده بود .
در اوایل جوانی به فکر تحقیق مذهب نبود و به کشیدن تریاک ابتلا داشت ، سپس به واسطه معاشرت با چند نفر از فقرای سبزوار به فکر تحقیق و جستجوی مذهب افتاد و موقعی که جناب حاج ملا محمد جعفر برزکی از سبزوار عبور می کرد خدمتش رسیده ، آنگاه در گناباد خدمت جناب سلطانعلیشاه رسید و به واسطه نسبتی که با حاج ملاهادی داشت ، بیشتر از دیگران مورد لطف واقع گردید ؛ ولی مدتی در آنجا ماند و دستگیری نشد ، تا آنکه روزی مذمت کشیدن تریاک و دوست نداشتن معتادین آن را ، از ایشان شنید . فهمید که ایشان کشیدن تریاک را حرام می دانند ، لذا یک مرتبه به کلی ترک کرد و اصلا گرد آن نگردید ؛ پس از ترک آن خدمت جناب سلطانعلیشاه وارد رشته سلوک گردید .
ایشان مکرر به گناباد آمده از جمله یکبار موقعی که بین راه بود ، خبر شهادت آنجناب را شنید ولی مراجعت ننمود و به گناباد آمده خدمت جناب حاج ملا علی نورعلیشاه تجدید عهد نمود ، و در ماه رجب سال ۱۳۲۷ قمری اجازه اقامه نماز جماعت یافت ، سپس در غره ربیع الثانی ۱۳۳۱ قمری ماذون در دستگیری شد و « هدایتعلی » لقب یافت و بیش از سی و چهار سال دارای این سمت بودند و در شهرهای مختلف کشور در مسافرت و به دستگیری و هدایت مشغول بوده و فقرای این سلسله از محضر ایشان فیض یاب و بهره مند شدند . ولی جنابش حال معاشرت و مراوده با تمام اصناف و همه کس را نداشت و غالبا مایل بود که با دراویش معاشر باشد و به مجالس فقری علاقه زیادی داشت .
ایشان در روز پنجشنبه ۲۱ صفر ۱۳۷۶ ، برابر با پنجم مهر ماه ۱۳۳۵ شمسی در تهران بدرود زندگی گفته و در بقعه جناب سعادتعلیشاه در حضرت عبدالعظیم مدفون گردید .
میرزا ابو طالب سمنانی
جناب میرزا ابوطالب سمنانی از علما و متنفذین آنجا و از شاگردان مرحوم حاج ملا علی سمنانی ( شاگرد حاج ملاهادی ) بود . سپس خدمت جناب سلطانعلیشاه رسیده و در راه دیانت زحماتی کشید و در پنجم ذیقعده سال ۱۳۳۲ قمری از طرف جناب نورعلیشاه اجازه دستگیری یافته ، به « محبوبعلی » ملقب گردید و پس از آنجناب نیز از طرف جناب آقای صالحعلیشاه مجددا اجازه یافت . و در شعبان سال ۱۳۴۱ قمری ، مطابق فروردین ۱۳۰۲ خورشیدی به سرای جاودانی شتافت و در نزدیک قبرستان شمالی شهر سمنان مدفون گردید .
امام جمعه اصطهباناتی
جناب شیخ محمد امام جمعه اصطهباناتی در حدود سال ۱۲۸۲ قمری متولد شده ؛ مدت ها در اصفهان و عتبات عالیات به تحصیل علوم دینی مشغول بود و در علوم متداوله تبحر یافت ؛ ضمنا در جستجوی اهل الله هم بود و در اصفهان به دستور یکی از مدعیان مشغول ریاضت و خواندن ادعیه و اوراد گردید ، ولی اثر خوب از آن ندیده ، ترک کرد .
سپس در سال ۱۳۱۶ قمری در کربلای معلا خدمت جناب حاج شیخ عبدالله حایری [ رحمتعلیشاه ] رسیده و به وسیله ایشان وارد در رشته سلوک گردید . آنگاه در خود گناباد خدمت جناب سلطانعلیشاه رسید و مدت ها از محضر ایشان کسب فیض می نمود و به واسطه خوشی بیان و نیکویی لهجه و سایر صفات حمیده مورد لطف خاص واقع گردید .
سپس مدتی جناب شیخ محسن سروستانی را ملازمت نمود و به برکات معنوی نائل گشت و در زمان جناب آقای صالحعلیشاه در بیستم ذیقعده ۱۳۳۷ قمری ماذون در ارشاد شده ، « فیضعلی » لقب یافت .
جنابش ساکن اصطهبانات و گاه در خود شیراز سکونت می کردند و مسافرت های دیگر هم نموده اند . علاوه بر دارا بودن علوم دینی ، در مطالب عرفانی و علم تاریخ ویژه تاریخ عرفا تبحری به سزا داشتند و همیشه خنده رو و مزاح و با همه کس معاشرت می کردند و همه قسم مردم از محضر او بهره مند می شدند و اخلاق و طرز معاشرت او را می ستودند .
ایشان در شب دوشنبه سوم ربیع الاول سال ۱۳۶۸ قمری ، مطابق سیزدهم دی ماه ۱۳۲۷ خورشیدی در تهران دار فانی را وداع نمودند و در صحن امامزاده حمزه ، در مقبره مرحومین آقای سعادتعلیشاه و آقای نورعلیشاه مدفون گردیدند .
