اسلام دين شمشير نيست / حاج دکتر نورعلی تابنده مجذوبعلیشاه
اسلام دین شمشیر نیست (۱) / حاج دکتر نورعلی تابنده مجذوبعلیشاه
اسلام دینی است که همواره در مظان اتهام و شبهه بسیاری از مستشرقان و محققان بوده است ؛ از جمله این اتهامات که به آن وارد شده ، این است که می گویند : اسلام دین شمشیر است و اخیرا با وضع اصطلاحات جدید گفته می شود که اسلام دین خشونت و تروریسم است . حتی در سال های اخیر واژه Islamophobia ( اسلام هراسی ) را به همین مضمون در ارتباط با آن وضع کرده اند . البته سابقه این اتهام به قرون وسطی و فتوحات مسلمانان در اندلس و سپس فتوحات ترکان عثمانی باز می گردد ولی هیچگاه در آن دوران این مساله اینچنین موضوعیت نداشته و اینها بیشتر شبهات مطرح شده در دوران جدید و به اقتضای اوضاع جدید عالم است . بدیهی است ما که مفتخریم نام مسلمان را به عنوان جزء اصلی هویت وجودمان حمل می کنیم ، موظفیم تا از معنویت خود یعنی از اسلام دفاع کنیم .
در آغاز باید پرسید اصولا اساس اسلام چیست و چرا پیامبر مبعوث شدند ؟ در روایات آمده که پیامبر فرمودند : « بعثت لاتمم مکارم الاخلاق » ، یعنی من مبعوث شدم تا مکارم یا بزرگواری های اخلاقی را به کمال ، و حد اعلا برسانم . (۲) پیامبر نمی فرماید که من مبعوث و مامور شده ام که جهان را با شمشیر و جنگ بگیرم . درواقع اساس اسلام ، همین اتمام مکارم اخلاق است و بس . خداوند ، می خواهد مکارم اخلاقی را از طریق پیامبر اکرم ، به کمال برساند . حال ، آیا می توان گفت تروریسم یا جنگ از مکارم اخلاق است ؟ واضح است که هر عقل سلیمی این مطلب را رد می کند . آیات قرآن و تاریخ اسلام هم کاملا گویای این موضوع هستند که جنگ ، جزء اساس اسلام نیست بلکه شاید بتوان گفت از ضروریات تاسیس مدینه و حکومت برای حفظ و صیانت از آن بوده است . پس اگر پیامبر فرمود : « انا نبی السیف » ، من پیامبر شمشیر هستم ، در عین حال ، خداوند نسبت به پیامبر می فرماید : « و ما ارسلناک الا رحمه للعالمین » (۳) ، ما تو را نفرستادیم جز اینکه رحمت هر دو عالم هستی ؛ بنابراین شمشیر پیامبر نیز تابع رحمت او و برخاسته از آن است ، لذا اصل رحمت او بود و اگر هم در مدینه شمشیر به دست گرفت ، باز هم از رحمت او بود . برای روشن تر شدن این موضوع ، مثالی می زنیم : در علم طب ، معمول است که غالب بیماری ها با دارو درمان شوند ولی در موارد خاصی نیاز به جراحی است . پس اصل علم طب ، جراحی نیست بلکه درمان کردن و التیام بخشیدن است ولی جراحی هم گاهی ضرورت می یابد .
در این باره مولوی ، علیه الرحمه ، در انتهای دفتر اول مثنوی (۴) اشاره می کند که اگر پیامبر اکرم (ص) به دنبال فتح مکه بود به جهت دوستی دنیا نبود ، برای اینکه نظر ایشان نسبت به دنیا چنان بود که فرمود : « الدنیا جیفه و طالبها کلاب » ، دنیا گوشت مردار و طالب آن ، سگ است .
