عارفان : شیخ حسن بصری (۳) : تحقیق در احوال حسن بصری / استاد محمود شهابی
به گفته ابواسحق ، ابوحسن پدر حسن را نام یسار و مولی انصار بوده است . حسن دو سال به آخر خلافت عمر مانده تولد یافته و شب پنجشنبه در بصره درگذشته و فردای آن روز ، جمعه غره رجب از سال یکصد و ده (۱۱۰) دفن شده است .
روایت شده که مادر حسن ، خادمه ام المومنین ، ام سلمه زن پیغمبر (ص) ، بوده و هرگاه مادر عقب فرمانی می رفته و حسن گریه می کرده ، ام سلمه پستان به دهان او می گذاشته است و از این رو بوده که حسن برکت یافته و به مقامات عالیه رسیده است .
ابواسحق از همام آورده که گفته است : حسن می گذشت ، گروهی از قارئان ( فقیهان ) را بر برخی از ابواب امرا و فرمانروایان دید ، پس چنین گفت : « افرجتم عما بکم و فرطحتم نعالکم و جئتم بالعلم یحملونه غل رقابکم الی ابوابهم ، زهدوا فیکم اما انکم لو جلستم فی بیوتکم حتی تکونوا هم الذین یتوسلون الیکم ، لکان اعظم لکم فی اعینهم . تفرقوا فرق الله بین اعصابکم . فانه سمع و سمعنا فحفظ و نسینا . »
[ ترجمه : آیا آنچه بر عهده شماست را چنین رها کرده اید و بند کفش های خود را گشوده و از رفتن ایستاده اید . و دانش خود را به نزد آنها برده اید تا آن را به عنوان ابزار سلطه استفاده کنند و شما را بهایی ندهند . حال اگر شما در جایگاه خود می ماندید تا آنها برای آمدن به نزد شما بهانه جویند بسی ارزش خود را بیشتر حفظ می کردید . از هم جدا شوید که خداوند بین دسته های شما جدایی افکند . سپس گفت : همانا او (حسن بصری) شنونده بود و ما هم شنونده ولی او پاس داشت و ما نداشتیم . ]
باز از ابوبرده آورده که این مضمون را گفته است : « من اصحاب محمد را ادراک کرده ام هیچکس را از این شیخ ( حسن بصری ) به آنان ماننده تر ندیده ام » . و علی بن زید گفته است : « من عروه پسر زبیر و سعید پسر مسیب و یحیی پس جعده و قاسم پسر محمد و سالم و گروهی دیگر را دیده ام پس مانند حسن کسی را ندیده ام و اگر حسن اصحاب پیغمبر (ص) را ادراک می کرد ایشان به آرای او نیاز می داشتند » .
ابونعیم او را به عبارت : « و منهم حلیف الخوف و الحزن ، الیف الهم والشجن ، عدیم النوم و الوسن ، ابوسعید ، الحسن بن ابوالحسن ، الفقیه الزاهد ... » [ ترجمه : از میان آنان ابوسعید الحسن بن ابوالحسن آن فقیه زاهد اهل خوف و حزن است و با بیم و شجن ( حزن به یادماندنی ) مالوف است . از آسودگی و خواب عاری است و ... ] عنوان کرده و از آن پس از سخنان و خطب و نصایح و مکاتبات او با عمر بن عبدالعزیز ، و غیر وی و هم از روایات و احادیث او مقداری زیاد نقل کرده است . (۱)