شیخ اسد الله گلپایگانی ایزدگشسب
جناب شیخ اسدالله گلپایگانی در سال ۱۲۶۲ خورشیدی متولد شده و پس از تحصیلات مقدماتی به اصفهان و عتبات رفته ، به تحصیل علوم دینی و فلسفه مشغول گردید و در اندک مدتی در علوم معقول و منقول کامل شد و هنگام توقف در عتبات ، نام جناب سلطانعلیشاه را شنید و تفسیر او را مطالعه نموده ، فریفته کلمات و کمالاتش شد و مشتاق ملاقات گردید ؛ و از نجف با آقای شیخ غلامحسین دشتی حاجیانی که از دانشمندان و علمای فاضل بود و از فقرای نیک و بزرگوار است پیاده عازم گناباد شدند ، البته :
مرد کارافتاده باید عشق را / مردم آزاده باید عشق را
و قریب یک سال و نیم در بیدخت در محضر ایشان استفاده نمود و کتاب « ایضاح » (۵) که قبلا مذکور شد برحسب تقاضای ایشان تالیف گردید . و هنگام شهادت جناب سلطانعلیشاه نیز در گناباد بود و پس از شهادت ایشان با جناب نورعلیشاه تجدید عهد کرد و در قضیه سالارخان که شرح آن ذکر می شود (۶) ، گرفتار شد ؛ سپس خلاصی یافته بر حسب امر پیشوای خود از گناباد حرکت نمود . بعدا هم چند سفر به گناباد آمد و از طرف جناب نورعلیشاه ماذون در اقامه نماز جماعت گردید و در اصفهان متوطن شده تاهل اختیار نمود و در هفدهم ربیع الثانی سال ۱۳۵۰ قمری از طرف جناب آقای صالحعلیشاه ماذون در ارشاد شده ، « درویش ناصرعلی » لقب یافت .شغل آنجناب دبیری دبیرستان های اصفهان بود و مجامع فقری آنجا به وجود شریفش زیب و زینت داشت .
ایشان در شب جمعه پنجم جمادی الاولی ۱۳۶۶ قمری ، مطابق هفتم فروردین ۱۳۲۶ خورشیدی در اصفهان بدرود زندگانی گفته ، در تخت فولاد در مقبره مخصوصی مدفون گردید .
شیخ محمد فانی سمنانی
جناب شیخ محمد فانی سمنانی دانشمندی یگانه و تاریخ دانی فرزانه ، نزد استادان زمان تحصیل علوم متداوله نمود و مدتی در تهران به فراگرفتن علوم مشغول بود و پس از تکمیل تحصیلات ، خدمت جناب سلطانعلیشاه رسید و چندی از محضر ایشان استفاده ها نمود و مقداری از کلمات ایشان را جمع آوری کرد ، و مدتی از طرف جناب آقای صالحعلیشاه اجازه اقامه نماز جماعت داشته ، آنگاه در هفدهم ذیقعده سال ۱۳۵۷ قمری در تهران اجازه دستگیری یافت و « درویش ظفرعلی » لقب یافت ؛ سپس به سمنان مراجعت نموده چندی در آنجا به دستگیری مشغول ، و سفری به گرگان و خراسان نمود و در اوایل فروردین سال ۱۳۲۱ خورشیدی به مرض ذات الریه مبتلا شد و شب هفدهم ربیع الاول سال ۱۳۶۱ قمری ، مطابق پانزدهم فروردین ۱۳۲۱ خورشیدی بدرود زندگانی نمود و در جوار مزار جناب میرزا ابوطالب سمنانی مدفون گردید . سن آنجناب ۷۵ سال بود .
روز پانزدهم ماه ربیع الاول ( سیزدهم فروردین ) ، نامبرده - که دو روز قبل از وفاتش بود - به مناسبت تصادف با روز رحلت جناب حاج ملا علی نورعلیشاه در منزلش مجلس سوگواری مفصلی برپا نموده بود ؛ یکی از بستگانش که از زمره فقرا نبود و علت انعقاد مجلس را مسبوق نبود ، از آنجناب پرسیده بود که سبب چیست روز سیزده عید ، روضه خوانی می کنید ؟ جواب داده بود : مگر نشنیده ای ،
برگ عیشی به گور خویش فرست / کس نیارد ز پس تو پیش فرست
این روضه خوانی را برای خود می کنم ، رحمه الله علیه .حاج شیخ علیمحمد طهرانی
جناب حاج شیخ علیمحمد از خانواده های محترم و روحانی تهران و در پانزدهم شعبان ۱۲۷۸ قمری متولد شده ؛ پدرش از علما و ائمه جماعت و جدش حاج ملا محمد جعفر نیز از علمای متنفذ زمان ناصرالدین شاه بود ؛ ولی خودش در اوایل جوانی ترک این امور کرد و به گناباد رفت و مدت ها در آنجا استفاده روحی نمود . در زمان جناب نورعلیشاه اجازه اقامه نماز جماعت یافته و مورد لطف مخصوص بود . جناب آقای صالحعلیشاه نیز نسبت به ایشان نهایت لطف داشتند و در یکی از مرقومات درباره ایشان به نگارنده مرقوم فرموده اند که مرتبه ایشان کمتر از مشایخ نیست بلکه ... . ایشان و در تهران اقامت داشت و در مجالس فقرا در غیاب مشایخ ماذونین ، اقامه نماز جماعت می کرد و در روز شنبه پنجم محرم ۱۳۶۵ ، مطابق نوزدهم آذر ۱۳۲۴ در تهران وفات یافت .
پاورقی :
منبع :
نابغه علم و عرفان در قرن چهاردهم / تالیف حاج سلطانحسین تابنده گنابادی رضاعلیشاه .-- تهران : حقیقت ، ۱۳۸۴ / صص ۴۰۷ - ۴۱۵ ؛ خلاصه شده ، با اندکی تغییرات لفظیبرچسبها: عارفان - اقطاب, عارفان - همه
<< Home