حال در پاسخ به افرادی که این شبهه را به دین اسلام وارد می کنند باید گفت چرا به آیات دیگر قرآن نمی نگرند . خداوند می فرماید : « لا اکره فی الدین قد تبین الرشد من الغی » (۵) ، در دین اکراه نیست ، راه هدایت و راه گمراهی روشن شده است . یا در جای دیگر می فرمایند : « لکم دینکم ولی دین » (۶) ، شما بر دین خودتان و من بر دین خودم . این آیات به خوبی دعوت به همزیستی مسالمت آمیز را از جانب اسلام نشان می دهند . بخصوص اگر توجه کنیم که « لا اکره فی الدین » در آیه الکرسی در مدینه نازل شد ، یعنی در زمانی که پیامبر قدرت حکومتی نیز داشتند . وانگهی اگر به شان نزول آیاتی که در مورد جنگ نازل شده توجه کنیم ، درمی یابیم که همگی بر دفاع تاکید دارند . در تاریخ اسلام می بینیم که مسلمانان تا زمانیکه در مکه بودند ، بسیار مورد آزار و اذیت قرار می گرفتند ، به همین دلیل از پیامبر خواستند تا اجازه قیام به آنها داده شود ولی حضرت حتی اجازه دفاع هم ندادند . این بود که مسلمانان بزرگواری از زن و مرد ، مثل صهیب ، بلال و سمیه مادر عمار بن یاسر ، زیر شکنجه کفار مکه مجروح یا کشته شدند .
همین که حکم جهاد در مکه صادر نشد و در مدینه تشریع شد بیانگر این مطلب است که جنگ جزء اساس اسلام نیست چون در این صورت پیامبر بهتر از هرکسی میتوانست در مکه حکم جهاد دهد . اگر جنگ اصل دین اسلام بود ، از همان ابتدا یعنی در طی سیزده سال که پیامبر در مکه بودند حکم آن باید صادر می شد و این درحالی است که اسلام با توحید یعنی « کلمه لا اله الا الله حصنی » یا « قولوا لا اله الا الله تفلحوا » آغاز شد نه دعوت به جنگ ؛ چنانکه نماز نیز از همان ابتدای اسلام در مکه تشریع شد . ولی احکامی مثل زکات در مکه تشریع نشده بود ، چون حکومتی در میان نبود و لذا نیازی هم به آن احساس نمی شد .
پس از تشریع حکم جهاد ، اولین جنگی که مسلمین انجام دادند ، جنگ بدر بود . در تاریخ اسلام آمده که چون مشرکین اموال مسلمین را غارت کردند ، مسلمانان هم غنیمت گرفتن اموال آنها را حق خود دانستند ، بنابراین قشونی مسلح ترتیب دادند . در آیات قرآن هم آمده که برخی از مسلمانان می خواستند به قافله ای که محافظی نداشت حمله کنند و اموالشان را بگیرند ولی به دستور الهی به قافله ای که اموالی همراه خود نداشتند ولی مسلح بودند ، حمله کردند . آیا این قبیل موارد بیانگر این نیست که این جنگ ها از روی ستیزه جویی نبوده و صرفا برای دفاع بوده است ؟
در پاسخ به این شبهه مستشرقان که مسلمانان برای گرفتن غنایم جنگی به جنگ می پرداختند ، باید گفت درست است که احیانا و به ندرت برخی مسلمانان صدر اسلام به این کار دست می زدند ولی حقیقت و روح اسلام با آنچه بعضی مسلمانان ناخالص ممکن بود در دل داشته و بنا به آن عمل کنند ، متفاوت است . (۷) در کنار همین مسلمانان احیانا غنیمت جو در صدر اسلام ، مسلمانان دیگری بودند با صفای کامل و حسن نیت که آنقدر متاع دنیا برایشان بی ارزش بود و آنقدر به جنگ با کفار و دشمنان اسلام مشتاق بودند که اگر رفتن به جنگ برایشان به هر دلیل مثل نداشتن مرکب یا اسلحه میسر نمی شد ، و پیامبر نمی توانستند به همین دلایل ، آنها را با خود ببرند ، با چشمانی پر از اشک باز می گشتند . آیا آنها به خاطر غنایم جنگی گریه می کردند ؟ اگر پیامبر بنای کارش را بر جنگ نهاده بود ، می بایست به گونه ای رفتار و تدبیر می کرد که عده بیشتری بتوانند در جنگ شرکت کنند .