حسن خود شخصا مهموم و محزون می بوده ، بطوری که ابونعیم به اسناد از ابراهیم بن عیسی یشکری آورده که گفته است : « ما رایت احدا اطول خوفا من الحسن و ما رایته قط الا حسبته حدیث عهد بمصیبه » ، (۲) و مردم را هم مهموم و محزون می خواسته و در این باب ابونعیم کلمات و سخنانی زیاد از وی آورده ، از آن جمله حزم بن ابوحزم گفته است : حسن را شنیدم با سوگند شدید و غلیظ می گفت : « ما یسع المومن فی دینه الا الحزن . » [ ترجمه : مومن را در دینش هیچ چیز غیر از حزن در بر نمی گیرد . ] حسن می گفته است : « فضح الموت الدنیا فلم یترک لذی لب فرحا » . [ ترجمه : مرگ دنیا را رسوا کرد و برای صاحب عقل شادی نگذارد . ]
علقمه بن مرثد گفته است : « زهد به هشت تن (۳) از تابعان پایان یافت که حسن یکی از آنان است . ما هیچکس را ندیدیم که حزن و اندوهش از حسن طولانی تر باشد . او را نمی دیدیم مگر اینکه گمان می بردیم مصیبتی تازه بر او وارد آمده است ... »
از سخنان حسن است : « والله لقد ادرکت سبعین بدریا ، اکثرهم لباسهم الصوف و لو رایتموهم قلتم : مجانین ، و لو راو اخیارکم لقالوا : ما لهولاء من خلاق و لو راو اشرارکم لقالوا : ما یومن هولاء بیوم الحساب . و لقد رایت اقواما کانت الدنیا اهون علی احدهم من التراب تحت قدمیه و رایت اقواما یمسی احدهم و لا یجد عنده الا قوتا ، فیقول : لا اجعل هذا کله فی بطنی ، لاجعلن بعضه لله عزوجل فیتصدق ببعضه و ان کان هو احوج ممن یتصدق به علیه » .
[ ترجمه : به خداوند سوگند هفتاد بدری را درک کرده ام بیشتر آنها پشمینه پوش اند و اگر به ایشان بنگرید می گویید : دیوانه اند و اگر آنها برگزیدگان شما را ببینند می گویند « در عالم آخرت بهره ای ندارند » [ اشاره به آیه ۱۰۲ بقره یعنی علمشان سودی بر ایشان ندارد ] و اگر بدان شما را ببینند می گویند اینها به روز حساب ایمان ندارند . همچنین مردمانی را دیدم که دنیا در نزدشان از خاک زیر پا بی ارزش تر بود . و دیدم مردمانی را که اگر شب فقط روزی اندکی داشتند باز با خود می گفتند : همه این را در شکم نکنم و بخشی را برای خداوند عزوجل صدقه دهم و صدقه می دادند هرچند خویش به آن نیازمندتر بودند . ]
و هم از سخنان او است در طی نامه ای مفصل که به عمر بن عبدالعزیز نوشته است : « و انما الدنیا اذا فکرت فیها ثلاثه ایام : یوم مضی لا ترجوه . و یوم انت فیه ینبغی لک ان تغتنمه . و یوم لا تدری انت من اهله ام لا ؟ و لعلک تموت قبله . فاما امس فحکیم مودب . و اما الیوم فصدیق مودع غیر ان امس و ان کان قد فجعک بنفسه فقد ابقی فی یدیک حکمته و ان کنت قد اضعته فقد جائک خلف منه ، و قد کان عنک طویل الغیبه و هو الآن عنک سریع الرحله . و غدا ایضا فی یدیک منه امله ، فخد الثقه بالعمل و اترک الغرور بالامل قبل حلول الاجل . و ایاک ان تدخل علی الیوم هم غد او هم ما بعده » .
[ ترجمه : همانا دنیا اگر در آن بیاندیشی سه روز است : روزی که رفته و به آن امیدی نیست و امروز که بر تو است آن را غنیمت شماری و روزی دیگر که نمی دانی در آن روز زنده ای یا نه و شاید پیش از آن مرده باشی . اما دیروز ، دانایی بود آموزنده و امروز دوستی در حال جدایی ، ولی دیروز که تو را با از دست رفتنش اندوهگین کرد برای تو خردمندیش را برجای نهاد . و اگر آن را از دست دادی بدان جانشینش به دست تو رسیده . دیروز از نزد تو به غیبتی طولانی رفته است و امروز هم از برابرت شتابان می گذرد و در دست تو فقط آرزوی فرد است . پس پایداری را با عمل بستان و تا زنده ای فریفته شدن با آرزوها را رها کن و مبادا بیم فردا و پس از آن را بر امروز خود وارد سازی . ]
سخنان حسن ، چه خطب و چه مواعظ و نصایح و چه مکاتیب وی ، همه حکیمانه و با اثر است . حفص بن غیاث می گفته است : « اعمش را شنیدم که می گفت : ما زال الحسن البصری یعی الحکمه حتی نطق بها . و کان اذا ذکر عند ابی جعفر محمد بن علی بن الحسین ( یعنی الامام الباقر ) قال : ذاک الذی یشبه کلامه کلام الانبیاء » . [ ترجمه : اعمش می گفت : حسن بصری همواره بر حکمت آگاه بود تا جایی که همواره به آن سخن گفت . هرگاه نزد امام باقر (ع) از او یاد می شد ، می فرمود : آن کسی است که سخنانش مانند پیامبران است . ]
باز ابونعیم ، به اسناد از علقمه بن مرثد مضمون زیر را آورده است : « چون عمر بن هبیره بر عراق ولایت یافت ، حسن و شعبی را به خواست و یک ماه ایشان را در خانه نگه داشت . از آن پس یک روز بر ایشان درآمد و سلام کرد و ایشان را بزرگ و گرامی داشت و چون نشست گفت : همانا امیرالمومنین یزید بن عبدالملک نامه ها برایم می فرستد و به کارهایی مرا امر می کند که می دانم مایه هلاک من است . اگر آنها را اطاعت کنم خدا را معصیت کرده ام و اگر از اطاعت آنها خودداری و سرپیچی کنم از خدا اطاعت کرده ام . آیا در اطاعت آنها و متابعت من از فرمان راهی به نظر شما می رسد که مایه نجات و فرج و موجب رفع نگرانی من باشد ؟
حسن به شعبی گفت : یا اباعمرو ، امیر را پاسخ گو . شعبی سخنانی به دلخواه و خوش آیند ابن هبیره بر زبان راند . پس ابن هبیره رو به حسن کرد و گفت : یا اباسعید تو چه می گویی و عقیده ات چیست ؟ حسن پاسخ داد : همان شعبی آنچه را شنیدی گفت .
دوباره امیر از حسن پرسید تو چه می گویی ؟ این بار حسن گفت : ای عمر بن هبیره زود است که ملکی از ملائکه خدا ، درشتخو و سختگیر که جز فرمان خدا را به کار نبندد بر تو فرود آید و تو را از این فراخنای کاخ به تنگنای گور بیرون ببرد . ای عمر بن هبیره اگر خدا را در نظر بگیری و از او بپرهیزی او تو را از یزید بن عبدالملک نگه می دارد لیکن یزید نمی تواند تو را از کیفر خدا نگهداری کند . ایمن مباش و بدان که خدا زشت ترین کار تو را در راه فرمانبرداری از یزید می بیند و بر آن با نظر خشم می نگرد پس باب آمرزش را به روی تو می بندد . ای عمر بن هبیره من مردانی از صدر این امت را ادراک کردم که به خدا سوگند بر دنیایی که به ایشان روآورده سخت تر و بیشتر پشت کرده بودند از روآوردن شما به آن ، که بر شما پشت کرده است . ای عمر بن هبیره من به تو آن را می گویم که خدا خواسته و از آنت می ترسانم که خدایت ترسانده آنجا که گفته است « ذلک لمن خاف مقامی و خاف وعید ... » تا آخر آنچه به عمر بن هبیره گفته و پند و اندرزش عمر را گریانده است .