البته تردیدی نیست که بعدها بسیاری از حکام به نام اسلام و گاه با عنوان جهاد ، لشکرکشی ها کرده و قتل و غارت ها به بار آوردند و چه خشونت ها که مرتکب نشدند و اکنون نیز می شوند . اما این ها استثنا است و بیشتر ، جوانب سیاسی بر آن غلبه دارد تا دینی ، و قاعده اسلامی همان رحمت نبوی و دعوت به « سلام » است . ولی اگر بخواهیم این استثناها را که در تمام ادیان نیز وجود دارد ، مانند مستشرقان به عنوان قاعده ای در اسلام تلقی کنیم ، در مسیحیت نیز جنگ های صلیبی قرون وسطی می تواند محل اشکال باشد و عملا قاعده رحمت و محبت در آیین مسیحیت را که مبتنیبر این فرمایش حضرت عیسی (ع) است نقض می نماید که فرمود : اگر کسی به یک طرف صورت تو سیلی زد ، طرف دیگر را جلو ببر و اگر ردای تو را گرفت ، قبای خود را نیز بده ؛ (۸) نقض می نماید . (۹)
باید قبول کرد که اسلام دین صلح و رحمت است نه دین ستیز و جنگ . اسلام از ریشه « سلم » است . این کلمه هم به معنای آرامش و امنیت و هم صلح است . مسلمانان برای تحیت گفتن به یکدیگر « سلام » می گویند و به فرموده پیامبر (ص) ، مسلمان کسی است که مسلمانان دیگر از دست و زبان او در امان باشند (۱۰) و یکی از اسماء الهی « سلام » است . خداوند در قرآن کریم همگان را به دارالسلام یعنی مکان امن و دوستی دعوت می کند . (۱۱)
اساس اسلام همین است ولی وقتی پیامبر و مسلمانان به مدینه مهاجرت کردند و حکومت اسلامی تشکیل دادند ، وضعیت تازه ای پیدا شد ، چرا که با افزایش تعداد مسلمانان نتیجتا جامعه اسلامی با تعدد حالات و روحیات مختلف معنوی و نیازهای دنیوی متفاوت مواجه می شد . همچنین تبادلات و ارتباطات آنها ، هم با خودشان و هم نسبت به غیرمسلمانان بیشتر و پیچیده تر می گشت ، به همین دلیل باید احکامی برای اموری نظیر ازدواج ، تجارت ، کسب ، ربا ، و نیز احکامی مثل جهاد و قصاص برای حفظ امت اسلامی تازه تاسیس شده در مقابل دشمنان آن ، وضع می شد که در جامعه اجرا شود و همه مجبور به اطاعت آن باشند تا هم زندگی مادی آنها در مسیر سلامت و تعادل باشد و هم اجرای این مقررات زمینه ساز کامل شدن مکارم اخلاقی گردد .