از روایات حسن است که ابونعیم ، به اسناد از او از عمران بن حصین ، آورده است : « قال رسول الله (ص) : ان الله استخلص هذا الدین لنفسه و لا یصلح لدینکم الا السخاء و حسن الخلق الا فزینوا دینکم بهما » . [ ترجمه : خداوند این دین را برای خود برگزید و برای دین شما جز گشادگی و خوشرویی برازنده نیست . پس دین خود را به آنها بیارایید . ]
ابونعیم ترجمه حسن بصری را بدین مضمون پایان داده است : « این طبقه ( طبقه حسن بصری ) تالی طبقه ای است از اهل مدینه که تفقه در دین برایشان غالب بوده و بدان شناخته شده بوده اند و مردم از فتاوی آنان استفاده می کرده و به آرا و عقایدشان عامل می بوده اند و آنان را بهره و حظی وافر از تعبد و تنسک می بوده که پنهان می داشته و آن را اظهار نمی کرده اند که از آن طبقه به شمار است سعید بن مسیب و عروه بن زبیر و قاسم بن محمد بن ابی بکر و ابوبکر بن عبدالرحمن بن حارث و خارجه بن زید بن ثابت ، که به نام « فقهای سبعه » خوانده شده و شهرت یافته اند » .
ممقانی کلماتی در مدح و قدح حسن بصری آورده ، از جمله در مدح او : مردی حسن را گفته است شیعه ، تو را دشمن علی می پندارد . حسن به روی خاک افتاده و گریه کرده و آنگاه سر برداشته و چنین گفته است : « لقد فارقکم بالامس رجل کان سهما من مرامی الله ، عزوجل ، علی عدوه ، ربانی هذه الامه و شرفها و فضلها ، و ذو قرابه من النبی (ص) قریبه لم یکن بالنئومه عن امر الله و لا بالغافل عن حق الله (۴) و لا بالسروقه من مال الله ، اعطی القرآن عزائمه فی ماله و علیه فاشرف منها علی ریاض مونقه و اعلام مبینه ، ذلک علی بن ابی طالب ، یا لکع . (۵) »
[ ترجمه : دیروز مردی از شما جدا شده است که تیری سخت از تیرهای خدا بود بر دشمنانش . مردی خدایی که شرف و برگزیده این امت است و خویش پیامبر است و با او نزدیک بود چنانکه از امر الهی سستی نکرد و از حق خداوند غفلت نکرد و از بیت المال دزدی نکرد . و با عزم راسخ حق قرآن را هم در آنچه برای او بود و هم بر او بود ادا کرد . و از آن جایگاه بر باغ های دلربا و نشانه های آشکار اشراف یافت . این است علی بن ابی طالب ای بنده نفس ! ]
باز ممقانی نقل کرده که حسن بصری چون در زمان بنی امیه بوده و می خواسته حدیثی از علی (ع) نقل کند ، تقیه را می گفته است : « قال : ابو زینب » . وی از زهاد ثمانیه بوده و همه سخنانش در مواعظ است و در ذم دنیا . حسن بارع الفصاحه ، بلیغ المواعظ ، کثیر العلم بوده و بیشتر مواعظ او از کلمات علی ماخوذ است و از سلیم بن قیس هلالی استظهار شده که حسن جلیل القدر و عظیم الشان بوده و به دستور علی (ع) از زیاد و پسرش عبیدالله و از حجاج تقیه می کرده است .
و در قدح و ذم حسن ، از ابن ابی الحدید چنین آورده که حسن را از کسانی که علی را دشمن می داشته اند به شمار آورده و به نقل از حماد بن سلمه ، حسن گفته است : « لو کان علی یاکل الحشف فی المدینه لکان خیرا له مما دخل فیه (۶) » [ ترجمه : اگر حضرت علی در مدینه می ماند و خرمای خشک می خورد از اینها که درباره او می گویند بهتر بود ] . و حتی مهموم و محزون بودن دائمی حسن را هم نقل کرده که به سبب نفرین علی (ع) بوده است .
ممقانی پس از این قسمت خودش به استناد روایتی صحیح از ابان بن ابی عیاش توبه کردن حسن را در آخر امر استظهار کرده و خلاصه آن خبر را بدین مضمون نقل کرده است : « سلیم بن قیس هلالی از بیم حجاج فراری و متواری می بوده و هنگام مرگ کتاب خویش را به ابان سپرده تا از میان نرود و نابود نگردد . و آن کتاب اخباری را متضمن است که جمیع امت محمد ، جز علی و اهل بیت و شیعیان ایشان هالکند . »
« ابان گفته است چون به بصره درآمدم نخستین کس را که دیدم حسن بصری بود . و حسن در آن وقت از ترس حجاج ، متواری می زیست . و او از شیعیان علی و از مفرطان در تشیع بود بدین سبب از اینکه در جنگ جمل به یاری علی برنخاسته سخت پشیمان و اندوهناک می بود ، پس با حسن به خلوت نشستم و کتاب سلیم را به وی نشان دادم . گریست ، آنگاه گفت : « ما فی حدیثه شی الا حق قد سمعته من الثقات من شیعه علی و غیرهم ... » .
ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه (۱۵) به روایت از ابان بن عیاش که گفته است : حسن را پرسیدم که درباره علی چه می گویی ؟ پس چنین پاسخ داد : « ما اقول فیه : کانت له السابقه و الفضل و العلم و الحکمه والفقه و الصحبه و النجده و البلاء و الزهد و القضاء و القرابه . ان علیا کان فی امره علیا ، رحم الله علیا و صلی علیه . [ ترجمه : درباره او می گویم : او پیشی و برتری و علم و حکمت و فقه و همراهی نبی (ص) و فریادرسی و پایمردی و زهد و توان قضاوت و خویشاوندی ( پیامبر ) داشت . علی در کار خویش برتر بود خداوند او را بیامرزد و بر او درود فرستد . ]
فقلت : یا اباسعید اتقول : « صلی علیه » لغیر النبی ؟
فقال : ترحم علی المسلمین اذا ذکروا ، و صل علی النبی و آله ، و علی خیر آله .
فقلت : اهو خیر من حمزه و جعفر ؟
قال : نعم ، قلت : و خیر من فاطمه و ابنیها ؟
قال : نعم ، و من یشک انه خیر منهم و قد قال رسول الله (ص) : « و ابوهما خیر منهما » و لم یجر علیه اسم شرک و لا شرب خمر ؟ و قد قال رسول الله (ص) لفاطمه ، علیها السلام ، « زوجتک خیر امتی » ؟ فلو کان فی امته خیر منه لاستثناه . لقد آخی رسول الله من بین اصحابه فآخی بین علی و نفسه فرسول الله خیر الناس نفسا و خیرهم اخا .
فقلت : یا اباسعید فما هذا الذی یقال عنک انک قلته فی علی ؟
فقال : یا ابن اخی احقن دمی من هولاء الجبابره لو لا ذلک لسالت بی اعشب »
[ ترجمه : پس گفتم : ای ابوسعید آیا « صلی علیه » برای غیر پیامبر می گویی . گفت : بر مسلمانان رحمت فرست چون از آنها یاد شد و درود خدا بر پیامبر و آل او بفرست و برگزیده ترین آل او . علی است . پس گفتم : آیا او از حمزه و جعفر برتر است ؟ او گفت : بلی . پرسیدم : و برتر از فاطمه و دو فرزند اوست ؟ گفت : بلی و چه کسی در این شک دارد که او برتر از آنهاست که پیامبر (ص) گفت : پدرشان از آن دو برتر است . که بر او شرکی وارد نشده و شرب خمری نکرده و پیامبر (ص) به فاطمه گفت : تو را به همسری برترین امت خود درآوردم . پس اگر در بین امت او برتر از علی بود او را مستثنی می کرد و رسول خدا از بین همه اصحاب خود او را به برادری با حق برگزید و بین خود و علی برادری برقرار کرد و چنین است که رسول خدا برترین نفس مردمان است و برترین برادر . پس گفتم : ای ابوسعید آن چیست که می گویند تو درباره علی گفته ای ؟ گفت : ای برادرزاده خون خود را از دست این ستمگران پاس می دارم وگرنه خون من بر خاشاک ها جاری می شد . ]
ابن ابی الحدید بعد از این قسمت که از بصری نقل کرده از شیخش ، ابوجعفر اسکافی ، و هم از کتاب غارات ، تالیف ابراهیم بن هلال ثقفی ، چنین نقل کرده است : « و قد کان بالکوفه من فقهائها من یعادی علیا و یبغضه مع غلبه التشیع علی الکوفه . » [ ترجمه : و در کوفه فقهایی بودند که با علی ستیز داشتند و با وجود غلبه تشیع در کوفه با او کینه می ورزیدند . ] آنگاه عده ای ، امثال مره همدانی و اسود بن یزید و مسروق اجدع و شریح و شعبی را از آنان به شمار آورده و اشخاصی را هم از غیر کوفه به عداوت علی نام برده که ممقانی در ذم حسن بصری ، از آن جمله حسن را یاد کرده . به نظر نویسنده این اوراق منقولات از حسن و منقولات درباره او بیشتر بر استقامت او دلالت دارد تا بر انحراف وی و شاید همان موضوع تقیه ، که هم او خود تصریح به آن کرده و هم غیر وی ، درست باشد .