اصولا این جهاد ، چنانکه خود پیامبر فرمود ، جهاد اصغر بود که جهاد با دشمنان خارجی اسلام است . جهاد بالاتر از این ، یعنی جهاد اکبر ، از اجزای اصلی اسلام است و لذا از همان اول دعوت به اسلام در مکه ، پیامبر ، مسلمانان را مامور به انجام آن می کردند ، برای اینکه جهاد اکبر یعنی جهاد با نفس اماره ، از لوازم اصلی رسیدن به مکارم اخلاقی است . (۱۲) اگر جهاد اصغر در زمان پیامبر واجب کفائی بود ، جهاد اکبر واجب عینی بود ، به این معنی که بر هر زن و مرد مسلمان واجب بود که در تزکیه نفس بکوشد . به این دلیل است که در تصوف و عرفان اسلامی که متوجه بخش معنوی و اخلاقی اسلام است و راه وصول به مکارم اخلاقی را نشان می دهد به جهاد اکبر توجه بسیاری شده است و اصولا در زمان غیبت امام عجل الله تعالی فرجه که از نظر شیعه جهاد ابتدایی منع شده و فقط جهاد دفاعی به شیعیان اجازه داده شد ، تعلیم این رکن را بزرگان تصوف و عرفان بهعهده گرفته اند .
در این جهاد ، ذوالفقار علی (ع) که زمانی ، کشنده دشمنان اسلام بود اینک مبدل به ذوالفقار ذکر و فکر سالک می گردد و سالک با توسل به فتوت علی با نفس اماره به مجاهده می پردازد و « لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار » می گوید . با همین فتوت و ولایت بود که نه به شمشیر برنده سلاطین بلکه با جاذبه معنوی اولیای بی تاج و تخت دین ، در تاریخ اسلام عده ای از اقوام و ملل مختلف ، مسلمان شدند و بدین منظور بد نیست که دوباره سهم تصوف و عرفان را در دعوت به اسلام و مسلمان شدن دیگران مورد مطالعه قرار دهیم .
دعوت اسلام به جهاد اصغر و شمشیر نیست . دعوت به اتمام مکارم اخلاقی است . اسلام بر دین شمشیر ظاهری بنا نشده است . اگرچه پیامبر (ص) در مدینه شمشیر به دست گرفت و با همین شمشیر خلیفه دوم ، عمر ، اسلام را ظاهرا توسعه داد و ساکنان سرزمین های مختلفی مسلمان شدند ولی بنای اصلی اسلام و آنچه باعث پیشرفت معنوی اسلام گردید ، شمشیر معنوی پیامبر رحمه للعالمین بود که در دست علی (ع) قرار گرفت چنانکه در داستان « خدو انداختن خصم بر روی امیرالمومنین علی (ع) و انداختن امیرالمومنین علی شمشیر از دست » در مثنوی معنوی می بینیم که علی (ع) دشمن خویش را نه با شمشیر برنده ظاهری بلکه بدون شمشیر می کشد . مولوی می گوید :
ای علی که جمله عقل و دیده ای
شمه ای واگو از آنچه دیده ای
تیغ حلمت جان ما را چاک کرد
آب علمت خاک ما را پاک کرد
بازگو دانم که این اسرار هوست
زآنکه بی شمشیر کشتن کار اوست (۱۳)
بنابراین چنانکه می بینیم این قبیل مسائل اجتماعی در دین اسلام به خودی خود موضوعیت ندارد (۱۴) یعنی غرض و قصد اول نیست بلکه به اصطلاح علمای اصول ، جنبه طریقیت دارد یعنی راهی است برای جامعه تا مردم بتوانند تکامل یابند و مکارم اخلاقی هم در آنها به کمال برسد و از طرف دیگر راه های وسوسه شیطان نیز بسته شود تا مثلا با اجرای احکام مربوط به امور مالی ، با انباشت ثروت ، کسانی مثل قارون پیدا نشوند .شمه ای واگو از آنچه دیده ای
تیغ حلمت جان ما را چاک کرد
آب علمت خاک ما را پاک کرد
بازگو دانم که این اسرار هوست
زآنکه بی شمشیر کشتن کار اوست (۱۳)
پاورقی :
منبع :
عرفان ایران مجموعه مقالات (۲۹-۳۰) / گردآوری و تدوین مصطفی آزمایش .-- تهران : حقیقت ، ۱۳۸۵ / صص ۵ – ۱۲برچسبها: موضوعات دیگر
<< Home