حسن بصری تالیفاتی هم داشته است از جمله ممقانی از ملحقات صراح نقل کرده که « حسن را کتابی کبیر در تفسیر بوده و در ماه رجب از سال یکصد و ده (۱۱۰) به سن هشتاد و نه سال (۸۹) وفات یافته است » . و همو از محکی کتاب ملل و نحل شهرستانی آورده است که شهرستانی گفته است : « رایت رساله تنسب الی الحسن البصری کتبها الی عبدالملک بن مروان و قد ساله عن القول بالقدر و الجبر فاجاب بما یوافق مذهب القدریه و استدل فیها بآیات من الکتاب و دلائل من العقل . و لعلها لواصل بن عطاء فما کان الحسن ممن یخالف فی ان القدر خیره و شره من الله ، فان هذه الکلمات کالمجمع علیها عندهم » .
[ ترجمه : و خواندم رساله ای که به حسن بصری نسبت داده می شود که برای عبدالملک بن مروان و در پاسخ سوال او از قدر و جبر ، نوشته بود به گونه ای که با نظر مذهب قدریه موافق بود و دلایلی از آیات قرآن و عقل ارائه داده بود . این نامه شاید از واصل بن عطا بوده باشد چرا که حسن از کسانی نبود که مخالفتی با این امر داشته باشد که خیر و شر تقدیر از آن خداست درحالی که این نظر مورد اجماع مذهب قدریه است . ]
ممقانی پس از نقل کلام بالا از شهرستانی این مضمون را گفته است : لیکن ابن ابی العوجاء ، شاگرد حسن بصری ، که رای و اعتقاد استاد خود را در این مساله ، خوب می شناخته و می دانسته ، هنگامی که از او پرسیده اند : چرا مذهب استاد خود را رها کردی و مذهبی را که حقیقت و اصلی ندارد اختیار کردی ؟ پاسخ داده است : « استاد را عقیده و رایی ثابت و پابرجا نمی بود : گاهی از نظر « قدر » دفاع و آن را تایید می کرد و گاهی « جبر » را درست می دانست و به آن میگفت ! »
باز ممقانی از سید نقل کرده که این مضمون را آورده است : « یکی از متقدمان که به عقیده و مذهب « عدل » تظاهر داشته ( عدلیه مذهب بوده ) حسن بن ابی الحسن بصری است که از اهل دیه میشان ( دشت میشان ) بوده و عمرش به نود و نه سال (۹۹) بالغ شده است .
علی بن ابی الجعد گفته است : حسن را شنیدم که می گفت : « من زعم ان المعاصی من الله جاء یوم القیامه وجهه مسودا » . [ ترجمه : هرکس بپندارد که گناه از جانب خدا است ، در روز قیامت روسیاه خواهد بود . ]
پاورقی :
منبع :
عرفان ایران : مجموعه مقالات (۲۰) / گردآوری و تدوین مصطفی آزمایش .-- تهران : حقیقت ، ۱۳۸۳ / صص ۲۸ - ۳۷ادوار فقه / محمود شهابی .-- چاپ دانشگاه تهران / ج۳ ، صص ۶۲۲ – ۶۱۴
برچسبها: عارفان - همه
<< Home